مرده ها را اگر چال نکنید: نمایشنامه در یک پرده
نویسنده:
ناصر ایرانی
امتیاز دهید
بازنویسی یک اسطوره کهنه زنده
برگرفته از متن کتاب:
صحنه اول؛ میدان شهر:
میدان انباشته از جمعیت است. دو گروه خشمگین رو در روی هم. صورتها برافروخته، مشتها گره خورده، دهنها در کار.
مرتضی مقدم: خفه شوید!
هرمز افشار: تو خفه شو!
حیدر عامری: مثل اینکه تنتان میخارد.
چند نفر از یاران مرتضی مقدم: با مشت باید دهنشان را بست.
مرتضی مقدم: چاره شان همین است و بس.
چند نفر از یاران حسین مقدم: اگر مردید...
حسین مقدم: (به یارانش) اجازه بدهید!
هرمز افشار: مگر نمی شنوی چی میگویند؟
چند نفر از یاران حسین: باید رویشان را کم کرد.
چند نفر از یاران مرتضی: (به خودشان) می بینی چقدر رویشان زیاد شده؟ تقصیر خودمان است والله.
حسین مقدم: (عصبانی، فریاد می زند) گوش بدهید! (فوراً برخود مسلط می شود. به یارانش) هیچ می دانید دارید چکار می کنید؟ هم به شما میگویم... (به مرتضی و یارانش) هم به شما...
بیشتر
برگرفته از متن کتاب:
صحنه اول؛ میدان شهر:
میدان انباشته از جمعیت است. دو گروه خشمگین رو در روی هم. صورتها برافروخته، مشتها گره خورده، دهنها در کار.
مرتضی مقدم: خفه شوید!
هرمز افشار: تو خفه شو!
حیدر عامری: مثل اینکه تنتان میخارد.
چند نفر از یاران مرتضی مقدم: با مشت باید دهنشان را بست.
مرتضی مقدم: چاره شان همین است و بس.
چند نفر از یاران حسین مقدم: اگر مردید...
حسین مقدم: (به یارانش) اجازه بدهید!
هرمز افشار: مگر نمی شنوی چی میگویند؟
چند نفر از یاران حسین: باید رویشان را کم کرد.
چند نفر از یاران مرتضی: (به خودشان) می بینی چقدر رویشان زیاد شده؟ تقصیر خودمان است والله.
حسین مقدم: (عصبانی، فریاد می زند) گوش بدهید! (فوراً برخود مسلط می شود. به یارانش) هیچ می دانید دارید چکار می کنید؟ هم به شما میگویم... (به مرتضی و یارانش) هم به شما...
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1393/09/28
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مرده ها را اگر چال نکنید: نمایشنامه در یک پرده