سالهاست که مرده ام
نویسنده:
حسین پناهی
امتیاز دهید
شعر "رای":
آری!
با هر تولدی جهان متولد میشود
و با هر مرگی میمیرد
بی حضور من، جهان ناقص به نظر میرسید
و سرانجام پشت بر این قرار گرفت
تا چشم خورشید به جمالم روشن شود!
از همهی جهان چیزی در خود داشتم !
کامل بودم!
چیزی نگذشت که نظارتهای خلیفهالیه شروع شد!
گل سرخ،
مصاحب خوش عطرم به پچه پچه از من پرسید:
چگونه میتوانم جوجه تیغی شوم؟
و من آرامش میکردم تا به خارهایش قناعت کند...
شناسنامه گرفتم
و حالا فقط یک نمره بودم،
یک رای
و رای دادم ...
بیشتر
آری!
با هر تولدی جهان متولد میشود
و با هر مرگی میمیرد
بی حضور من، جهان ناقص به نظر میرسید
و سرانجام پشت بر این قرار گرفت
تا چشم خورشید به جمالم روشن شود!
از همهی جهان چیزی در خود داشتم !
کامل بودم!
چیزی نگذشت که نظارتهای خلیفهالیه شروع شد!
گل سرخ،
مصاحب خوش عطرم به پچه پچه از من پرسید:
چگونه میتوانم جوجه تیغی شوم؟
و من آرامش میکردم تا به خارهایش قناعت کند...
شناسنامه گرفتم
و حالا فقط یک نمره بودم،
یک رای
و رای دادم ...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سالهاست که مرده ام