رسته‌ها
قصه ها
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 17 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 17 رای
نویسنده: مرسده

اغلب دیده‌ام که موش‌هاى کثیف و مرده را مى‌خورى و از میوه‌هاى لذیذ خبر نداری. اى دوست عزیز، این جان به غم خوردن نمى‌ارزد بیا و یک شب در خانهٔ ما میهمان باش تا معنى زندگى را بفهمى و دست از ناله و زارى بردارى که مردم هر وقت صداى شوم تو را مى‌شوند به فال بد مى‌‌گیرند.' جغد عاقل سرى تکان داد و گفت: 'آنها مرا شوم مى‌خوانند سخت در اشتباه هستند. چه، تا کنون کوچکترین زیانى از من به کسى نرسیده و کسى بدى از من ندیده. اگر مى‌بینى که چون دیگر پرندگان به گشت و گلزار نمى‌روم من با آنها تفاوت بسیار دارم. چه سمند خوشبختى از کنار من به‌سرعت گذشت و به من صوت خوشى عطاء نکرد و نظر لطف و مرحمتى به سوى من نیفکند و من مجبور به گوشه‌نشینى و دورى از دیگران گردیدم، و به فقر و عزلت تن در دادم. اما تو از این نکته غافلى که قفس اگرچه از طلا و نقره باشد باز قفس است و آزادى را از پرنده مى‌گیرد. من به این آشیانهٔ خراب خود مى‌سازم و در تاریکى به‌سر مى‌برم و از هم‌صحبتى بیگانگان خاطرم آزرده مى‌شود و هیچ‌وقت هوس میهمانى رفتن ندارم. من از گردش در چمنزار و خفتن در گلزار کیف نمى‌کنم چه به تجربه دانسته‌ام که به‌ عهد و یکدلى مردم اعتبار نشاید کرد و دیرى نمى‌گذرد که از صاحب‌خانه و زنش اثرى در جهان باقى نمى‌ماند. آنگاه سرنوشت هم‌نوعان تو نامعلوم مى‌باشد و ممکن است به‌دست کودکان، پر و بال آنها کنده شود و جان خود را بر سر رنگ و نگار و هم‌نشینى با اغیار بگذارند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
155
آپلود شده توسط:
mtabrizi
mtabrizi
1397/01/06
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی قصه ها

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
قصه ها
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک