شهر در تسخیر مرده ها
نویسنده:
فلیکس بوگارت
مترجم:
پژمان طهرانیان
امتیاز دهید
در قسمت آغازین کتاب می خوانیم:
کارآگاه مرده هنگ کین، تلویزیون دفترش را روشن کرد. خبرنگار جوانی به نام ناتاشا رُز داشت با لورین اسکات، مجری مشهور یک برنامه پر بیننده تلویزیونی مصاحبه می کرد. آنها در محوطه بیرون استودیوهای کاوکادنز در گلاسکو بودند، جاییکه بسیاری از برنامه های تلویزیونی اسکاتلند از آنجا روی آنتن می رفت.
ناتاشا مشتاقانه پرسید:
- خب لورین، به ما بگو که دیشب اینجا دقیقا چه اتفاقی برایت افتاد؟
لورین، که میخواست تا جای ممکن آن حادثه را جنجالی تر کند، شمرده شمرده گفت:
- خب من تازه کیفم را برداشته بودم و داشتم از صحنه می آمدم بیرون که کیفم از دستم پرید هوا. بله، درست شنیدید: از دستم پرید هوا. پرتاب شد به آن سمت استودیو! باید بگویم که واقعا ترسیدم. تنها هم که بودم. فریاد زدم: "کمک، کمک" و نگهبانها رسیدند. طبیعتا من هم به آنها گفتم که چه اتفاقی افتاده.
ناتاشا که سعی می کرد جلوی خنده اش را بگیرد، پرسید:
- فکر نکردند که عقل از سرت پریده؟
لورین اسکات با چهره ای درهم به او نگاه کرد و جواب داد:
- به هیچ وجه!
....
بیشتر
کارآگاه مرده هنگ کین، تلویزیون دفترش را روشن کرد. خبرنگار جوانی به نام ناتاشا رُز داشت با لورین اسکات، مجری مشهور یک برنامه پر بیننده تلویزیونی مصاحبه می کرد. آنها در محوطه بیرون استودیوهای کاوکادنز در گلاسکو بودند، جاییکه بسیاری از برنامه های تلویزیونی اسکاتلند از آنجا روی آنتن می رفت.
ناتاشا مشتاقانه پرسید:
- خب لورین، به ما بگو که دیشب اینجا دقیقا چه اتفاقی برایت افتاد؟
لورین، که میخواست تا جای ممکن آن حادثه را جنجالی تر کند، شمرده شمرده گفت:
- خب من تازه کیفم را برداشته بودم و داشتم از صحنه می آمدم بیرون که کیفم از دستم پرید هوا. بله، درست شنیدید: از دستم پرید هوا. پرتاب شد به آن سمت استودیو! باید بگویم که واقعا ترسیدم. تنها هم که بودم. فریاد زدم: "کمک، کمک" و نگهبانها رسیدند. طبیعتا من هم به آنها گفتم که چه اتفاقی افتاده.
ناتاشا که سعی می کرد جلوی خنده اش را بگیرد، پرسید:
- فکر نکردند که عقل از سرت پریده؟
لورین اسکات با چهره ای درهم به او نگاه کرد و جواب داد:
- به هیچ وجه!
....
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شهر در تسخیر مرده ها