رسته‌ها
یادداشت های شهریور ۱۳۲۰
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 29 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 29 رای
نگاه گلشائیان در درجه اول متوجه است به رضاشاه . هنگام نگارش روایت ، قلمش با همان سرعتی حرکت نمی کند که عقربه زمان ، بلکه هر جا که رضا شاه حاضر است ، از سرعت خویش می کاهد و به ذکر جزئیات می پردازد. کتاب یادداشت های شهریور ۱۳۲۰ وقایع مهم آن زمان را شرح می دهد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
97
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
solooook
solooook
1394/07/05

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی یادداشت های شهریور ۱۳۲۰

تعداد دیدگاه‌ها:
2
روایت حسن طوفانیان از سوم شهریور ۱۳۲۰
در روزی که شهریور ۲۰ ابلاغ شد من در دفتر سرگرد مهدی سپه‌پور فرمانده هنگ که بمباران بودم. از ستاد نیروی هوایی احضار شد. رفت به ستاد نیروری هوایی. از ستاد نیروی هوایی تلفنی به من خبر داد که بمان تا برگردم. وقتی که سپهبد برگشت گفت: «جنگ شروع شده، فوراً هواپیماهایتان را دور فرودگاه تقسیم بکنید و آماده باشید برای اتفاقات.»
ولی در اینجا یک مسئله هست. مسئله عبارت از این بود که ما در دوشان‌تپه در سوم شهریور هواپیمای هوکر اوداکس، هوکر هاین و تایگر موس می‌ساختیم. ما در حدود صد فروند تایگرموس در دوشان‌تپه در زمان رضاشاه ساختیم. این تایگرموس هواپیمای آموزشی بود، کاری برای جنگ نمی‌توانست بکند، ولی دو هواپیمای دیگر هوکر هاین و هوکر اوداکس، من مثل خلبان آزمایشی این هواپیماها را آزمایش می‌کردم، ولی برای این هواپیماها مسلسل نیامده بود. بنابراین، این هواپیما به غیر از اینکه پرواز بکند، کار دیگری نمی‌توانست بکند.
بنابراین، ما متفرق شدیم در دور فرودگاه. هواپیما را متفرق کردیم و هواپیماهای انگلیسی آمدند روی تهران، هواپیماهای روسی آمدند تو تهران، روی تهران که آمدند، یکی دو تا بمب خیلی کوچک در مشرق دوشان‌تپه انداختند. چیزی نبودند، اصلاً چیز مهمی نبود. هواپیمای انگلیسی هم یک پرواز نمایشی انجام دادند، رفتند. ما هم بر حسب وظیفه‌ای که می‌توانستیم بلند شدیم، ولی کاری نمی‌توانستیم بکنیم. تنها کاری که می‌توانستیم بکنیم هواپیمای خودمان را بزنیم، گو آنکه به آن هم نمی‌رسیدیم یا نرسیدیم.
در همین روزها، وقتی که من به‌عنوان یک ستوان یکم با رضاشاه درباره اینها صحبت کردم، من بودم و رضاشاه. کسی نبود. نفهمیدم عکس‌العمل رضاشاه چه بود که بعداً فرمان دستور انتقال من از تهران به تبریز آمد، ولی دیگر فرصت نشد، من منتقل نشدم و آنجا که بودم همین دسته‌بندی‌ها در نیروی هوایی هم بود.
روز سوم یا چهارم شهریور که اصلاً تکلیف هیچ‌کس روشن نبود، من به خاطرم می‌آید که افسرها ریختند آشپزخانه، دیگ غذا را برداشتند و رفتند. افسرها ریختند انبار بنزین، افسران جزء و درجه‌داران، بنزین‌ها را برمی‌داشتند و می‌بردند یا اینکه اسلحه را می‌بردند، اصلاً انضباط به کلی از بین رفت.
من دوشان‌تپه بودم. در همان موقع احمد وثیق، او سروان بود، من ستوان یکم، او در قلعه‌مرغی بود. [آنجا] جوان‌ها را برمی‌دارند و انقلاب می‌کنند و شروع می‌کنند. فرمانده نیروی هوایی را می‌گیرند، بازداشت می‌کنند. بعد هواپیمای مصطفوی از قلعه‌مرغی آمد به دوشان‌تپه. گفت: آنجا شلوغ شده و بالاخره شلوغ شده بود و هیچ انضباطی [نبود]. به کلی انضباط از بین رفته بود.
روز دوم سپه‌پور مرا صدا کرد گفت: «باید ما برویم به دزفول»… چند لحظه‌ای از این وضعیت گذشته بود که ما دیدیم چند تا هواپیماهای دیگر آمد. سرگرد شیبانی بود، فرمانده هنگ هوایی تبریز. [او] آمد، نشست، لحظه‌ای گذشت. جهانسوزی، یک خلبان از اهواز، رسید. این اخباری که اینها دادند، معرف این بود که تبریز و خوزستان و اهواز و اینها، آبادان و اینها، همه متلاشی شده … رفتن ما هم، سپه‌پور و من که آماده شده بودیم که با هواپیما پرواز بکنیم و برویم به خوزستان منتفی شد و در هر صورت، ارتش از هم پاشیده شد. انضباطی دیگر وجود نداشت و نیروی دریایی به کلی منحل شد … انضباط به کلی پاشیده بود که قرارداد به اصطلاح متارکه امضا شد.
س-چرا ارتش به آن شکل عمل کرد؟
ج- ... ببینید، برای شما این شکلی تشریح می‌کنم. ما یک هواپیمایی داشتیم که می‌توانست با هواپیماهای مشابه متفقین، یک دانه ما داشتیم، که می‌توانست این برابری بکند. یک دانه هاریکن ما داشتیم. سه روز قبل از سوم شهریور این هاریکن با خلبانش که روی قلعه‌مرغی پرواز می‌کرد، موتورش stop کرد. یعنی کاری روی موتورش کرده بودند که موتور متوقف شد و طیاره آمد نشست. هیچی... سقوط نکرد. طیاره نشست ولی موتورش متوقف شد.
آن‌وقت در دوشان‌تپه یک مستر پیترز متخصص انگلیسی بود و یک متخصص آلمانی هم بود. در مقابل چندین متخصص انگلیسی یک متخصص آلمانی بود، ولی اینها فشار می‌آوردند. این یک متخصص آلمانی برود، این متخصص آلمانی همه چیز این هواپیمای یونکرس را نگاه می‌کرد و اینها نفوذ داشتند، انگلیس‌ها بودند دیگر. انگلیس‌ها بودند که به ما کمک می‌کردند ما آن هواپیما را می‌ساختیم. موتورش از انگلستان می‌آمد. لون ژرون و بال و بدنه و اینها، قطعاتش، از انگلستان می‌آمد. در اینجا پارچه‌کشی می‌شد و اما لیت‌مالی می‌شد و دوخته می‌شد و این طیاره‌ها سرهم می‌شد. طیاره‌سازی این شکلی بود. آن‌وقت مثل حالا نبود. بعد این را مونتاژ می‌کردند و پرواز آزمایشی می‌شد. ولی همان انگلیسی‌ها پیش‌بینی می‌کردند که برای این هواپیماها مسلسل نیاورده بودند.
مصاحبه حسن طوفانیان با پروژه تاریخ شفاهی ایران در دانشگاه هاروارد، نوار پنجم
https://t.me/tarikh_shafahi_iran_project
«متن کوتاه و پراهمیتی که در پی میاید حکایت فروپاشی نظام رضاشاهی است از دید عباسقلی گشائیان، وزیر دارایی وقت.»
چاپ ۱۳۹۳ در ۹۷ صفحه.
ممنون سلوک گرامی.
یادداشت های شهریور ۱۳۲۰
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک