دیدار 1381
نویسنده:
احد قربانی
امتیاز دهید
.
از متن کتاب:
ساعت ٤ بعد از ظهر روز سه شنبه ١٠ اردیبهشت ٣٠) ١٣٨١ آوریل ٢٠٠٢( هواپیمای بوئینگ ٧٠٧ از گوتنبرگ به سوی تهران به پرواز در آمد. من با ناباوری تمام در میان مسافران نشسته ام. در اوج. در بهت. در اشتیاق. دلهره، شعف و انتظار در همه سلول هایم موج می زند. سه سال اخیر مرتب: شب و روز، گاه و بی گاه، سر کار، توی خیابان، نصف شب، وسط جلسه، وقتی دارم نتیجه کامپایل کمپیلاتور را می خوانم، توی اتوبوس، وسط صحبت با مریم، ناگاه از سوئد و گوتنبرگ به کوه های دهنار، کوچه های قائمشهر، خیابان های تهران پرتاب می شوم. نمی توانم باور کنم بار دیگر پایم را بر خاک ایران می گذارم. از هوایش استنشاق می کنم، پیشانی پدرم را می بوسم، دست مادرم را در دستم می گذارم. مثل گذشته های دور، آنها آرام زیر گوشم نجوا می کنند.فامیل و خانواده ام را می بینم. دست در دست همشهریانم می گذارم، در مغازه ها چانه می زنم، صبحانه، نان بربری گرم با پنیر تازه تبریز می خورم . . . .
25 صفحه
حق ثکثیر: چاپ نخست: گوتنبرگ ، نشر ماز، 1381
بیشتر
از متن کتاب:
ساعت ٤ بعد از ظهر روز سه شنبه ١٠ اردیبهشت ٣٠) ١٣٨١ آوریل ٢٠٠٢( هواپیمای بوئینگ ٧٠٧ از گوتنبرگ به سوی تهران به پرواز در آمد. من با ناباوری تمام در میان مسافران نشسته ام. در اوج. در بهت. در اشتیاق. دلهره، شعف و انتظار در همه سلول هایم موج می زند. سه سال اخیر مرتب: شب و روز، گاه و بی گاه، سر کار، توی خیابان، نصف شب، وسط جلسه، وقتی دارم نتیجه کامپایل کمپیلاتور را می خوانم، توی اتوبوس، وسط صحبت با مریم، ناگاه از سوئد و گوتنبرگ به کوه های دهنار، کوچه های قائمشهر، خیابان های تهران پرتاب می شوم. نمی توانم باور کنم بار دیگر پایم را بر خاک ایران می گذارم. از هوایش استنشاق می کنم، پیشانی پدرم را می بوسم، دست مادرم را در دستم می گذارم. مثل گذشته های دور، آنها آرام زیر گوشم نجوا می کنند.فامیل و خانواده ام را می بینم. دست در دست همشهریانم می گذارم، در مغازه ها چانه می زنم، صبحانه، نان بربری گرم با پنیر تازه تبریز می خورم . . . .
25 صفحه
حق ثکثیر: چاپ نخست: گوتنبرگ ، نشر ماز، 1381
آپلود شده توسط:
fardad Kazemi
1388/11/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دیدار 1381
آفرین
بسیار جالبه
حتما" میخونم:baaa: