سفر کرده ها
نویسنده:
حسین نوش آذر
امتیاز دهید
در توضیحات پشت جلد کتاب میخوانیم:
«هنوز چند ماه از کودتای 28 مرداد نگذشته است که یکی از نمایندگان مجلس کودتا با زنی آلمانی به نام ماری لوئیس باخ از باکو تا تهران همسفر میشود. این سفر درآمدی است بر دوستی میان مردی متنفذ و زنی بیپناه که به جستوجوی شویش در سرزمینی پهناور و غریب برآمده و به حسب تصادف به یک خانواده مرفه ایرانی راه پیدا میکند. سفرکردهها از یک سو روایت اضمحلال شخصیتی انسانها در جامعهای کودتازده است و از سوی دیگر از زد و بندها و ماجراهای پس از کودتا نشان دارد که به شکلگیری نخستین مقاومتها در جامعه مدنی ایران انجامید.»
از متن کتاب:
ماری لوییس باخ در یکی از روزهای اوایل ماه اوت در باکو سوار کشتی بخار شد، با این قصد که به جستجوی شویش از راه دریای خزر به ایران سفر کند. بنا بود غروب روز بعد در بندر انزلی از کشتی پیاده شود. اول تابستان بود. کابین تنگ بود، هوا شرجی بود و از همه جا بویی شبیه به زهم ماهی مانده می آمد؛ چنانکه ماری لوییس باخ در اثر تنگی جا و آن بوی آزار دهنده نفسش تنگ شده بود.
روی عرشه جز چند ملوان روس کسی نبود. ماری لوییس دستش را به نرده گرفت و به آب خاکستری دریای خزر خیره شد. تا چشم می دید، آب بود که روی هم می غلتید. آسمان که از انبوه ابرهای خاکستری پوشیده بود، روی دریا سنگینی می کرد. اولین بار بود که ماری لوییس باخ به ایران سفر می کرد...
بیشتر
«هنوز چند ماه از کودتای 28 مرداد نگذشته است که یکی از نمایندگان مجلس کودتا با زنی آلمانی به نام ماری لوئیس باخ از باکو تا تهران همسفر میشود. این سفر درآمدی است بر دوستی میان مردی متنفذ و زنی بیپناه که به جستوجوی شویش در سرزمینی پهناور و غریب برآمده و به حسب تصادف به یک خانواده مرفه ایرانی راه پیدا میکند. سفرکردهها از یک سو روایت اضمحلال شخصیتی انسانها در جامعهای کودتازده است و از سوی دیگر از زد و بندها و ماجراهای پس از کودتا نشان دارد که به شکلگیری نخستین مقاومتها در جامعه مدنی ایران انجامید.»
از متن کتاب:
ماری لوییس باخ در یکی از روزهای اوایل ماه اوت در باکو سوار کشتی بخار شد، با این قصد که به جستجوی شویش از راه دریای خزر به ایران سفر کند. بنا بود غروب روز بعد در بندر انزلی از کشتی پیاده شود. اول تابستان بود. کابین تنگ بود، هوا شرجی بود و از همه جا بویی شبیه به زهم ماهی مانده می آمد؛ چنانکه ماری لوییس باخ در اثر تنگی جا و آن بوی آزار دهنده نفسش تنگ شده بود.
روی عرشه جز چند ملوان روس کسی نبود. ماری لوییس دستش را به نرده گرفت و به آب خاکستری دریای خزر خیره شد. تا چشم می دید، آب بود که روی هم می غلتید. آسمان که از انبوه ابرهای خاکستری پوشیده بود، روی دریا سنگینی می کرد. اولین بار بود که ماری لوییس باخ به ایران سفر می کرد...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سفر کرده ها