امانت عشق
نویسنده:
فریده شجاعی
امتیاز دهید
گزیده ای از متن:
هنوز به سر خیابان نرسیده بوردم که با شنیدن صدایی خیلی نزدیک به خود آمدم .
-هی ، امروز که تنهایی ، میخوای همراهیت کنم ؟
فوری فهمیدم صدا متعلق به مزاحم هر روزی است ، که با تنها دیدن من با پرویی به دنبالم می آمد . قدمهایم را تند کردم و از لب جوی آب به پیاده روی باریک حاشیه خیابان رفتم . ولی او دست بردار نبود و سایه به سایه من راه می آمد و صحبت میکرد . آنقدر دلهره داشتم که حرفهایش را نمیشنیدم . از این میترسیدم مبادا یکی از معلمان و یا آشنایان مرا در آن حال ببیند . او طوری پهلوی من راه میرفت که انگار همراه من است . صدایش را میشنیدم که می گفت :
-هی با تو هستم ، بیا با هم بریم گشتی بزنیم .
....
بیشتر
هنوز به سر خیابان نرسیده بوردم که با شنیدن صدایی خیلی نزدیک به خود آمدم .
-هی ، امروز که تنهایی ، میخوای همراهیت کنم ؟
فوری فهمیدم صدا متعلق به مزاحم هر روزی است ، که با تنها دیدن من با پرویی به دنبالم می آمد . قدمهایم را تند کردم و از لب جوی آب به پیاده روی باریک حاشیه خیابان رفتم . ولی او دست بردار نبود و سایه به سایه من راه می آمد و صحبت میکرد . آنقدر دلهره داشتم که حرفهایش را نمیشنیدم . از این میترسیدم مبادا یکی از معلمان و یا آشنایان مرا در آن حال ببیند . او طوری پهلوی من راه میرفت که انگار همراه من است . صدایش را میشنیدم که می گفت :
-هی با تو هستم ، بیا با هم بریم گشتی بزنیم .
....
دیدگاههای کتاب الکترونیکی امانت عشق
کاش کتاب وارث عذاب عشق هم اینجا بود8-)
امیدوارم این یکیم به همین خوبی باشه!:-)
اما این نویسنده نمی دونم چرا این همه علاقه داره داستانش رو کش بده...
من چند تا از کارهاشونو خوندم...معمولن از سوژه زنده استفاده می کنند اما قرار نیست همه زندگی یک نفر کتاب بشه چرا که زندگی انسان چند برگ کاغذ نیست و قرار هم نیست همش تو چند صفحه به زور جا داد
ولی قلمش رو دوستدارم