مدح داغ ننگ بر سیمای ادب فارسی
نویسنده:
نادر وزین پور
امتیاز دهید
از پیشگفتار:
دانشجویان جوان، بویژه آنان که در رشته هایی غیر از رشته ی زبان و ادبیات فارسی تحصیل می کنند، گاه این نکته را با آب و تاب در کلاسهای درس مورد پرسش قرار می دهند که چرا بیشتر شاعران ایرانی مدیحه سرایی کرده اند؟ چرا گرد تملق گشته و آن همه دروغ گفته اند؟ چرا تعهد و رسالتی را که هنرمندان باید بر عهده بگیرند نادیده انگاشته و به این همه خواری تن در داده اند؟!
دانشجویان تا حدی حق دارند که از این موضوع دل آزرده باشند و آن را همواره مطرح سازند، زیرا می اندیشند که مدایح مبالغه آمیز شاعران در وصف ستمگران تاریخ و ارباب زر و زور، بسان داغ ننگی بر سیمای ادبیات فارسی خاصه شعر، قرار گرفته و همچون لکه ی سیاهی در افق درخشان علم و ادب این سرزمین نمودار شده و از عظمت آن کاسته است. با پاسخی که به آنان داده می شود و خود مدتی به درازا می کشد، البته آنان در داوری شتاب آمیز خود تجدید نظر می کنند و حتی اندوهگین می شوند. به فکر فرو می روند و می پذیرند که باید بیشتر بیندیشند بسیار بخوانند تحقیق کنند و برای قضاوت پسندیده تر، علل و اسباب مدیحه سرایی را بازیابند و به حقیقت امر برسند.
مهمترین نکته یی که ما را در قضاوت نسبت به شاعران مدیحه سرا به بیراهه می کشاند، این است که ما می خواهیم با معیارهای سده ی پانزدهم قمری درباره ی مسائل ده قرن پیش به سنجش بپردازیم و مثلاً شیوه زندگانی اخلاق و افکار و معیشت شاعرانی را که در سده ی چهارم قمری می زیسته اند در ترازوی داوری قرار دهیم. از مردم روزگاران قدیم آن انتظار داریم که همچون نسل کنونی اندیشیده و زیسته باشند و بدین ترتیب تحولات عظیمی را که
در این زمان دراز در تمام ارکان حیات انسان به وقوع پیوسته است، نادیده می گیریم...
بیشتر
دانشجویان جوان، بویژه آنان که در رشته هایی غیر از رشته ی زبان و ادبیات فارسی تحصیل می کنند، گاه این نکته را با آب و تاب در کلاسهای درس مورد پرسش قرار می دهند که چرا بیشتر شاعران ایرانی مدیحه سرایی کرده اند؟ چرا گرد تملق گشته و آن همه دروغ گفته اند؟ چرا تعهد و رسالتی را که هنرمندان باید بر عهده بگیرند نادیده انگاشته و به این همه خواری تن در داده اند؟!
دانشجویان تا حدی حق دارند که از این موضوع دل آزرده باشند و آن را همواره مطرح سازند، زیرا می اندیشند که مدایح مبالغه آمیز شاعران در وصف ستمگران تاریخ و ارباب زر و زور، بسان داغ ننگی بر سیمای ادبیات فارسی خاصه شعر، قرار گرفته و همچون لکه ی سیاهی در افق درخشان علم و ادب این سرزمین نمودار شده و از عظمت آن کاسته است. با پاسخی که به آنان داده می شود و خود مدتی به درازا می کشد، البته آنان در داوری شتاب آمیز خود تجدید نظر می کنند و حتی اندوهگین می شوند. به فکر فرو می روند و می پذیرند که باید بیشتر بیندیشند بسیار بخوانند تحقیق کنند و برای قضاوت پسندیده تر، علل و اسباب مدیحه سرایی را بازیابند و به حقیقت امر برسند.
مهمترین نکته یی که ما را در قضاوت نسبت به شاعران مدیحه سرا به بیراهه می کشاند، این است که ما می خواهیم با معیارهای سده ی پانزدهم قمری درباره ی مسائل ده قرن پیش به سنجش بپردازیم و مثلاً شیوه زندگانی اخلاق و افکار و معیشت شاعرانی را که در سده ی چهارم قمری می زیسته اند در ترازوی داوری قرار دهیم. از مردم روزگاران قدیم آن انتظار داریم که همچون نسل کنونی اندیشیده و زیسته باشند و بدین ترتیب تحولات عظیمی را که
در این زمان دراز در تمام ارکان حیات انسان به وقوع پیوسته است، نادیده می گیریم...
آپلود شده توسط:
kalltun
1394/05/25
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مدح داغ ننگ بر سیمای ادب فارسی
مراجعه به مقدمه کتاب ، به پرسش ما این گونه پاسخ می دهد:
جناب وزین پور در مقدمه کتاب می گوید:
وجود این عوامل را که موجب رغبت شاعران به خدمت قدرتمندان نادان شده است را نباید نادیده گرفت:
نا آگاهی جامعه ، غفلت تشکیلات کشوری در برآوردن نیازهای اهل علم و ادب ، تدابیر و حیله های پادشاهان برای جلب هنرمندان، فقدان مشاغل مناسب برای تامین معاش در سقوط شاعران و بی مقدار شدن تجلیات ذوق، هنر و استعداد آنان و همچنین اهانت به ساحت ادبیات ایران موثر بوده است.
به طور خلاصه آن چه موجب مدیحه سرایی شده، غالبا نیازهای مادی و معنوی شاعران بوده و در مواردی حب جاه و همین طور گاه حسن اعتقادی بوده است که شاعر به سلطانی رعیت پرور داشته و وی را ستوده است.
اما در مقابل فراموش نکنیم که این نکات شامل همه شاعران نمی شود ، کما این که شاعرانی در نیمه راه زندگی نه تنها از مداحی بلکه از شاعری نیز پشیمان شده اند، شاعرانی چون ناصر خسرو ، سنایی غزنوی و ...... من آنم که در پای خوکان نریزم ....
امید که این بحث با دیدگاه های دیگر ارجمندان قوام یابد.سپاس
این فرمایشتان بسیار مهم و قابل تامل است!
حافظ بزرگ می فرماید:
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
"وطیفه" گر برسد، مصرفش گل است و نبید
وظیفه مقرری بوده که حاکمان و شاهان برای اهل هنر و شعرا تعیین می کرده اند. شاعر دوام بساط گل(= زیبایی و دوام اسباب جمال شناسی شاعر) و نبید(= اسباب شادمانی و خوشدلی و شادخواری شاعرو به قولی آرامش خیال ) را در رسیدن وظیفه(=مقرری) می داند. این تازه حافظ بزرگ است که دامنش از بسیاری عیوب مبراست امثال اساتید دربار سلطان ترک غزنه نیستند و امثال آنان که ناصر خسرو سرزنششان می کند
در تعریف مدح در ادبیات چنین آمده:
مدح،سخنی است که به مقتضای حال ایراد میشود تا در ممدوح تاثیر بگذارد و او را منفعل سازد.یعنی شیوهای است که برپایهی احوال نفسانی افراد بنا میشود.بنابراین،از منظر روانشناسی اجتماعی و آسیبشناسی (pathology) میتواند اساس یک تحقیق علمی قرار گیرد.
دوست گرامی به نکته جالبی اشاره کردین، با مطالعه دواوین بزرگان زبان و ادب پارسی ، گاهی این نکته به ذهن خطور می کنه : چرا گاهی مدح پادشاهان؟
در پاسخ به چنین سئوالی پیش از هر نوع پیش داوری باید جدای از موقعیت ادبی آن دوره ، شرایط اجتماعی ، سیاسی و ... رو شناخت تا بتوان به نتیجه ای نزدیک به حقیقت ، دست یافت، کما این که شاعران برای حفظ اثر خود ، به این موضوع علم داشتند که باید حامی برای اثر خود داشته باشند تا از آسیب حوادث و زمانه خللی نبینه، اما باز این سئوال کماکان ذهن رو به کنکاش وامی داره: چرا مدح ؟
با سپاس از آپلود کننده محترم
البته باز هم باید کتاب را خواند این نکته نظر من فقط درباره ی اسم کتاب بود!