رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

امیرکبیر فقط اسم یک خیابان نیست

امیرکبیر فقط اسم یک خیابان نیست
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 13 رای
امتیاز دهید
5 / 4.5
با 13 رای
در کتاب حاضر گوشه‌هایی از زندگی و اقدامات میرزا تقی خان امیرکبیر به‌گونه داستان برای نوجوانان تصویر شده است .داستان، در قالب نامه‌های دختری به‌نام شهرزاد به برادرش، امیر مسعود شکل گرفته است .پدر و مادر آن‌ها از یکدیگر جدا شده‌اند .شهرزاد به همراه مادرش در ایران است و امیر مسعود با پدرش در انگلستان زندگی می‌کند .شهرزاد به طور اتفاقی از طریق معلم ادبیات و تاریخ خود، مطلع می‌شود که از فرزندزادگان میرزا تقی خان امیرکبیر است ;از این رو، وقتی که درمی‌یابد آگاهی‌های برادرش درباره امیرکبیر اندک است، در نامه‌های بعدی تلاش می‌کند این شخصیت ملی و تاریخی را بهتر به او بشناساند.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
.hanieh
.hanieh
1396/03/31

کتاب‌های مرتبط

کلیدواژه و معماهای دیگر
کلیدواژه و معماهای دیگر
4.5 امتیاز
از 14 رای
آواز کریسمس
آواز کریسمس
4.2 امتیاز
از 36 رای
The Silkworm
The Silkworm
4.5 امتیاز
از 2 رای
The Last Battle
The Last Battle
0 امتیاز
از 0 رای
بوسه های خون آشام - 2
بوسه های خون آشام - 2
4.6 امتیاز
از 69 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی امیرکبیر فقط اسم یک خیابان نیست

تعداد دیدگاه‌ها:
3
ابتدا فکر می کردم که مملکت ،وزیر دانا می خواهد. بعد فکر کردم شاید شاه دانا می خواهد. اما اکنون می فهمم، که ملت دانا می خواهد.
امیرکبیر
دکتر پولاک اتریشی درباره امیرکبیر مینویسد:
میرزا تقی خان مظهر وطن پرستی بود، یعنی همان اصلی که در ایران مجهول است. او حتی از هدیه و ارمغان نیز بدش می‌آید. امیر مهمترین هدیه را خدمت به مردم می‌دانست و نسبت به کسانی که خدمتی به مردم انجام می‌دادند، همواره سپاسگزار بود.
آنچه میدادند و او نمیگرفت، خرج معدوم کردن وی شد...
روزی ناصرالدین‌شاه با امیرکبیر به مازندران می رفتند. شاه در نزدیکی مقصد سر از پنجره کالسکه بیرون کرد و دریا را دید. از کالسکه‌ران پرسید، آن آب چیست؟
کالسکه‌ران که چاپلوس محض بود، گفت: اعلی‌حضرت ، دریای خزر است که خدمت شما مشرف شده است!!
ناصرالدین‌شاه سری از خوشحالی و تشکر همراه تبسم تکان داد. و امیرکبیر سری از ناراحتی.
ناصرالدین‌شاه علت را پرسید، امیرکبیر گفت: بدبخت شد ولایتی که والی و مسئول آن به جای شنیدن مشکلات و حرف انتقاد ، عاشق شنیدن این همه دروغ و چاپلوسی و تملق شد.
امیرکبیر فقط اسم یک خیابان نیست
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک