هفت اورنگ - جلد ۱
نویسنده:
جامی
امتیاز دهید
مقدمه از: اعلاخان افصحزاد
هفت اورنگ - جلد ۲:
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=۶۲۲۳۸
مثنوی هفت اورنگ از نورالدین عبدالرحمن جامی شاعر قرن هشتم هجری می باشد. هفت اورنگ «عبدالرحمان جامی» در قالب مثنوی سروده شده، و مشابه با «پنج گنج» اثر «نظامی» ،شامل هفت بخش است. جلد اول مثنوی شامل این بخش ها می باشد: «سلسلهالذهب»، «سلامان و ابسال»، «تحفه الاحرار»، «سبحه الابرار»
مثنوی سلسلهالذهب در مسایل دینی و اخلاقی همراه با قصص گوناگون که به نام سلطان حسین بایقرا سروده شدهاست.
سلامان و ابسال که داستانی است عاشقانه و عرفانی از منابع یونانی و پیش از جامی،دیگران آن را تصنیف کردهاند.
تحفهالاحرار مثنوی عرفانی و دینی است به نام خواجه ناصرالدین نقشبندی.
سبحهالابرار نیز در تصوف و مسایل اخلاقی همراه با تمثیلات بسیار است.
مضمون هفت اورنگ از اندیشههای صوفیه، علیالخصوص فرقهٔ نقشبندیه متاثر است، که جامی در جوانی پیرو آن بود. چه اینکه در ۸۶۱ هجری قمری، مرشد نقشبندیه در هرات بود. زبان جامی در این اثر، چون دیگر ادیبان صوفیمسلک، سرشار از استعاره و نماد عارفانهاست. با این فرض که انتقال و درک مفاهیم عرفانی، فلسفی و اخلاقی به مخاطب ساده نیست، حکایتها در قالبی تمثیلی، و از زبان شخصیتهای انسانی و حیوانی روایت شدهاست.
هفت اورنگ - جلد ۲:
http://ketabnak.com/comment.php?dlid=۶۲۲۳۸
مثنوی هفت اورنگ از نورالدین عبدالرحمن جامی شاعر قرن هشتم هجری می باشد. هفت اورنگ «عبدالرحمان جامی» در قالب مثنوی سروده شده، و مشابه با «پنج گنج» اثر «نظامی» ،شامل هفت بخش است. جلد اول مثنوی شامل این بخش ها می باشد: «سلسلهالذهب»، «سلامان و ابسال»، «تحفه الاحرار»، «سبحه الابرار»
مثنوی سلسلهالذهب در مسایل دینی و اخلاقی همراه با قصص گوناگون که به نام سلطان حسین بایقرا سروده شدهاست.
سلامان و ابسال که داستانی است عاشقانه و عرفانی از منابع یونانی و پیش از جامی،دیگران آن را تصنیف کردهاند.
تحفهالاحرار مثنوی عرفانی و دینی است به نام خواجه ناصرالدین نقشبندی.
سبحهالابرار نیز در تصوف و مسایل اخلاقی همراه با تمثیلات بسیار است.
مضمون هفت اورنگ از اندیشههای صوفیه، علیالخصوص فرقهٔ نقشبندیه متاثر است، که جامی در جوانی پیرو آن بود. چه اینکه در ۸۶۱ هجری قمری، مرشد نقشبندیه در هرات بود. زبان جامی در این اثر، چون دیگر ادیبان صوفیمسلک، سرشار از استعاره و نماد عارفانهاست. با این فرض که انتقال و درک مفاهیم عرفانی، فلسفی و اخلاقی به مخاطب ساده نیست، حکایتها در قالبی تمثیلی، و از زبان شخصیتهای انسانی و حیوانی روایت شدهاست.
آپلود شده توسط:
simin
1393/08/16
دیدگاههای کتاب الکترونیکی هفت اورنگ - جلد ۱
تمام کتابهایی که تا کنون در سایت کتابناک دیده ام و گاه دانلود کرده ام، با کیفیت اسکن و آماده شده اند. من اغلب به سراغ آثاری می روم که کمیاب یا نایاب هستند تا حقوق ناشران و نویسندگان پایمال نشود.
ممنون از گردانندگان کتابناک.
قصهٔ عاشقان خوش است بسی
سخن عشق دلکش است بسی
تا مرا هوش و مستمع را گوش
هست، ازین قصه کی شوم خاموش؟
هر بن موی، صد دهانم باد!
هر دهان، جای صد زبانم باد!
هر زبانی به صد بیان گویا
تا کنم قصههای عشق املا
آنکه عشاق پیش او میرند
سبق زندگی از او گیرند
تا نمیری نباشی ارزنده
که به انفاس او شوی زنده
هست ازین مردگی مراد مرا
آنکه خواهند صوفیان به فنا
نه فنایی که جان ز تن برود
بل فنایی که ما و من برود
شوی از ما و من به کلی صاف
نشود با تو هیچ چیز مضاف
نزنی هرگز از اضافت دم
از اضافت کنی چون تنوین رم
زآنکه هر کس که از منی وارست
یک من او را هزار من بارست
صد مناش بار بر سر و گردن،
به که یک بار بر زبانش من!
پ. ن : سلسلةالذهب : «در بیان عشق و رهایی از خودپرستی»
کتاب هات فوق العاده هستن
ایشالاهمیشه باشی
از سیمین بزرگوار سپاسگزاریم.
خواهش می کنم. کمترین کاری ست که برای اعتلای فرهنگ و ادب سرزمین عزیزمان انجام می دهیم.
ای به یادت تازه جان عاشقان!
ز آب لطفت تر، زبان عاشقان!
از تو بر عالم فتاده سایهای
خوبرویان را شده سرمایهای
عاشقان افتادهٔ آن سایهاند
مانده در سودا از آن سرمایهاند
تا ز لیلی سر حسنش سر نزد
عشق او آتش به مجنون در نزد
تا لب شیرین نکردی چون شکر
آن دو عاشق را نشد خونین، جگر
تا نشد عذرا ز تو سیمینعذار
دیدهٔ وامق نشد سیماببار
تا به کی در پرده باشی عشوهساز
عالمی با نقش پرده عشقباز؟
وقت شد کین پرده بگشایی ز پیش
خالی از پرده نمایی روی خویش
در تماشای خودم بیخود کنی
فارغ از تمییز نیک و بد کنی
عاشقی باشم به تو افروخته
دیده را از دیگران بردوخته
گرچه باشم ناظر از هر منظری
جز تو در عالم نبینم دیگری
در حریم تو دویی را بار نیست
گفت و گوی اندک و بسیار نیست
از دویی خواهم که یکتایام کنی
در مقامات یکی، جایام کنی
تا چو آن سادهٔ رمیده از دویی
«این منم» گویم «خدایا! یا توئی؟»
گر منم این علم و قدرت از کجاست؟
ور تویی این عجز و سستی از که خاست؟
.
.
.