فلسفه در دادگاه ایدئولوژی
نویسنده:
رضا داوری اردکانی
امتیاز دهید
از مقدمه کتاب:
من دلم سخت گرفته است
از این
میهمانخانه مهمان کش روزش تاریک
(نیما یوشیج)
این دفتر متضمن هفت مقاله یا یادداشت است. هریک از این یادداشت ها در مناسبت های خاص برای پاسخ دادن به بعضی اشکال ها و اعتراض ها و رفع سوءتفاهم ها و نشان دادن بی بنیادی نزاع های ظاهراً فلسفی نوشته شده است. در این نوشته ها گرچه دفاع از خود ظاهرتر است، اما در حقیقت از فلسفه دفاع شده است. اگر در آنها قصد دفاع از شخص خود و آراء خود را غالب می-دیدم به انتشارشان راضی نمی شدم. هرکس که به فلسفه وارد می شود در مباحث و مسائل، نظری دارد و طبیعی است که از نظر خود دفاع کند. در این دفتر من با دو گروه بحث کرده ام. گروهی که گرچه اهل قلم و بیانند فلسفه نخوانده و داعیه فلسفه دانی هم ندارند، اما شاید تعلقی به یک ایدئولوژی داشته باشند. این گروه گاهی با هرچه که در دایره ایدئولوژی آنها نگنجد، مخالفت می-کنند و مهم اینکه چون ایدئولوژی به عمل تعلق دارد، اینان هم از همه توقع عمل سیاسی بر وفق ایدئولوژی خودشان دارند. بعضی از اینان که سری به فلسفه می زنند و معمولاً چیزهایی از فلسفه معاصر می خوانند و دعاوی ایدئولوژیک را با تعبیرها و اصطلاح های فلسفی می آرایند، آشوب فکری را شدت می بخشند.
گروه دوم کم و بیش درس فلسفه خوانده اند و قهراً با فلسفه هایی موافقند و با فلسفه هایی میانه ندارند. این گروه اگر به شدت تحت تأثیر ایدئولوژی ها نباشند وارد نزاع و جدال نمی شوند. چنانکه غالب استادان فلسفه ما خود را از نزاع ها و جدال های بیهوده بر کنار نگه داشته اند و آنها که وارد شده اند ورودشان می توانسته است دو وجه داشته باشد. یکی اینکه خود ندانسته مسخر یک ایدئولوژی باشند و آن ایدئولوژی را فلسفه بدانند. وجه دیگر این است که قصد مقابله با این وضع را داشته باشند، یعنی وقتی کسی ایدئولوژی می گوید و نامش را فلسفه می نهد بخواهند به او تذکر دهند که این دو را با هم خلط و اشتباه نکند. در فلسفه معاصر همه مواردی که ذکر کردم وجود داشته است. استادانی هستند که به کار فلسفه خود مشغولند و آثار تحقیقی و درسی خوب می نویسند. کسانی هم مثل من متأسفانه در جدال ها و نزاع ها وارد شده اند. من از اینکه در نزاع ها وارد شده ام خشنود نیستم، اما دعویم این است که در این راه پر تعب هرگز قصد سیاسی و ایدئولوژیک نداشته ام و به این جهت گاهی از خود پرسیده ام و می پرسم که چرا از رسم و شیوه دانشگاهی پیروی نکردم و به جای اینکه در باب زمان و تاریخ و جهان تجدد و وضع تاریخی کشور بیندیشم و بنویسم، چرا پس از نوشتن کتاب فارابی به ابن سینا و سهروردی و . . . و دکارت و کانت و هگل و هیدگر نپرداختم. همکارانی که این طریق را پیموده اند به فلسفه خدمت کرده اند، اما من از اول که مطالعه در آثار و آراء فارابی را آغاز کردم، قصدم صرف تتبع در آراء این فیلسوف نبود. فلسفه او را هم درست تر از فلسفه ابن سینا و کانت و ملاصدرا و دیگران نمی-دانستم، بلکه می خواستم بدانم او چرا به فلسفه رو کرده و چه پرسش یا پرسش هایی داشته و مخصوصاً اعتنای تام به سیاست و مدینه که پس از او در نظر فیلسوفان کم و کمتر شده، از کجا بوده است. در یک کلمه بگویم پرسش اصلیم این بوده است که آیا اندیشه و فلسفة فارابی اصالت دارد و این سخن بعضی شرق شناسان که کار او را التفاط فلسفه یونانی و اصول اعتقادی اسلام می دانند بی وجه است. این پرسش بر پرسش های اساسی تر مبتنی است. از جمله اینکه فلسفه از کجا آمده است و چه نیازی به آن داریم و به چه کارمان می آید و چرا با این همه توصیه ای که به اعراض از فلسفه می شود، از آن رو نمی گردانیم. پس من نمی توانستم به کار تتبع در تاریخ فلسفه اکتفا کنم. وقتی با این پرسش مواجه باشیم که فلسفه چرا هست قهراً توجه می کنیم که تاریخ فراز و فرود دارد، یعنی فلسفه در زمانی در جایی اوج می گیرد و در زمان دیگر در همان جا پژمرده و ناتوان می شود. آیا راه بی فرجام پیموده ام؟ شاید پاسخ این پرسش را فردا خوانندگان بدهند.
توضیح: متن این کتاب در سایت نویسنده بصورت تایپ شده قرار گرفته که در اینجا به pdf تبدیل شده است.
بیشتر
من دلم سخت گرفته است
از این
میهمانخانه مهمان کش روزش تاریک
(نیما یوشیج)
این دفتر متضمن هفت مقاله یا یادداشت است. هریک از این یادداشت ها در مناسبت های خاص برای پاسخ دادن به بعضی اشکال ها و اعتراض ها و رفع سوءتفاهم ها و نشان دادن بی بنیادی نزاع های ظاهراً فلسفی نوشته شده است. در این نوشته ها گرچه دفاع از خود ظاهرتر است، اما در حقیقت از فلسفه دفاع شده است. اگر در آنها قصد دفاع از شخص خود و آراء خود را غالب می-دیدم به انتشارشان راضی نمی شدم. هرکس که به فلسفه وارد می شود در مباحث و مسائل، نظری دارد و طبیعی است که از نظر خود دفاع کند. در این دفتر من با دو گروه بحث کرده ام. گروهی که گرچه اهل قلم و بیانند فلسفه نخوانده و داعیه فلسفه دانی هم ندارند، اما شاید تعلقی به یک ایدئولوژی داشته باشند. این گروه گاهی با هرچه که در دایره ایدئولوژی آنها نگنجد، مخالفت می-کنند و مهم اینکه چون ایدئولوژی به عمل تعلق دارد، اینان هم از همه توقع عمل سیاسی بر وفق ایدئولوژی خودشان دارند. بعضی از اینان که سری به فلسفه می زنند و معمولاً چیزهایی از فلسفه معاصر می خوانند و دعاوی ایدئولوژیک را با تعبیرها و اصطلاح های فلسفی می آرایند، آشوب فکری را شدت می بخشند.
گروه دوم کم و بیش درس فلسفه خوانده اند و قهراً با فلسفه هایی موافقند و با فلسفه هایی میانه ندارند. این گروه اگر به شدت تحت تأثیر ایدئولوژی ها نباشند وارد نزاع و جدال نمی شوند. چنانکه غالب استادان فلسفه ما خود را از نزاع ها و جدال های بیهوده بر کنار نگه داشته اند و آنها که وارد شده اند ورودشان می توانسته است دو وجه داشته باشد. یکی اینکه خود ندانسته مسخر یک ایدئولوژی باشند و آن ایدئولوژی را فلسفه بدانند. وجه دیگر این است که قصد مقابله با این وضع را داشته باشند، یعنی وقتی کسی ایدئولوژی می گوید و نامش را فلسفه می نهد بخواهند به او تذکر دهند که این دو را با هم خلط و اشتباه نکند. در فلسفه معاصر همه مواردی که ذکر کردم وجود داشته است. استادانی هستند که به کار فلسفه خود مشغولند و آثار تحقیقی و درسی خوب می نویسند. کسانی هم مثل من متأسفانه در جدال ها و نزاع ها وارد شده اند. من از اینکه در نزاع ها وارد شده ام خشنود نیستم، اما دعویم این است که در این راه پر تعب هرگز قصد سیاسی و ایدئولوژیک نداشته ام و به این جهت گاهی از خود پرسیده ام و می پرسم که چرا از رسم و شیوه دانشگاهی پیروی نکردم و به جای اینکه در باب زمان و تاریخ و جهان تجدد و وضع تاریخی کشور بیندیشم و بنویسم، چرا پس از نوشتن کتاب فارابی به ابن سینا و سهروردی و . . . و دکارت و کانت و هگل و هیدگر نپرداختم. همکارانی که این طریق را پیموده اند به فلسفه خدمت کرده اند، اما من از اول که مطالعه در آثار و آراء فارابی را آغاز کردم، قصدم صرف تتبع در آراء این فیلسوف نبود. فلسفه او را هم درست تر از فلسفه ابن سینا و کانت و ملاصدرا و دیگران نمی-دانستم، بلکه می خواستم بدانم او چرا به فلسفه رو کرده و چه پرسش یا پرسش هایی داشته و مخصوصاً اعتنای تام به سیاست و مدینه که پس از او در نظر فیلسوفان کم و کمتر شده، از کجا بوده است. در یک کلمه بگویم پرسش اصلیم این بوده است که آیا اندیشه و فلسفة فارابی اصالت دارد و این سخن بعضی شرق شناسان که کار او را التفاط فلسفه یونانی و اصول اعتقادی اسلام می دانند بی وجه است. این پرسش بر پرسش های اساسی تر مبتنی است. از جمله اینکه فلسفه از کجا آمده است و چه نیازی به آن داریم و به چه کارمان می آید و چرا با این همه توصیه ای که به اعراض از فلسفه می شود، از آن رو نمی گردانیم. پس من نمی توانستم به کار تتبع در تاریخ فلسفه اکتفا کنم. وقتی با این پرسش مواجه باشیم که فلسفه چرا هست قهراً توجه می کنیم که تاریخ فراز و فرود دارد، یعنی فلسفه در زمانی در جایی اوج می گیرد و در زمان دیگر در همان جا پژمرده و ناتوان می شود. آیا راه بی فرجام پیموده ام؟ شاید پاسخ این پرسش را فردا خوانندگان بدهند.
توضیح: متن این کتاب در سایت نویسنده بصورت تایپ شده قرار گرفته که در اینجا به pdf تبدیل شده است.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی فلسفه در دادگاه ایدئولوژی