گفتاری درباره دینکرد
نویسنده:
محمدجواد مشکور
امتیاز دهید
کتاب «گفتاری در باره دینکرد» در 179 صفحه ،حاوی شرح بخش های دینکرد - تاریخ اوستا و ادبیات دینی پهلوی می باشد.
بیشتر
آپلود شده توسط:
simin
1394/08/19
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گفتاری درباره دینکرد
توضیحات خوبی در ارتباط با تاریخچه و نسخههای متعدد دینکرد در این «مقدمه» هست که برای علاقمندان در این زمینه میتونه جالب توجه باشه.
ممنون از سیمین گرامی.
هم بیزانسیان ونیز ساسانیان در نواحی جنوب عراق کنونی دولت های عرب دست نشانده ای داشتند تا بدین وسیله از تماس ورویایی مستقیم پرهیز نمایند.
خیره سری وغرور بیجای خسروپرویز باعث شد تا هیچ مانعی از تهاجم اعراب نجد وحجاز به میان رودان وفلات ایران پیشگیری ننماید.
در دوران صفوی جایگتاه والیان استان های مرزی همچون کردستان وارمنستان بسیار بالاتر از دیگر ایالات بود.
تا اوایل پادشاهی ناصرالدین شاه خاندان اردلان چندین قرن فرمانروای کردستان بوده وپس از حذف مقام والی گری موروثی نیز بارها در کردستان این خاندان حکومت ها داشته اند.
پادشاهان پس از شاه اسماعیل نیک دریافته بودند که تعصب وپافشاری بر تغییر دین در استان های مرزی فاجعه بار خواهد بود و برای همین در کردستان و بلوچستان و شرق خراسان بزرگ آن روزگار دیگر همچون دوران شاه اسماعیل شمشیر خونبار قزلباشان درپی شیعه نمودن اجباری نبودند بلکه تخفیف و بخشش مالیاتی را بهترین راهکار برای ترغیب به شیعه شدن کمی دانستند.
در عالم آرای عباسی نامه شاه عباس بزرگ به سلطان عثمانی موجود می باشد که رسما اشاره می دارد دیگر زمانه تغییر اجباری دین مسلمانان گذشته و این شیوه ای ناروا می باشد.
شاه سلطانحسین نادان وجاهل کاری کرد تا قندهاریان سنی فرمان پذیر به ناچار دست به شورش بزنند و خود مسبب بلایی شد که بر سر دودمان خود وایران وارد آمد.
البته این فقط خرده گیری بر عبارت مذکور است و به معنی قبول یا رد هیچ نظری در بحث نیست.
بله!
مظفرالدین شاه قاجار آخرین پادشاه ایرانی است که در خاک وطن مرده است وسرنوشت پادشاهان پس از اوهم بر همه آشکار می باشد.
اما!
طرفداران سلطنتطلب شاه را نیز!
ایکاش اضافه می فرمودید وهمینطور برخی از تجزیه طلبان وافرادی را که با وجود داشتن نیت پاک برای سرفرازی کشور چوب فرصت طلبان را خوردند.
میرزا کوچک خان جنگلی, کلنل محمد تقی خان پسیان,شیخ محمد خیابانی, شیخ خزئل, پیشه وری و ملا محمد قاضی را نیز نباید هیچگاه فراموش نمود.
********************************************************
البتهپس از هجوم اعراب به ایران تا سال 1500 میلادی وبرپایی سلسله صفوی توسط شاه اسماعیل در عمل ایرانکشوری چند پارچه وگرفتار ملوکالطوایفی بود.
گهگاه پادشاهان قدرتمندی همچون سلطان ملکشاه سلجوقی با دستیاری وزیرانی مدیر مانند خواجه نظام الملک امپراتوری گسترده ای را ایجاد می نمودند ولی پس از مرگ سلطان به سرعت این قلمرو میان مدعیان قدرت چند پارچه می شد.
همین وضعیت در فرانسه وانگلستان نیز بوده وتنها از قرن پانزدهم بود که پادشاهان مقتدر به همراهی دستیاران ورزیده توانستند کشور را از دست فئودال ها برهانند.
***********************************************
دقیق نمی دانم ولی گویا به دلیل تعصب پادشاهان ساسانی در دین زرتشتی این سیستم اشکانیان را که دین رسمی نداشتند مردود می دانستند.
در دوران اشکانیان پادشاه حکم شاهنشاهی را داشت که بر پادشاهان استان هایی چون فارس وخوزستان فرمان می راند.
این شیوه شاید حجم بوروکراسی اداری را کاهش می داد ولی در برخورد با دولت مقتدر روم و سپس روم شرقی مسیحی(بیزانس)کارایی نداشت چون هر آن امکان داشت که یکی از شاهان زیردست خود مستقلا با رومیان ویا دیگر همسایگان پیمان اتحاد ببندند.
اولا. وقتی من میگویم سلطنت طلب اشارهام به چنین تعریفی است: «واژه سلطنتطلب به کسی اطلاق میشود که از پادشاهی خاص یا سلسله پادشاهی وی، به عنوان حاکم یک کشور مشخص، حمایت کند.» اما شما میخواهید با جدا کردن پادشاه و سلطان از یکدیگر بگویید "پادشاه دوستی" با "سلطنتطلبی" فرق دارد. پسر خوب این یک اعوجاج و بازی است چرا که شما چه طرفدار سلطان باشید چه پادشاه، سلطنتطلب هستید.چون سلطنتطلب اینجا یعنی گرایش به نظامی که مشروعیت شخص اول آن "مشروعیت سنتی" است و اگر دم و دستگاهی ساختگی هم به وجود بیاید تا این مشروعیت را به قانونی تبدیل کند چون آن دستگاه از مردم بریده است مثل پارلمان در آن دوره باز هم مشرمعیت در درجه اول سنتی است نه قانونی. چون پارلمان هم از بالا شکل گرفته است!
دوما. در عین اینکه پادشاه و سلطان با همدیگر تفاوت دارند اما نمیشود از این دو این نتیجه احمقانه را گرفت که سلطان غرق در ایدئولوژی است اما پادشاه از چنین رویهای دور است. "فر ایزدی" همان ایدئولوژی با منشا الهی پادشاه است که از نخستین ابیات شاهنامه تا "اندرزنامههای" دوره قاجار بر آن تاکید کردهاند. چیزی که از چشمان "سلطنتطلب" شما پنهان مانده است پس همان اندازه که مشروعیت سلطان در منجلاب ایدئولوژی دست و پا میزند مشروعیت شاه نیز در این منجلاب ایدئولوژیک حضوری مستمر دارد.
سوما. حقیقتا نمیخواهید دست از این حرفها بردارید؟ این چه حرف بیخودی است که میزنید: "ایرانی ها همیشه پادشاه داشته اند" 1. ایران خودش یک برساخته تاریخی است اما اگر با خوشخیالی به عنوان یک واحد سیاسی آنرا از زمان هخامنشیان در نظر بگیریم تا پیش از آن نه یک پادشاه واحد داشته اند نه نظامی واحد. پس همیشه پادشاه نداشته اند. با انواع نظامها و گروهها مثل هیتی و میتانی و کاسی و بسیاری دیگر خیلی پراکنده و متکثر بودهاند 2. از وقتی که هخامنشان هم تاسیس میشود این بدان معنا نیست که همه "پادشاه واحد" را میپذیرند بلکه خیلی از جاها در خود ایران زیر بار نظام پادشاهی نمیروند چون اصلا فتح نمیشوند 3. سلسله پارتیان یا اشکانیان از اساس نظامش پادشاهی همچون هخامنشان نیست اصلا اینطور است که ساسانیان مدام سعی میکنند آنان را نادیده بگیرند و حذفشان کنند. نتیجه: پس ایرانیها همیشه پادشاه نداشتهاند و پادشاه دوست نبودهاند گاهی گردن پادشاه را هم زدهاند و البته طرفداران سلطنتطلب شاه را نیز!
و البته یک کتاب دیگه (انگلیسی) هم دانلود کردم که متاسفانه باز نشد.
مثل این که مشکلی با سرور میزبان هست.