آنارشیسم
نویسنده:
جورج وودکاک
مترجم:
هرمز عبداللهی
امتیاز دهید
کتاب آنارشیسم نوشته جرج وودکاک (۱۹۷۰) یکی از ماخذ معتبری است که در مورد ایده و جنبشهای اختیارگرا، به زبان انگلیسی نوشته شدهاست.
بیشتر
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آنارشیسم
خیلی خلاصه فقط میتونم ضعیف بودن یک محصل در مدرسه یا دانشگاه یا اربده کشیدن و از خود بیخودشدن یک نفر در سن جوانی هیچ ربطی به اینکه این فرد درست فکر میکند یا غلط ندارد
شما به اربده کشیدن این افراد کاری نداشته باشید هرچند از دیدگاه من هیچ نکته ی غیر اخلاقی خاصی رو مطرح نکردید
در ضمن دلیل من برای نظر دادن در این قسمت تنها نشان دادن نقاط عطف آنارشیسم و کمونیسم بود
کو
مونیست در نقطه ی مقابل آنارشیسم قرار ندارد
1. مارکس رنج را درک نمی کرده است : چرا "زیرا پدر و ماردش از اخلاف خاخامهای یهودی بودند نام خانوادگی او مردخایی بوده است و جزو طبقه ی مرفه جامعه بودند پس او هیچگاه رنج فرودستان را از نزدیک لمس نکده است.
2.ابتدایی و متوسطه 1 مارکس که در خانواده ای مرفه از طبقه متوسط پرورش یافته بود . دوران دبیرستان را در تری یر گذراند وآموزش لیبرالی با تأکید بر ادبیات کلاسیک یونانی و لاتین طی کرد. در دوره متوسطه دانش آموزی برجسته نبود و نشانه ای از عظمت در او مشاهده نشد . در این دوران وست فالن پدر زن مارکس بر او اثر زیادی گذاشت و او را با آثار شکسپیر و هومر آشنا ساخت . خیلی ها باورمندند که مارکس الگوی خود را از آثار پیشینیان اقتباس کرده است
3.مارکس در سال 1835 برای تحصیل حقوق به دانشگاه بن رفت و زندگی مرفه پدر زمینه ای برای تحصیل او فراهم ساخت و این دوران مارکس مانند دوستانش مرتب مشروب می خورد و بدهکاری به بار می آورد و به دعوا و زد و خورد می پرداخت و حتی به جرم عربده کشی شبی را در زندان گذرانید . و اخلاقیات در نظر او جایگاه ویژه ای نداشت و او فرد افراط گرایی بود.
4.مارکس می گوید:شما باید در یکی از این گروههای کارگران فرانسوی حضور یابید تا طراوت ناب و نجابتی را که در این انسانهای رنج کشیده می جوشد احساس کنید که در میان این بربرهای جامعه متمدن . که تاریخ عنصر کارورز که رهایی بشریت را تدارک می دهند و این بدان معنی است که نگاه مارکس با کارگران آنارشیستی نگاه ویژه ای است.
5.از دیگر متفکرانی که بر اندیشه مارکس تأثیر گذارند غیر از هگل باغ اوفن است که نظریه ای در باب مادر سالاری درد از تکامل گرایان ((مورگان))با نظریه ای پیرامون جوامع ساده اسپینوزا که از بعد انسانگرایی بر مارکس تأثیر می گذارد همه قابل دقت اند .می بینید که مارکس کار نویی نکرده بود و فقط متد های دیگران را باهم ادقام کرده و ایده ای قدیمی را احیا کرد
6.مارکس می گوید:انسان به معنی کار انسان است چون تنها موجودی است که می دند که کار می کند ،کار انسان آگاهانه طراحی شده است به عبارتی انسان در کار است که انسان می شود . و این یعنی مارکس ثروتمند انسان ها را به سان برده می انگارد
به هروروی موارد بی شمار بود و ادامه دادن از حوصله بحث خارج است .امیدوارم دیدتان را نسبت به افرادی چون او تغییر دهید.
چه کسانی این کار را انجام خواهند داد?!
همان مردگان متحرک
آری همان مردگانی که در پوست زنده ی خود مرده اند
و باید حرکت می کردند، انرژی تلف میکردند تا به کیسه ای پول میرسیدند ، کیسه ای پول که به آن ها گفته شده بود متعلق به کسی دیگر است
اما الآن آتش به دست دارند و بازهم حوکت میکنند، این بار به سمت کارخانه و آتش میزنند هوکسی که خود را مالک کیسه ها دانست
و بعد هم چنان حرکت میکنند و این بارهم به سمت کیسه هایی پر از ارزش، اینجاست که باید عداات را ببابند و بر میدارند هر آنچه مالک واقعی آن هستند و نه بیشتر
و این عدالت است و بس
اگر اهمیتی دارد پس مشابه همین استدلال را میتوان برای شوروی لنین آورد، حالا اگر شما از این حکومت ها اندک مطالعه ای هم داشته باشید باید بدانید که تفاوت این دو همانطور که قبلا گفتم بسیار زیاد است، در نهایت مهک نیس که مائو تسه. یا استالین چه از مارکس به تصویر میکشند، این مهم است که مارکس واقعا که بود ، چه گفت. وچه کرد!!
شما در قسمت آخر نظرتون در رابطه با بی ارزش بودن و حتی غیر مفید بودن مارکس گفتید!
طبق استدلال شما هرکس که ایده ای ارائه بدهد و افرادی به خاطر آن ایده کشته شوند حتما آن فرد در نقطه ی مقابل بشریت قرارگرفته!!
بله خیلی ها به از بین رفتند چه به انتخاب خود و چه بدون انتخاب خود، این یک نبرد است نه فقط ایده ای بر روی کاغذ
این یک ایده ی لقتصادی برای یک کارخانه نیس ، ..... بلکه ایده ای برای انتخاب صحیح تفکیک کالا از نیروی زنده، انتخاب صحیح دستمزدی تعریف شده برای همه ی این نیروهای انسانی و حتی مدیر ارشد آن کارخانه
حال ءن مدیر ارشد میتواند رییس جمهور شوروی و یا ملکه ی انگلستان باشد، وآن نیروهای انسانی میتوانند شهروندانی باشند از جنس کالا
کسی که در راس حکومت است برای مقابله با مخالفین میتواند حقوق این افراد را پایمال کند واین حقوق تنهابه شرایط اقتصادی این شهروندان مربوط نمیشود بلکه میتواند آزادی افرادسلب کند
عدم تطابق مارکسیست حقیقی با لننیسم و استالینیسم، هر چند بین این دو تفاوت ها هست
واتفاقا همین موضوع مهر تاییدی بر گفته های من در نظرات مختلف است
اگر به نظر شما کارل مارکس در زمان لنین و استالین بازیچه ی دست این افراد بود، پس چرا تنفر نسبت به استالین را به منفور بودن مارکس بدل میکنید
در ضمن در زمان لنین و استالین حکومت مارکسیستی به هیچ وجه به وقوع نپیوسته بود
اما نظر شخصى من در خصوص تمام آرمان هایم این است که هر فرد باید از خود شروع کند نه از جامعه، در صورتى که فرد خودش تجلى آن آرمان کذایى نباشد، جامعه را به بى راهه مى برد (مثال بارزش استالین و مارکسیسم است)
لطفاًشما هم در بحث شرکت کنید و دیدگاههای خود را بگویید.شاید ما نیک نیاندیشیم.:stupid:
اگر فکر میکنید که این جامعه به وقوع پیوسته بگید که آیا همه شرایط ورود به این سنا رو داشتند?
مگر غیر از اینه که هر فردی باهر لباسی خصوصا از طبقه ی پایین قادر به شرکت در این مجلس نبود?
خب این جامعه که خود تناقض با اصول آنارشیست دارد!!!!!
اما در هرصورت نمیتوان این جامعهرو تخیلی دانست
اتفاقا باید یونان و سنای رم را فراموش کرد و امکانات و تکنولوژی روز را وارد این موضوع کرد
چون این مدیریت توسط مردم باید صورت بگیردبگیر