مدارا، نه از راه پلورالیزم
نویسنده:
حسن رحیم پور ازغدی
امتیاز دهید
انتشارات طرحی برای فردا جهت نشر دیدگاه های استاد رحیم پور ازغدی، اقدام به انتشار کتاب هایی در موضوعات مختلف نموده است که این کتاب ها نتیجه گرداوری و تنظیم سخنرانی های ایشان در جمع های دانشجویی و حوزوی بوده است. با توجه به اینکه موضوعات این سخنرانی ها متنوع بوده و اغلب حوزه های علوم انسانی مرتبط به معارف اسلامی را شامل می شود، پس از تفکیک موضوعی، هر کدام از موضوعات در قالب یک کتاب ارائه شده است. لذا هر عنوان از این کتاب ها شامل چند سخنرانی ایشان می باشد.
این کتاب که حاصل چند سخنرانی ایشان در دانشگاه های علم و صنعت و شهید بهشتی، مابین سال های 1375 تا 1378 است، به نقد برخی جریان های روشنفکری می پردازد که در آن سال ها با هدف تضعیف جنبه تئوریک حکومت ولایت فقیه مطرح می گشته است. از جمله این جریان های روشن فکری می توان به نظریه پلورالیزم دینی و تکثرگرایی اشاره کرد.
این کتاب در چهار گفتار که هر کدام مشتمل بر یک یا دو سخنرانی ایشان است تنظیم گشته است. عناوین این گفتارها عبارتند از:
1- جامعه مدنی و سرمایه داری سکولار 2- دموکراسی اسلامی آری، اسلام دموکراتیک، نه 3- شریعت و خشونت 4- مدارا نه از راه پلورالیزم
بیشتر
این کتاب که حاصل چند سخنرانی ایشان در دانشگاه های علم و صنعت و شهید بهشتی، مابین سال های 1375 تا 1378 است، به نقد برخی جریان های روشنفکری می پردازد که در آن سال ها با هدف تضعیف جنبه تئوریک حکومت ولایت فقیه مطرح می گشته است. از جمله این جریان های روشن فکری می توان به نظریه پلورالیزم دینی و تکثرگرایی اشاره کرد.
این کتاب در چهار گفتار که هر کدام مشتمل بر یک یا دو سخنرانی ایشان است تنظیم گشته است. عناوین این گفتارها عبارتند از:
1- جامعه مدنی و سرمایه داری سکولار 2- دموکراسی اسلامی آری، اسلام دموکراتیک، نه 3- شریعت و خشونت 4- مدارا نه از راه پلورالیزم
آپلود شده توسط:
عماد کرمی
1394/01/04
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مدارا، نه از راه پلورالیزم
1. شما چندتا از اون فرقه هایی را که ما اسمشان را نشنیده ایم و شما شنیده اید را نام ببرید ( با اینکه من اعتقادی به فرقه ندارم و این اسلام گرایان هستند که نام فرقه می نهند چون نام فرقه یک اصطلاحی است که معنی ای منفی را می رساند یعنی اینکه ما شیعه هستیم و ما دارای مذهب هستیم اما دیگران را با نام فرقه صدا می زنیم )
[/quote]
با عرض ادب آقای قربانی
این نوشته شما کاملا بر خطاست فرقه به تشکیلاتی با ساختار خاص و کاریزماتیک و رهبر گرا گفته می شود که دارای ایدئولوژی خاص هستند هر چند تمام سازمانهای دارای رهبر کاریزماتیک و ایدئولوگ را نمی شود فرقه دانست اما تمام فرقه ها این دو خاصیت را به علاوه چند خاصیت دیگر دارند شناخت فرقه ها آسان نیست و جامعه شناسان تعاریف گوناگونی برای شناخت فرقه ها ارائه دادند که هیچ کدام مطلقا کامل نیستند ولی با اینحال از روی برخی نشانه ها می توان فرقه ها را شناسایی کرد و قابل توجه شما که فرقه ها خطرناک ترین تشکیلات هستند و می توانند ضربات جدی به جامعه و افراد عضو آن فرقه بزنند درضمن اینکه فرقه ها روش و شیوه خاصی برای عضو گیری دارند که اغلب اعضا بعد از جذب و آماده شدن ذهنی فرد برای تلقین ایدئولوژی ها و در مرحله بعد تلقین ایدئولوژی خود را در ساختار می یابد.
برای شناخت فرقه ها من شما را به کتاب فرقه ها در میان ما نوشته مارگارت تالر سینگر ارجاع می دهم هر چند تا جایی که من اطلاع دارم کتاب ایشان به فارسی ترجمه نشده است و باید زبان اصلی کتاب را مطالعه کنید این کتاب در کتابناک آپلود شده است ولی متاسفانه قابل دانلود نیست.
جناب بهداد خوب شعار حقوق بشری میدهند .
فرق متعددی در ایران زندگی کرده و میکنند که حتی ممکن است شما اسمشان را هم نشنیده باشید . خب میتوانید پاسخ بدهید که امیرکبیر چرا با این فرقه در این میان برخورد داشته ؟ تاس انداخته یا دست در کیسه ای کرده نام این فرقه در آمده ؟
1. شما چندتا از اون فرقه هایی را که ما اسمشان را نشنیده ایم و شما شنیده اید را نام ببرید ( با اینکه من اعتقادی به فرقه ندارم و این اسلام گرایان هستند که نام فرقه می نهند چون نام فرقه یک اصطلاحی است که معنی ای منفی را می رساند یعنی اینکه ما شیعه هستیم و ما دارای مذهب هستیم اما دیگران را با نام فرقه صدا می زنیم )
2. ما هزاران نفر در حد امیرکبیر داریم ( قصد تخریب امیرکبیر را ندارم ) اما چرا یک امیرکبیر در این حکومت بادکنک شده و نامی از دیگران نیست .
3. امیرکبیر تاس نمی انداخت بلکه تحت فشار آخوندها بود به خاطر بهائیت ، دیگر ادیان موجود قبل از اسلام آمده بودند و از نظر اخوندها تحریف شده بودند اما این دین بهائیت بعد از اسلام آمده بود و آخوندها احساس خطر می کردند .
4. این شعار حقوق بشر از نظر اسلام گرایان که فقط خود را حق می دانند و دیگران را باطل کاملا چیز مزخرفی است و در مقابل آن یک چیز بی نهایت مزخرف به نام حقوق بشر اسلامی را دراز کرده اند که اصلا به هیچ وجه نمی توان از ان حقوق بشر را استخراج کرد . چرا ؟ چون داستان حق و باطل در آن موجود می باشد و آخرش می شود وضع بهائیان و ....
5. در مورد امیرکبیر یا هرکس دیگر انسان باید با انصاف حرف بزند مگر میسر است که کسی اصلا در امور سیاسی اشتباه نکند . اگر امیرکبیر اشتباه نمی کرد کشته نمی شد این یعنی اینکه این آقا استراتژی سیاسی ندارد ، نمی داند چگونه رفتار کند ، با ایدئولوژی که نمی توان امور سیاسی را اداره کرد که تا حرفی می شود زود اسلام گرایان هجوم می آورند به آدم نمونه اش هم همین آقای شریعتی می باشد که از نظر خیلی ها ایدئولوژی کنند شیعه می باشد ایشان می گوید صنعتی شدن باعث می شود انسان تبدیل به ماشین شود و .... حال آقای شریعتی در اروپا و امریکا انسانیت بیشتر است یا در کشورهای اسلامی ؟
6. همه افراد از امیرکبیر گرفته تا سید حسن تقی زاده و محمدرضاشاه و میرزاملکم خان هم خوبی هایی داشته اند و هم بدی هایی ما نمی توانیم به صورت مطلق به افراد نگاه کنیم که این فرد بد است و این فرد خوب و بعد از ان دوستان عزیز با وضعیت جامعه امروز درباره ی افراد نظر می دهند و این درست نیست بلکه باید با توجه به جامعه ای که این افراد در آن بودند نظر داد .
7. بحثی که شروع شده اصلا مربوط به این کتاب نمی باشد[/quote]
شما میفرمائید بصورت مطلق نمیتوانید در مورد افراد نظر بدهید ولی در مورد آخوندها و حقوق بشر جزئا و کلا خوب اظهار نظر می کنید !
کسی از کسی انتظار این را ندارد مطلق وجود و ماهیت فرد یا گروهی را درک کرده باشد بعد بتواند اظهار نظر کنید ولی این انتظار را دارد عملکرد افراد را در حد توانش تشخیص بدهد .
امنیت را بین مسلمان و غیر مسلمان ( از هر کشور استعمار زده ای ) ؛ از زمان کریستف کلمپ و اسپانیائی ها و پرتغالی ها و ... تا به الان که بوجود آوردن داعش و القاعده ... هست همین امریکائیان و اروپائیان در سده های گذشته رقم زده اند. شما احتمالا از این موضوع مطلع نیستید. و احتمالا مطلق نمیتوانید قضاوت کنید.
جناب بهداد خوب شعار حقوق بشری میدهند .
فرق متعددی در ایران زندگی کرده و میکنند که حتی ممکن است شما اسمشان را هم نشنیده باشید . خب میتوانید پاسخ بدهید که امیرکبیر چرا با این فرقه در این میان برخورد داشته ؟ تاس انداخته یا دست در کیسه ای کرده نام این فرقه در آمده ؟[/quote]
1. شما چندتا از اون فرقه هایی را که ما اسمشان را نشنیده ایم و شما شنیده اید را نام ببرید ( با اینکه من اعتقادی به فرقه ندارم و این اسلام گرایان هستند که نام فرقه می نهند چون نام فرقه یک اصطلاحی است که معنی ای منفی را می رساند یعنی اینکه ما شیعه هستیم و ما دارای مذهب هستیم اما دیگران را با نام فرقه صدا می زنیم )
2. ما هزاران نفر در حد امیرکبیر داریم ( قصد تخریب امیرکبیر را ندارم ) اما چرا یک امیرکبیر در این حکومت بادکنک شده و نامی از دیگران نیست .
3. امیرکبیر تاس نمی انداخت بلکه تحت فشار آخوندها بود به خاطر بهائیت ، دیگر ادیان موجود قبل از اسلام آمده بودند و از نظر اخوندها تحریف شده بودند اما این دین بهائیت بعد از اسلام آمده بود و آخوندها احساس خطر می کردند .
4. این شعار حقوق بشر از نظر اسلام گرایان که فقط خود را حق می دانند و دیگران را باطل کاملا چیز مزخرفی است و در مقابل آن یک چیز بی نهایت مزخرف به نام حقوق بشر اسلامی را دراز کرده اند که اصلا به هیچ وجه نمی توان از ان حقوق بشر را استخراج کرد . چرا ؟ چون داستان حق و باطل در آن موجود می باشد و آخرش می شود وضع بهائیان و ....
5. در مورد امیرکبیر یا هرکس دیگر انسان باید با انصاف حرف بزند مگر میسر است که کسی اصلا در امور سیاسی اشتباه نکند . اگر امیرکبیر اشتباه نمی کرد کشته نمی شد این یعنی اینکه این آقا استراتژی سیاسی ندارد ، نمی داند چگونه رفتار کند ، با ایدئولوژی که نمی توان امور سیاسی را اداره کرد که تا حرفی می شود زود اسلام گرایان هجوم می آورند به آدم نمونه اش هم همین آقای شریعتی می باشد که از نظر خیلی ها ایدئولوژی کنند شیعه می باشد ایشان می گوید صنعتی شدن باعث می شود انسان تبدیل به ماشین شود و .... حال آقای شریعتی در اروپا و امریکا انسانیت بیشتر است یا در کشورهای اسلامی ؟
6. همه افراد از امیرکبیر گرفته تا سید حسن تقی زاده و محمدرضاشاه و میرزاملکم خان هم خوبی هایی داشته اند و هم بدی هایی ما نمی توانیم به صورت مطلق به افراد نگاه کنیم که این فرد بد است و این فرد خوب و بعد از ان دوستان عزیز با وضعیت جامعه امروز درباره ی افراد نظر می دهند و این درست نیست بلکه باید با توجه به جامعه ای که این افراد در آن بودند نظر داد .
7. بحثی که شروع شده اصلا مربوط به این کتاب نمی باشد
فرق متعددی در ایران زندگی کرده و میکنند که حتی ممکن است شما اسمشان را هم نشنیده باشید . خب میتوانید پاسخ بدهید که امیرکبیر چرا با این فرقه در این میان برخورد داشته ؟ تاس انداخته یا دست در کیسه ای کرده نام این فرقه در آمده ؟
متاسفانه مطالعه کمی در این مورد دارم ولی امیر کبیر چه خوب و چه بد، نمیبایست دست به کشتار مخالفین فکری میزد (اگر واقعیت داشته باشد) و بدتر از آن که بعد از صدوپنجاه سال هنوز همان دلائل برای آزار و اذیت گروههای اقلیت دینی / فکری مخصوصا بهائیان مورد استفاده قرار میگیرد.
سوءاستفادهی قدرتهای برتر از جنبشهای ملی / قومی و دینی همیشه بوده و لزوما به معنای منفی بودن خود آنان نیست. مثلا، در نظر بگیرید شکلگیری و رسمیت شیعه در ایران با کمک «مختصر» مسیحیان اروپایی برای باز کردن جبههی جنگی جدیدی در همسایگی خلافت اسلامی عثمانی تا از شدت حملات عثمانی به اروپا کاسته شود و عملا هم موفقیتآمیز بود. آیا باید کل جماعت شیعه را به این جرم ناخواسته کشتار کرد؟!
دوست عزیز بنده هیچ صحبتی از بهایی ها نکردم زیرا که جریان بهاییت در 50 سال بعد اتفاق می افتد و ربطی به کامنت بنده نداشت در ابتدا بابی ها ادعای دین و مذهب نداشتند بلکه حداکثر تلقی شان از مذهب به نوع کشف و شهود امام زمان معطوف میشد که در حوصله اینجا و همینطور در حوصله بنده نیست اما دوست عزیز همیشه انسان را از دید انسانیت فرض کن نه از دریچه دین و مذهب ...
دوستان دقت کنند این قتل و عامها در زمانی اتفاق می افتد که در همه جای دنیا فریاد و بانگ حقوق بشر و تساوی حقوق سیاه و سفید و رواداری مذهبی حرف روز ملت ها بود یعنی در کمتر از 150 سال پیش! ... امیرکبیر بجای اینکه در روزنامه های وقت اعلام کند که همه ایرانی ها در مراسم دینی و مذهبی برابرند و به عنوان مثال از مردم با ایمان زرتشتی نام ببرد که هزاران سال هست که در ایران با سایر مذاهب زندگی میکنند اما خود آتش بر روی این فتنه می پاشد و ذستور میدهد همه را قلع و قمع کنند !!![/quote]
شما چطور امیر کبیر رو قاتل معرفی میکنید؟ تنها گروهی که تو ایران از امیر کبیر بدشون میاد بهاییان هستن. چون امیر کبیر به خوبی به نیت رهبران و پشت پرده این جریان آگاه بود و به مبارزه با این گروه بلند شد. مطمئنا همه از شیوه ی استعمار برای احاطه هرچه بیشتر به مستعمره هاشون با خبر هستن. همون طور که در هند اقدام به ایجاد آیین های جدید کردن در ایران و بقیه منطق هم اینکار رو کردن. اگر شما کمی در باره تاریخ بهاییت و بابیت مطالعه کنید خوب متوجه میشید که چطور به وجود اومدن. امیر کبیر سالها از ملت جلو بود و جامعه اون دوران توان درک امیرکبیر رو نداشت.
این نوع نگاه احتمالا برمیگرده به نوع بینشی که شما از دنیا و اطرافیان و تاریخ دارید. چیزی که برای شما «تمدن باشکوه» دیده میشه برای خیلیها یه مصیبت بود که برای دفع آن به گیر شر دیگری افتادند که به نوعی تکرار مدرن اون رو هم شاهد بودهایم.
در ارتباط با ارجاع به «شاهنامه» فقط میتونم یادآوری کنم که این کتاب ادبی در نهایت میتونه به عنوان یک منبع کمکی به درد مورخین باستانی بخوره و هیچ نهاد علمی ایرانی و غیرایرانی از این شاهکار فارسی زبان به عنوان یک منبع تاریخی برای ارجاع یاد نکردهاند.
در نقطهی مقابل، نوشتههای تاریخی فراوانی در وصف فساد و بیداد زمان ساسانیان و نقش روحانیان زرتشتی وجود دارد که محال است به آسانی بتوان آنها را به غرضورزیهای پژوهشگران این عرصه نسبت داد. ضمنا، تا جایی که میدانم این «تودهای»های مورد مخاطب شما در این بخش از پژوهشهای علمی نقشی نداشتند و عمدتا به نویسندگان و هنرمندان نامی ۵۰ سال پیش بسنده میکردند. مگر این که منظورتان محققین روسی باشد که بازهم تحقیقات این جماعت زیر ذرهبین همتایان غربیشان قرار داشت و مطمئنا از جار و جنجال خبری آن مطلع میشدیم.
سال 628 میلادی : خلع ید پدر توسط قباد دوم و نشستن بر روی تخت پادشاهی ایران و صلح با رم بعد از 26 سال جنگ فرسایشی و کشتن تمام برادران برای نداشتن مخالف برای سلطنت
سال 629 م : تصاحب تخت پادشاهی توسط سردار ایران بهرام چوبین و به سلطنت رسیدن شهربراز همسر بهرام چوبین ( ملکه ایران )
سال 629 م : کشته شدن شهربراز توسط سربازان ایرانی به خاطر اینکه این شخص از خاندان شاهی و ایرانی نبود ( شهربراز دختر هرقل پادشاه رم می باشد )
سال 634-629 م : بر تخت نشستن دو دختر خسرو پرویز یکی پس از دیگری که هر دو یکی پس از دیگری در طول این 4 سال ناپدید شدند .
سال 634 م : بر تخت پادشاهی نشستن نوه ی گمنام خسروپرویز که در حدود اسطخر زندگی می کرد بر تخت پادشاهی یعنی یزدگرد سوم
سال 634 م : لشکرکشی خالد سردار بزرگ عرب و اسلام به ایران برای فتح آن و کشته شدن سردار ایرانی در مطقه هرمز در جنگ با خالد و پیروزی خالد در این جنگ که غنایم بسیاری به دست عرب افتاد
سال 635 م : حال از اینجا سردار بزرگ آن زمان ایران یعنی رستم با اختیارات تمام وارد تیسفون می شود برای جنگ با اعراب که سردارشان مثنی یکی از نامیان عرب بود که جنگ ابتدا با پیروزی ایران شروع شد اما با اشتباهات تاکتیکی و غرور مزخرف ایرانیان بعد از پیروزی طی اتفاقاتی لشکر ایران جنگ پیروز را می بازد ( توضیح این جنگ و اشتاباهات ایرانیان زیاد است )
سال 635 م : اعزام چند تن از بزرگان عرب توسط عمر به سوی یزدگرد سوم که با پذیرفتن پرداخت جزیه یا آوردن اسلام داستان را تمام کنید ( اما پادشاه بی سواد ایران که اندازه ی شپش هوش سیاسی نداشت با استهزاء عربان آنها را بیرون می کند )
سال 636 م : جنگ بزرگ و سرنوشت ساز قادسیه شروع می شود با سرلشکری رستم سردارنامی ایران ، طی یک جنگ طولانی چهار روزه رستم از ترس جانش می رود و لای اسب ها و الاغ ها پنهان می شود و به رود می پرد تا فرار کند که توسط یک سرباز عرب کشته می شود و لشکر ایران روحیه اش را می بازد و فرو می پاشد . و درفش کاویانی ایران و کلی قنیمت به اعراب می رسد .
سال 637 م : طی جنگ هایی پایتخت ایران فتح می شود و اعراب بادیه نشین چشمشان به عظمت طاق کسرا می افتد و با وضعیتی هر کس دستش به هرچی می رسد غارت می کند و می برد . اما در این جنگ وضعیت هایی پیش می آید که با بی سوادی یزدگرد بر باد می رود و یزدگرد از هرشهری به شهر دیگر فرار می کند و با این فرارها روحیه ی سربازان ایرانی بیش از بیش تحت شعاع قرار می گیرد . و اعراب به حدی غنیمت به دست می آورند که در مخیله آنها اصلا خطور نمی کرد .
638 م : لشکر کشی اعراب ، از این به بعد استان های ایران یکی بعد از دیگری سقوط می کنند .
640 م : تصرف خوزستان و شوشتر توسط اعراب و شکست لشکر ایران با یک حیله ی سیاسی توسط عتبه سردار عرب ( حال بی سوادی سرلشکران ما را ببینید که از سردارهای عرب بادیه نشین بی سواد رو دست می خورند )
642 م : شروع جنگ نهاوند و باز هم شکست ایرانیان توسط یک حیله ی سیاسی که توسط اعراب اجرا شد و به قول اعراب فتح الفتوح شدن ایران
652 م : کشته شدن یزدگرد بزدل که از این شهر به آن شهر فرار می کرد در یک روستا توسط یک روستایی
و داستان های دیگر که از حوصله خارج است . فقط یک بار دیگر می گویم نتیجه ی غلط ماحصل راه حل غلط است اگر ما شکست خوردیم به خاطر انتخاب راه حل غلط بود حال این راه حل غلط ، انتخاب یزدگرد بی سواد و بزدل برای پادشاهی بود یا خیانت بهرام چوبین و همکاری با رم برای تصاحب تخت پادشاهی ایران یا فرار احمقانه ی رستم سردار ایرانی یا این بلبشو که طی چند سال چند پادشاه می آیند و می روند و ... پس الکی پادشاهان ساسانی را باد نکنید اینها هم یک حکومت دینی منفور درست کرده بودند که مردم را هم ناراضی کرده بود .
مدارا خرد را برابر بود
خرد بر سر دانش افسر بود
به جای کسی گر تو نیکی کنی
مزن بر سرش تا دلش نشکنی
چو نیکی کنش باشی و بردبار
نباشی به چشم خردمند خوار
اگر بخت پیروز یاری دهد
مرا بر جهان کامگاری دهد
یکی دفتری سازم از راستی
که بندد در کژی و کاستی
همیداشت یک چند گیتی بداد
زمانه بدو شاد و او نیز شاد
دوستان می توانند در اینجا بصورت کامل فریاد دادحواهی و خردورزی پادشاه بزرگ ساسانی ها را مطالعه کنند