افلاطون کنار بخاری
نویسنده:
حسین پناهی
امتیاز دهید
بخشی از شعر "افلاطون کنار بخاری":
یه روز زمینُ ترک میکنم!
زمینُ!
یه روز!
شاید... آخ! اگه وُلوُم میتونست بپره!
آخ! اگه میتونست!
چی میشد؟
پنجرهی اتاق میکندمُ میبستم به باربندشُ
زمینُ ترک میکردم!
میرفتم، می رفتم، میرفتم... تا هیچ جا!
تو هیچ جا پنجره را میکاشتم به تماشا!
نمیگفتی نور!
نمیگفتم خاک
به عشق نگاهت اونجا،
یه دنیا میساختم غوغا
که همهی زمین جهان سومش میشد!
منُ تو دو ریلیم که قطار پُر از پوکهی عمر رُ
از هیچ به هیچ میرسونیم
و زمین سرگردونیِ ما رُ پیوسته تکرار میکنه!...
بیشتر
یه روز زمینُ ترک میکنم!
زمینُ!
یه روز!
شاید... آخ! اگه وُلوُم میتونست بپره!
آخ! اگه میتونست!
چی میشد؟
پنجرهی اتاق میکندمُ میبستم به باربندشُ
زمینُ ترک میکردم!
میرفتم، می رفتم، میرفتم... تا هیچ جا!
تو هیچ جا پنجره را میکاشتم به تماشا!
نمیگفتی نور!
نمیگفتم خاک
به عشق نگاهت اونجا،
یه دنیا میساختم غوغا
که همهی زمین جهان سومش میشد!
منُ تو دو ریلیم که قطار پُر از پوکهی عمر رُ
از هیچ به هیچ میرسونیم
و زمین سرگردونیِ ما رُ پیوسته تکرار میکنه!...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی افلاطون کنار بخاری