هورلا
نویسنده:
گی دو موپاسان
مترجم:
شیریندخت دقیقیان
امتیاز دهید
✔️ مجموعه ۱۲ داستان کوتاه از گی دو موپاسان نویسندهٔ مشهور فرانسوی
از داستان هورلا:
از هنگامی که انسان میاندیشد، از زمانی که میتواند اندیشهاش را بگوید و بنویسد، احساس میکند که در کنار رازی ناگشوده زندگی میکند که اندامهای حسی زمخت و ناقص او از کشف آن ناتوانند و میکوشد به برکت هوش خود بر ناتوانیهای اندامهایش غلبه کند. هنگامی که این هوش هنوز در مرحلهٔ ابتدایی بود، حضور پدیدههای نامشهود، اشکال ترسناک و عوامانهای به خود گرفت، صوری چون اوهام مابعدالطبیعی و شایع در میان مردم، افسانههای ارواح سرگردان، پریان، اجنه، مردگان بازگشته به دنیای زندگان، اختراع افراد متوسط و احمقترین مردم و حاصل فعالیت بیوقفهٔ مغزهای وحشتزده از آفرینش است. هیچ چیزی درستتر از این سخن ولتر نیست: خدا انسان را به شکل خود آفریده ولی انسان این تصویر را به خدا نسبت داده است...
بیشتر
از داستان هورلا:
از هنگامی که انسان میاندیشد، از زمانی که میتواند اندیشهاش را بگوید و بنویسد، احساس میکند که در کنار رازی ناگشوده زندگی میکند که اندامهای حسی زمخت و ناقص او از کشف آن ناتوانند و میکوشد به برکت هوش خود بر ناتوانیهای اندامهایش غلبه کند. هنگامی که این هوش هنوز در مرحلهٔ ابتدایی بود، حضور پدیدههای نامشهود، اشکال ترسناک و عوامانهای به خود گرفت، صوری چون اوهام مابعدالطبیعی و شایع در میان مردم، افسانههای ارواح سرگردان، پریان، اجنه، مردگان بازگشته به دنیای زندگان، اختراع افراد متوسط و احمقترین مردم و حاصل فعالیت بیوقفهٔ مغزهای وحشتزده از آفرینش است. هیچ چیزی درستتر از این سخن ولتر نیست: خدا انسان را به شکل خود آفریده ولی انسان این تصویر را به خدا نسبت داده است...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هورلا
هورلا
گی دو موپاسان
خیلی دنبال این کتاب گشتم...
اما نسخه ی چاپیشو نتونستم پیدا کنم...
باز جای شکرِش باقیِ که خیلی از کتابا رو اینجا میشه پیدا کرد...
بازم خیلی خیلی ممنون...
جناب خرتوخر داره دوباره به دوران اوجش برمیگرده
تبریک
تشکر می کنم :-)
هورلا : مرد احساس می کند تحت تاثیر یک موجود نامرئی است .
کلوشت : زن با آموزگار قرار می گذارد و برای آبروی وی خود را به پایین پرت می کند .
مارکی دوفومرول : دایی پسرک که مردی عیاش بوده در حال مرگ است .
ابلیس : زن قرار است از پیر محتضر مراقبت کند و سعی در جلو انداختن مرگ دارد .
پادشاهان : چند سرباز می خواهند شامشان را با حضور بانوان رونق بخشند .
در بیشه : زن و شوهر پس از سالیان به میعادگاه گذشته ها بازگشته اند .
یک خانواده : پسرک باهوش ازدواج کرده و اکنون یک زندگی شدید معمولی دارد .
مادام هرمه : پسرک مریض شده اما مادرش به علت ترس از واگیر دار بودن مریضی به او نزدیک نمی شود.