چینی بر زمان
نویسنده:
مادلین ال. اینگل
مترجم:
صدیقه ابراهیمی
امتیاز دهید
سرآغاز داستان:
شبی تاریک و طوفانی بود. در اتاق زیر شیروانی «مارگرت موری» لحاف چهل تکه کهنه را به خود پیچید و در کنار تختخواب نشست. هراسان به درختانی که با نهیب و وزش شدید باد به هر سو کشیده می شدند نگاه کرد. در پس درختان ابرها با وزش باد دیوانه وار جابه جا میشدند و ماه نیز هر چند لحظه از شکافهای آن سایه هایی و هم انگیز برزمین می ریخت. خانه تکان خورد. مگ نیز پیچیده در لحاف برخود لرزید. او معمولاً از هوا هراسی نداشت با خود فکر کرد ترسم از هوا نیست؛ هوا همه جا هست، روی همه چیز، همین طور روی من، روی سر مگ موری که کارها را غلط انجام میدهد. مدرسه. کار مدرسه اش نیز همه غلط بود. در کلاس شاگرد آخر بود. آن روز یکی از دبیران با ناراحتی گفته بود: «مگ، من واقعاً نمی فهمم بچه ای که چنان پدر و مادر دانشمندی دارد، چرا باید این قدر ضعیف باشد؟ اگر تصمیم نگیری بیشتر کار کنی، سال آینده توی همین کلاس می مانی»...
بیشتر
شبی تاریک و طوفانی بود. در اتاق زیر شیروانی «مارگرت موری» لحاف چهل تکه کهنه را به خود پیچید و در کنار تختخواب نشست. هراسان به درختانی که با نهیب و وزش شدید باد به هر سو کشیده می شدند نگاه کرد. در پس درختان ابرها با وزش باد دیوانه وار جابه جا میشدند و ماه نیز هر چند لحظه از شکافهای آن سایه هایی و هم انگیز برزمین می ریخت. خانه تکان خورد. مگ نیز پیچیده در لحاف برخود لرزید. او معمولاً از هوا هراسی نداشت با خود فکر کرد ترسم از هوا نیست؛ هوا همه جا هست، روی همه چیز، همین طور روی من، روی سر مگ موری که کارها را غلط انجام میدهد. مدرسه. کار مدرسه اش نیز همه غلط بود. در کلاس شاگرد آخر بود. آن روز یکی از دبیران با ناراحتی گفته بود: «مگ، من واقعاً نمی فهمم بچه ای که چنان پدر و مادر دانشمندی دارد، چرا باید این قدر ضعیف باشد؟ اگر تصمیم نگیری بیشتر کار کنی، سال آینده توی همین کلاس می مانی»...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی چینی بر زمان
دوباره میخونمش به یاد خاطرات بچگیا