سلیمان فاتح
نویسنده:
هارولد لمب
مترجم:
حمید رهنما
امتیاز دهید
✔️ داستان چنین آغاز می شود:
وقتی که دو طبیب خارجی با هم جلسه کردند و اعلام داشتند که حیات، بدنِ سرطان خوردۀ "یاووز سلطان سلیم" را برای همیشه ترک گفته، به وزیر گفتند که از نظریه خود کمال اطمینان را دارند. آنگاه به وزیر کمک کردند تا آنکه منقل پر از زغال سوزان را از کنار جسدی که به روی تشکی در زیر لحافی زردوزی شده قرار داشت، عقب بکشند. آنگاه خودشان برای آنکه بخوابند، در روی قالی دراز کشیدند. آنها خوب می دانستند که مدت نه روز نمی توانند خوابگاه چادر بزرگ را ترک گویند. البته در این مدت هیچکس نمی بایست از مرگ سلطان سلیم در خارج از چادر آگاه گردد زیرا که وزیر چنین تصمیم گرفته بود.
وزیر که "پیری پاشا" نام داشت پیرمردی بود که خود نیز انتظار نداشت مدت مدیدی زنده بماند. سالها بود که سلطان سلیم در حال رنج، نبرد می کرد. اراده غیرقابل شکست او، بدن رنج دیده اش را در مدت هشت سال زمامداری از این میدان جنگ، به آن میدان جنگ کشیده بود. پیری پاشا از همه کس به وی نزدیکتر بود. وی وزیری بود که تکالیف سخت امپراطوری را بر دوش کشیده بود...
بیشتر
وقتی که دو طبیب خارجی با هم جلسه کردند و اعلام داشتند که حیات، بدنِ سرطان خوردۀ "یاووز سلطان سلیم" را برای همیشه ترک گفته، به وزیر گفتند که از نظریه خود کمال اطمینان را دارند. آنگاه به وزیر کمک کردند تا آنکه منقل پر از زغال سوزان را از کنار جسدی که به روی تشکی در زیر لحافی زردوزی شده قرار داشت، عقب بکشند. آنگاه خودشان برای آنکه بخوابند، در روی قالی دراز کشیدند. آنها خوب می دانستند که مدت نه روز نمی توانند خوابگاه چادر بزرگ را ترک گویند. البته در این مدت هیچکس نمی بایست از مرگ سلطان سلیم در خارج از چادر آگاه گردد زیرا که وزیر چنین تصمیم گرفته بود.
وزیر که "پیری پاشا" نام داشت پیرمردی بود که خود نیز انتظار نداشت مدت مدیدی زنده بماند. سالها بود که سلطان سلیم در حال رنج، نبرد می کرد. اراده غیرقابل شکست او، بدن رنج دیده اش را در مدت هشت سال زمامداری از این میدان جنگ، به آن میدان جنگ کشیده بود. پیری پاشا از همه کس به وی نزدیکتر بود. وی وزیری بود که تکالیف سخت امپراطوری را بر دوش کشیده بود...
آپلود شده توسط:
شازده
1396/04/03
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سلیمان فاتح