ترانه های فایز
نویسنده:
عبدالمجید زنگویی
امتیاز دهید
جامع ترین کتاب در مورد زندگی و شعر فایز
زایر محمد علی دشتی ،متخلص به فایز دشتی در سال 1250ه.ق برابر با 1209 خوشیدی در روستای کردوان دشتی متولد شد و پس از 80 سال عمر درسال1330قمری مطابق با1289خورشیدی در روستای گزدراز دشتی وفات یافت که هم اکنون نیز این دو روستا از توابع دشتی میباشند. نوه های فایز در حال حاضر در کاکی دشتی ساکنند او در طول عمر 80ساله ی خود به جز دشتی در هیچ جا مقیم نشده و فقط یکبار به کربلا مشرف شده و برسم سنت قدیم در وادی السلام نجف به خاک سپرده شد
فایز در ادبیات فارسی و صنایع عروضی وبدیعی مطالعه وتسلطی دقیق داشته و در بسیاری از دوبیتی های او صنعت جناس به گونه ای جالب دیده می شود مانند دوبیتی های زیر که درآنها طبع خود را آزموده است.
بی آن که تعقید وتکلفی به کاربرد در نهایت روانی وسادگی اما نه سادگی نثرگونه :
کنم مدح خم ابروت یا روت
نهم نام لبت یاقوت یا قوت
یقینم هست فایز زنده گردد
رسد برتختۀ تابوت تا بوت
دل من حالت پروانه دارد
به آتش سوختن پروا ندارد
دل فایز چو مرغ پرشکسته
به هرجا کو فتد پروا ندارد
یا:
توآتش رخ دلم پروانه کردی
زخون ناحقم پروا نکردی
تودیدی دام زلف یار فایز
چرا ای مرغ دل پروا نکردی؟
یا:
جوانی هست چون گنج خداد
خوشا آن کس که این گنجش خداداد
برو فایز که این گنج ازتو بگذشت
مزن دیگر تو از دست خدا داد
یا:
اگر صد تیر ناز از دلبر آید
مکن باور که آه از دل برآید
پس از صد سال بعد ازمرگ فایز
هنوز آواز دلبر دلبر آید
یا:
بگو با دلبر ترسایی آمشب
چه می شد گر که بی ترس آیی امشب
لبان خشک فایز را ز زحمت
برآن لعل لب تر سایی امشب
بیشتر
زایر محمد علی دشتی ،متخلص به فایز دشتی در سال 1250ه.ق برابر با 1209 خوشیدی در روستای کردوان دشتی متولد شد و پس از 80 سال عمر درسال1330قمری مطابق با1289خورشیدی در روستای گزدراز دشتی وفات یافت که هم اکنون نیز این دو روستا از توابع دشتی میباشند. نوه های فایز در حال حاضر در کاکی دشتی ساکنند او در طول عمر 80ساله ی خود به جز دشتی در هیچ جا مقیم نشده و فقط یکبار به کربلا مشرف شده و برسم سنت قدیم در وادی السلام نجف به خاک سپرده شد
فایز در ادبیات فارسی و صنایع عروضی وبدیعی مطالعه وتسلطی دقیق داشته و در بسیاری از دوبیتی های او صنعت جناس به گونه ای جالب دیده می شود مانند دوبیتی های زیر که درآنها طبع خود را آزموده است.
بی آن که تعقید وتکلفی به کاربرد در نهایت روانی وسادگی اما نه سادگی نثرگونه :
کنم مدح خم ابروت یا روت
نهم نام لبت یاقوت یا قوت
یقینم هست فایز زنده گردد
رسد برتختۀ تابوت تا بوت
دل من حالت پروانه دارد
به آتش سوختن پروا ندارد
دل فایز چو مرغ پرشکسته
به هرجا کو فتد پروا ندارد
یا:
توآتش رخ دلم پروانه کردی
زخون ناحقم پروا نکردی
تودیدی دام زلف یار فایز
چرا ای مرغ دل پروا نکردی؟
یا:
جوانی هست چون گنج خداد
خوشا آن کس که این گنجش خداداد
برو فایز که این گنج ازتو بگذشت
مزن دیگر تو از دست خدا داد
یا:
اگر صد تیر ناز از دلبر آید
مکن باور که آه از دل برآید
پس از صد سال بعد ازمرگ فایز
هنوز آواز دلبر دلبر آید
یا:
بگو با دلبر ترسایی آمشب
چه می شد گر که بی ترس آیی امشب
لبان خشک فایز را ز زحمت
برآن لعل لب تر سایی امشب
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ترانه های فایز