زنان در جامعه
مترجم:
اصغر مهدی زادگان
امتیاز دهید
فردريك انگلس از رهبران برجسته طبقه كارگر جهان است، كه همراه ماركس در تدوين پايههاى سوسياليسم علمى و برنامههاى مبارزاتى كارگران كشورهاى اروپايى و تشكيل حزب طبقه كارگر با تمام جديت و پيگيرانه شركت كرد.او به سال 1820 در شهر «بارمن» آلمان متولد شد. در 1841، همانند ماركس، به جناح چپ هگليان جوان پيوست. در 1842، در 22 سالگى، نخستين اثر انتقادى خويش را بر ديالكتيك غيرمادى «شلينگ» با نام شلينگ و اشراق نوشت. انگلس در 1844 مطالعات اقتصادى خويش از زندگى دردناك و استثمار طبقه كارگر انگليس را در كتاب وضعيت طبقه كارگر در انگلستان به طور علمى و موشكافانه تبيين كرد. درسالهاى1844ـ1846كتابهاى «خانوادهمقدس» و «ايدئولوژى آلمانى» را بهطور مشترك با ماركس منتشر كردند. در 1847، رئوس اصلى مرامنامه «اتحاديه كمونيستها» را با نام اصول كمونيسم نوشت. در 1849، پس از شكست انقلاب آلمان ناچار به ترك آنجا شد، و در سال بعد نظرات خويش را از آن واقعه در جنگ دهقانى در آلمان و انقلاب و ضدانقلاب در آلمان تشريح كرد.
بیشتر
آپلود شده توسط:
hanieh
1396/02/09
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زنان در جامعه
ارتباط با کتاب بنویسم. هرگز نباید یک امر حیاتی و بسیار مهم را از نظر دور نگاه داشت و آن قوّه ی تفکر و قابلیت های شگفت آور نیمی از جامعه یعنی زنان است، اگر برخی زنان در بعضی مسائل درکِ
کمتری در مقابل مردانی که در آن مسائل خبره شده اند دارند، هرگز به خاطر ضعیف تر بودن وضع جسمانیِ آنان نیست بلکه نسبت به آن مسائل یا موضوعات، نا آگاه و بی خبرند، با مشغله خانه داری
و یا کارهای دیگری که به عهده گرفته اند،فرصت کمتری دارند و وقت کمتری برای مطالعه می گذارند، و در واقع دقّت و نگرش خود را در این زمینه ها به مردان واگذار کرده اند و نباید این امر بهانه ای برای
کوچک شمردن زنان و در حقیقت، مغزِ متفکّر و دلسوز جامعه شود. بماند که بعضی افرادِ خود خواهِ فاسد و مال پرست در جهان با تحمیق بعضی زنانِ خود باخته، آنان را به بیگاری و کنیزی کشیده و ابزار
سوء رفتار ننگین خود قرار داده اند، البته این امر منحصر به معدود زنانی که آلوده شده اند نیست،همیشه بعضی مردان بخصوص جوانان در دنیا بیشتر از زنان فریب خورده و می خورند و ملعبه و ابزار نیّات
پلیدِ افراد فاسد قرار گرفته اند، نقش مردان در ویرانی ها صدها برابر بیشتر از زنان است.
در آن سرای که زن نیست،اُنس و شفقت نیست
در آن وجود که دل مُرده، مُرده است روان
به هیچ مبحث و دیباچه ای قضا ننوشت
برای مَرد کمال و برای زن نُقصان
زن از نخست بود رُکنِ خانه ی هستی
که ساخت خانه، بی پای بَست و بی بنیان ؟