رسته‌ها
دردناک ترین داستان عالم
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 27 رای
امتیاز دهید
5 / 4.6
با 27 رای
مجموعه ۱۰ داستان کوتاه بقلم زنده یاد فتح‌الله بی‌نیاز:
در بچگى همراه پدر و مادرم براى دیدن یکى از قوم و خویش‏ها به بندرعباس رفتم. آنجا، روزى که هوا خوب بود، مرد خانواده، ما و زن و بچه‏اش را سوار قایق ماهیگیرى‏اش کرد و به دریا برد. او ما را روى دریا گرداند و در همان حال از دریا حرف زد و گفت: «گاهى وقت‏ها اولِ دریا خوبه، ولى دورتر که می‏ریم خیلى بد و بی‏رحم مى‏شه.» و گفت به‏ همین دلیل نمیشود به‏ هیچ دریایى، حتى بهترین‏شان، اطمینان کرد. حدود یک ساعت، همچنان‏که آرام آرام پارو مى‏زد، از دریا حرف زد تا این‏که خسته شد و از پاروزدن دست کشید. زنش سفره‏اى روى پاهایش پهن کرد تا نان و سبزى و پنیر و خرمایى را که با خود آورده بود، بین همه تقسیم کند...
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
164
آپلود شده توسط:
mtabrizi
mtabrizi
1395/06/10

کتاب‌های مرتبط

غریق
غریق
5 امتیاز
از 1 رای
برگها می ریزند
برگها می ریزند
3.9 امتیاز
از 16 رای
فردا روز دیگری است
فردا روز دیگری است
4.5 امتیاز
از 30 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دردناک ترین داستان عالم

تعداد دیدگاه‌ها:
0
دیدگاهی درج نشده؛ شما نخستین نگارنده باشید.
دردناک ترین داستان عالم
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک