خاطرات، رویاها، اندیشه ها: زندگینامه خودنوشت
نویسنده:
کارل گوستاو یونگ
مترجم:
پروین فرامرزی
امتیاز دهید
کتاب خاطرات، رویاها، اندیشه ها، زندگینامه ی کارل گوستاو یونگ(۱۹۶۱-۱۸۷۵)، روانکاو و متخصص مغز و اعصاب سوئیسی است. این کتاب را آنیلا یافه(۱۹۹۱-۱۹۰۳)، روانکاو، دستیار، منشی و زندگینامهنویس کارل گوستاو یونگ گردآوری کرده است.
یافه علاوه بر گردآوری و ویراستاری مطالب کتاب حاضر، کتاب دیگری تحت عنوان اسطوره جان در آثار ک. گ. یونگ را منتشر کرده است. یافه پس از مرگ یونگ نیز، سه جلد از مجموعه نامههای او را به چاپ رساند که از جمله مهمترین اسناد در مورد یونگ به شمار میرود.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
وقتی مردم میگویند آدمی فهمیده و فرهیخته هستی، پذیرفتن چنین سخنی برای چون منی مشکل مینماید. روزی روزگاری، رهگذری از کنار شطی عبور میکرد، لحظهای درنگ کرد و با دولاّوراست کردن کمر خود توانست فقط به قدر کاسهای کوچک از آن شط، آبی بردارد. ولی این مقدار آب در قیاس با خود آن شط چه چیزی میتوانست باشد؟ من که تمامی آن شط نبودم و نخواهم بود، من فقط با لحظهای درنگ کردن و با خم کردن کمر خود، موفق شدم مختصر آبی از آنجا بردارم. دیگرانی هم بودند که از کنار این شط عبور میکردند، شاید بسیاری از آنان هم فکر میکردند باید کاری بیش از اینها، صورت داد، ولی بیش از این کاری از دست من ساخته نبود. من هرگز در زمره آدمهائی نبودهام که همواره فکر میکنند برای شکوفه کردن گلهای گیلاس باید هم چنان در انتظار ماند و دست روی دست گذاشت.
در چنین شرایطی من در آن جا درنگ میکنم تا لااقل با چشمانی باز و تحسینآمیز شاهد آن باشم که به بینم در این مورد از دست طبیعت چه کاری میتواند ساخته باشد.
بیشتر
یافه علاوه بر گردآوری و ویراستاری مطالب کتاب حاضر، کتاب دیگری تحت عنوان اسطوره جان در آثار ک. گ. یونگ را منتشر کرده است. یافه پس از مرگ یونگ نیز، سه جلد از مجموعه نامههای او را به چاپ رساند که از جمله مهمترین اسناد در مورد یونگ به شمار میرود.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
وقتی مردم میگویند آدمی فهمیده و فرهیخته هستی، پذیرفتن چنین سخنی برای چون منی مشکل مینماید. روزی روزگاری، رهگذری از کنار شطی عبور میکرد، لحظهای درنگ کرد و با دولاّوراست کردن کمر خود توانست فقط به قدر کاسهای کوچک از آن شط، آبی بردارد. ولی این مقدار آب در قیاس با خود آن شط چه چیزی میتوانست باشد؟ من که تمامی آن شط نبودم و نخواهم بود، من فقط با لحظهای درنگ کردن و با خم کردن کمر خود، موفق شدم مختصر آبی از آنجا بردارم. دیگرانی هم بودند که از کنار این شط عبور میکردند، شاید بسیاری از آنان هم فکر میکردند باید کاری بیش از اینها، صورت داد، ولی بیش از این کاری از دست من ساخته نبود. من هرگز در زمره آدمهائی نبودهام که همواره فکر میکنند برای شکوفه کردن گلهای گیلاس باید هم چنان در انتظار ماند و دست روی دست گذاشت.
در چنین شرایطی من در آن جا درنگ میکنم تا لااقل با چشمانی باز و تحسینآمیز شاهد آن باشم که به بینم در این مورد از دست طبیعت چه کاری میتواند ساخته باشد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خاطرات، رویاها، اندیشه ها: زندگینامه خودنوشت