پرنده ایی بنام آذرباد
نویسنده:
ریچارد باخ
مترجم:
سودابه پرتوی
امتیاز دهید
✔️ بیشتر مرغان دریایی نمیخواستند بیش از آنچه درباه پرواز میدانستند، بیاموزند. برای آنها فقط پرواز به طرف ساحل، برای دست یافتن به غذا مطرح بود، ولی «آذرباد» بیش از هر چیز در زندگی از آموختن پرواز لذت میبرد.
«آذرباد» از اینکه به او یاد داده بودند فقط در محدودهی زندگیاش روزگار بگذارند، ناراضی بود. او میخواست محیطهای دیگر و کمی دورتر از ساحل محل سکونتش را هم ببیند و چشماندازهای دیگر را هم تجربه کند. دیگران او را از این کار بازمیداشتند، ولی او اغلب از ساحل دور میشد و در خلوت سعی میکرد پروازهای بلندتر و بالاتری را تمرین کند. گاهی سختی این کار موجب پشیماناش میشد و مثل دیگران رفتار میکرد. سرانجام یک روز متوجه شد که نمیتواند همانند بقیه باشد و باید راه خود را برود. پدر، مادر و بزرگان سرزمین قدیمیاش او را نصیحت میکردند که این راهها خطر دارد، اما او آرام و قرار نداشت و میخواست کار بزرگی انجام دهد. او در تلاشی خستگیناپذیر، لحظه به لحظه، به هدف بزرگ خود نزدیکتر میشد. هدف او این بود که بالهایش را فراتر از تلاش برای به دست آوردن لقمهای غذا به کار ببرد و مفاهیم دیگری را در دنیاهای تازه تجربه کند.
او در تبیین هدفش برای مرغهای جوانتر تلاشی را آغاز و آنها را نیز تشویق به فکرهای بهتری برای زندگی کرد. به آنها فهماند که زندگی فقط خور و خواب نیست و باید از آن، معناهای وسیعتری را دریافت و چشماندازهای تازهای را یافت. مرغان بزرگتر و بهویژه رئیس گروه مرغان، او را از این تلاشها منع و تهدید به مجازات میکردند؛ اما آذرباد در رسیدن به هدفش مصمم بود و تمرینهای بیشتر وسختتری را برای رسیدن هرچه زودتر به هدف، آغاز کرد.
بیشتر
«آذرباد» از اینکه به او یاد داده بودند فقط در محدودهی زندگیاش روزگار بگذارند، ناراضی بود. او میخواست محیطهای دیگر و کمی دورتر از ساحل محل سکونتش را هم ببیند و چشماندازهای دیگر را هم تجربه کند. دیگران او را از این کار بازمیداشتند، ولی او اغلب از ساحل دور میشد و در خلوت سعی میکرد پروازهای بلندتر و بالاتری را تمرین کند. گاهی سختی این کار موجب پشیماناش میشد و مثل دیگران رفتار میکرد. سرانجام یک روز متوجه شد که نمیتواند همانند بقیه باشد و باید راه خود را برود. پدر، مادر و بزرگان سرزمین قدیمیاش او را نصیحت میکردند که این راهها خطر دارد، اما او آرام و قرار نداشت و میخواست کار بزرگی انجام دهد. او در تلاشی خستگیناپذیر، لحظه به لحظه، به هدف بزرگ خود نزدیکتر میشد. هدف او این بود که بالهایش را فراتر از تلاش برای به دست آوردن لقمهای غذا به کار ببرد و مفاهیم دیگری را در دنیاهای تازه تجربه کند.
او در تبیین هدفش برای مرغهای جوانتر تلاشی را آغاز و آنها را نیز تشویق به فکرهای بهتری برای زندگی کرد. به آنها فهماند که زندگی فقط خور و خواب نیست و باید از آن، معناهای وسیعتری را دریافت و چشماندازهای تازهای را یافت. مرغان بزرگتر و بهویژه رئیس گروه مرغان، او را از این تلاشها منع و تهدید به مجازات میکردند؛ اما آذرباد در رسیدن به هدفش مصمم بود و تمرینهای بیشتر وسختتری را برای رسیدن هرچه زودتر به هدف، آغاز کرد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پرنده ایی بنام آذرباد