جامه به خوناب
نویسنده:
رضا جولایی
امتیاز دهید
مجموعه داستان نوشته رضا جولایی بین سالهای ۶۲ تا ۶۵ و برنده لوح زرین و گواهی افتخار «بهترین مجموعه داستان برگزیده بعد از انقلاب». از متن کتاب:
یکی بود یکی نبود. پشت باغ مختارالسلطنه، سالها قبل، پیرزنی را میدیدی که پشت چرخ نخریسی نشسته و دستهی چرخ را میچرخاند، زمستان، بهار، تابستان… روی صورتش قطره اشکی همیشگی، شیاری تا گوشه لب باز کرده بود. اگر جلو میرفتی و به پیرزن نزدیک میشدی میدیدی که تنها دستهای اوجان دارند، خود او مجسمهای سنگی بیش نیست. قرنها بود که سنگ شده بود. قصهاش را نالهی چرخ کهنه برایت میگفت....
بیشتر
یکی بود یکی نبود. پشت باغ مختارالسلطنه، سالها قبل، پیرزنی را میدیدی که پشت چرخ نخریسی نشسته و دستهی چرخ را میچرخاند، زمستان، بهار، تابستان… روی صورتش قطره اشکی همیشگی، شیاری تا گوشه لب باز کرده بود. اگر جلو میرفتی و به پیرزن نزدیک میشدی میدیدی که تنها دستهای اوجان دارند، خود او مجسمهای سنگی بیش نیست. قرنها بود که سنگ شده بود. قصهاش را نالهی چرخ کهنه برایت میگفت....
دیدگاههای کتاب الکترونیکی جامه به خوناب