دستور جامع زبان فارسی - ۷ جلد در ۱ مجلد
نویسنده:
عبدالرحیم همایونفرخ
امتیاز دهید
به کوشش: رکنالدین همایونفرخ
دستور جامع زبان فارسی نوشتهی استاد زندهیاد عبدالرحیم همایونفرخ کاشانی – هموند فرهنگستان نخست – است که چاپ سوم آن که هفت دفتر در یک دفتر است به کوشش فرزند وی زندهیاد دکتر رکنالدین همایونفرخ به چاپ رسیده و سالها یگانه سرچشمهی دستور زبان فارسی بوده است. همایونفرخ که در تیرماه ۱۳۳۸ خورشیدی درگذشت، بیش از ۴۰ سال از زندگی خود را برای نوشتن این دستور گذاشت. در این کتاب شاید برای نخستین بار کوشیده شده است که دستورهای زبان فارسی از خود زبان و به دیگر سخن با بررسی نوشتههای سخنوران برگزیده تا سدهی هشتم شناسایی و فراهم شود.
دستور جامع زبان فارسی نوشتهی استاد زندهیاد عبدالرحیم همایونفرخ کاشانی – هموند فرهنگستان نخست – است که چاپ سوم آن که هفت دفتر در یک دفتر است به کوشش فرزند وی زندهیاد دکتر رکنالدین همایونفرخ به چاپ رسیده و سالها یگانه سرچشمهی دستور زبان فارسی بوده است. همایونفرخ که در تیرماه ۱۳۳۸ خورشیدی درگذشت، بیش از ۴۰ سال از زندگی خود را برای نوشتن این دستور گذاشت. در این کتاب شاید برای نخستین بار کوشیده شده است که دستورهای زبان فارسی از خود زبان و به دیگر سخن با بررسی نوشتههای سخنوران برگزیده تا سدهی هشتم شناسایی و فراهم شود.
آپلود شده توسط:
hanieh
1393/08/23
دیدگاههای کتاب الکترونیکی دستور جامع زبان فارسی - ۷ جلد در ۱ مجلد
نظرات جالبی نوشته شده است اما در خصوص ریشه شناسی که آقای دبیر زاده داده اند موافق نیستم
1- واژه «لغت» اگرچه با لوگوس شباهت ظاهری دارد اما هیچ ارتباطی با آن ندارد یعنی «لغت» سامی است و «لوگوس» یونانی. نظر زبانشناسان
2- واژه «دبیر یا ادب» هم با وجود واژه «آداب» در عربی فارسی دانسته شده است.
3- کورش از ریشه -ku* ایرانی باستان دانسته شده به معنای جنگجو
نمی توان تأثیر زبان عربی را منکر شد به گونه ای که می توان زبان فارسی قرن پنجم تا قرن یازدهم را نوعی زبان ترکیبی از فارسی و عربی دانست که لباس عجیبی شبیه دستور فارسی را بر خود پوشیده است و نام ادبیات فارسی به خود گرفته است! (کلیله و دمنه، گلستان سعدی، ...) و تازه همین کتب فارسی در قالب کتب درسی آموزش داده می شود!! ورود واژگان مغولی و ترکی و فرانسوی و انگلیسی را هم در نظر بگیریم.
فارسی امروز (دور از واژه سازی های فرهنگستان) دوباره برگشتی است به زبانی که نظامی و حافظ به روانی با آن سخن گفته اند و ایرانی امروز به آن تکلم می کند. دور نیست تعجب ما از ساخت واژه هایی که نام آن را پالایش زبان از واژگان بیگانه گذاشته ایم، واژه سازی های غریب و ناآشنا. ...
بله این را میپذیرم (در واقع رد آن در حد من نیست). چندی پیش ترجمه آثار الباقیه بیرونی اثر جناب پرویز اذکایی را میخواندم. ایشان بیشک در زباندانی از چون منی سر هستند ولی وقتی واژۀ ریاضی جمع (+) را به قول خودش به پارسی میگرداند چه باید گفت؟ از آن بدتر و حتی شرم آور اینکه با واژگان اختربینی هم همین کار را میکند! مگر طالعبینی علمی امروزی، یا علمی مورد استفادۀ امروز است که ترجمه «پارسی» آن دردی از ما دوا کند؟ فقط عذاب مراجعه مدام به متن اصلی، در کنار قیمت بالای کتاب بر من خوانند تحمیل شد. آنقدر که دغدغۀ پارسی گردانی داشتند دقت در واگردانی معنا نکرده. این فقط یک نمونه از ایدئولوژک دیدن است.
به نظر من مشکل کمی (شاید هم خیلی) شلختگی فارسی امروز است (که برخی واژگان و دستورات زبان عربی هم بخشی از ان است: مثل جمع بستن کلمات غیر عربی و حتی عربی با دستور عربی در زبان فارسی)، البته نسبت به نیازهای امروزی عرض میکنم. سرعت گردش اطلاعات این اشفتگی را بیشتر هم میکند. نمونه ان گرته برداریهای بیرویه از زبانهای اروپایی است. بحث در اینباره از توان و دانش من خارج است فقط از موضع کاربر این زبان نظر میدهم. آنچه میخواهم تاکید کنم، دوری جستن از مواضع ایدئولوژیک در روند اصلاح یا بازاندیشی است. برای نمونه داریوش آشوری که در ترجمه به فارسی شخصیتی جدی و اثرگذار است «مدرنیته» را بخاطر ضدیت با ایرانی، به »مدرنیت» ترجمه کرد؟ نه بعید است.
با شما تا اندازه ایی موافقم و باستان گرایی را نمیپسندم ، تندروی در هیچ کاری روا نیست ، در زبان ملی ما نیز لغتهایی از فرهنگ های دیگر هستند که بومی شده اند بی آنکه از ریشه آنها آگاه باشیم ،همین خود "لغت" ریشه یونانی دارد و یا "دبیر و ادب " از ریشه "دب " سومری برابر با نگاشتن است ،اما درباره واژه کوروش (من با شخصیت تاریخی او کاری ندارم ) دو تئوری هست
یکی اینکه از ریشه یونانی Korone برابر با تاج شاهانه است که کوروش در اصل برابر با تاجدار بوده است و دیگر از ریشه Kuy برابر با شاه در زبانهای هندو اروپایی (در زبان دری کی همانند کی خسرو ) با پسوند -وش ساخته شده که میشود" شاه وش"، بیاد داشته باشیم که در کتابهای تاریخی ما از دودمان (کیانیان ) یاد شده است .
اما زبان باید نخست به کاربرد و بازگو کردن روشن و دقیق منظور بپردازد ، هر زبانی ساختاری درونی دارد که اگر بهم ریخته شود برای رساندن معنی گنگ میشود ،پس شما خود داوری کنید برای دانش آموز جوان راحتتر است تا روش آسان جمعبستن فارسی(-ها و -ان) را یاد بگیرد یا صدها جمع بستن های عربی که هیچ سازگاری با زبان ملی ما ندارد؟
زبان فارسی امروز پر از واژه های اشوری و بابلی و یونانی و مغولی و ترکی و ... است. این هویت فرهنگ ایرانیست. با کمی اغراق، همیشه هم بوده. خط میخی زمان هخامنشی از خط ایلامیها گرفته شد. هزوارش که دیگه تکلیفش معلومه. سندی که به اسم منشور کوروش مشناسیم از نمونه آشوری الگو گرفته شده. حتی اسم کوروش ریشه هندواروپایی نداره و ایلامیه (حتی بعضیها از همین رو معتقدند که او ایلامی بوده و بعدها داریوش به خاطر اسطورگی او، وی را در شجره خانوادگیش جای داد). در مورد نظام دیوانی و معماری هم این حکم صادقه. مردمی با تبار ایرانی حق بزرگی بر گردن زبان و ادبیات عربی دارند. این برای من فارس زبان افتخاره. بدون این تبادلات فرهنگی ایرانی وجود ندارد. چند سال پیش دالایی لاما شکایت کرد که ثنویت هیچ اصالتی در بودیسم ندارد و این از رخنه های اندیشه ایرانی است. باور به آخرت در اندیشه یهود سابقه طولانی نداره و نظر غالب اینه که این باور از فرهنگ ایران باستان به یهودیت راه یافته (این خیلی جدیه). ابن خلدون میگه در او چیزی که امروز میگیم تمدن اسلامی هیچ کس به اندازه ایرانیها نقش نداشته.
اینها که گفتم از دایرۀ تنگ چند کلمه و دستور زبان خیلی فراتر میره. این خصلت هر تمدن اثرگذاری بوده و هست. زبانهای اروپایی هم واژههای عربی دارن فارسی هم دارن. مهندسی ایدئولوژیک فرهنگ چی به ما اضافه میکنه
در پیوست به دیدگاه پیشین »»
....همانگونه که کسی در کشورهای عربزبان نمیتواند چشمداشته باشد تا آنها در نوشته های خود لغتهای فارسی بکار ببرند چون اقلیتی شیفته فارسی اند ، همانطور هم کسی در ایران که زبان ملی اش فارسی است نمیتواند چشمداشته باشد تا مردم در گویش و نوشتار لغتهای عربی بکار ببرند و اگر کسی باشد که بدلیل مذهبی و یا دیگر ،شیفته زبان عربی باشد مرحبا ، اما انصاف و احترام آنست که او حق بارنمودن این سلیقه خود را بر همه ملت ایران نداشته باشد ، چون همه نیک آگاهیم که کسانی نیز هستند که آرزو دارند تا زبان فارسی نابود شود و عربی جایگزینش گردد و اینکار را زیرکانه با افزایش واژگان عربی و دستور عربی در فارسی و ستایش عربی و نکوهش فارسی به انجام میرسانند تا روزی که شاید تنها حرفهای ربطی در این زبان مانده باشد و دیگر هیچ.
امروز روزی است که بر همه ایرانی ها ی با غیرت است تا فرهنگ و زبان ملی را در برابر یورش اندیشه های ضد ایرانی از هر سویی که باشد، بی رودربایستی ، پاس بداریم،
.....شما اگر کتابی فلسفی از ناصر خسرو و یا تاریخ بلعمی را نشان هر جوان عامی بدهید از آن چیزی خواهد دریافت اما اگر کتابی از خواجه نصیر و یا امثال" دره نادره "و یا "دره التاج" را نشان استاد دانشگاه هم بدهید اگر او عربی نداند چیزی در نخواهد یافت، چرا ؟ زیرا که ما ایرانی ایم و در ایران زندگی میکنیم و طبیعی است که هر چه که در آن دستور و لغت فارسی باشد بهتر بفهمیم .
هر چند من با همه باورهای کسروی همدل نیستم و همه سخنانش را نمیپذیرم ، اما اگر شما نوشته های زمان قاجار را فروبنگرید خواهید دریافت که اگر کوشش کسانی همچون کسروی و نخستین فرهنگستان فارسی در زمان رضا شاه نبود، امروز از فارسی چیزی نمانده بود و بجای هزاران واژه فارسی از عربی آن بکار میبردیم (عدلیه، بلدیه، قشون طیاره...)
در کشور ما همواره دو منش (طرز فکر)بوده است ، یکی درونخودگرایی و دیگری برونخودگرایی ، و برخلاف آنچه که بسیاری میپندارند این منش از پیش از اسلام بوده است چنانچه دودمان اشکانیان هلنوفیل یا یونانی گرا بوده اند و میگویند در دربار ایشان همواره یونانی زبان فرهنگ شمرده میشده است،پس از آن ساسانیان باز برخلاف آنچه که بسیاری میپندارند به فرهنگ سریانی (آرامی) گرایش داشتند و سیستم نگارش هزوارش پر از واژگان سریانی است ، پس از اسلام نیز ما همین بیگانه گرایی را درباره عربی داشتیم و امروزه آنگلوفیلی جای آنرا گرفته است
،آیا شما دریافته ایید که پس از انقلاب روش نگارش نسل نوین بسیار گنگ و بی ساختار است؟ و برعکسش، توانایی زبانهای بیگانه همین نسل بهتر از نسل پیشین شده است؟
هنگامیکه در همه جا رسما بگویند که "عربی کاملترین زبانهاست" (که کاملا نادرست است من زبانهایی چند از نوین و کهن را میدانم و عربی را نه در خوش آوایی و نه در بازگو کردن نکته ها زبانی زیبا و توانا میدانم هر چند سلیقه ها فرق میکنند و باید به آنها احترام گذاشت بشرطی که کسی سلیقه خود را به دیگران تحمیل نکند ) ،هنگامیکه در تلویزیون رسمی ما، گوینده ایی بگوید "عربی زبان بهشت است و زبان اهل دوزخ فارسی است.." و گروههای تجزیه طلب نیز بیپروا زبان ملی ما فارسی را لهجه 23 عربی بگویند،و کسانی در روزنامه ها کامنتهای عربی بگذارند و بجای واژگان فارسی همتراز عربی اش را بکار ببرند که نماینده عربگرایانی از نسل همان ایرانی ها اند که بقول تاریخ نویسان از دیدن چهره عجمی خود در آینه کراهت داشتند(سیبویه؟)...،
خوب زیر اینهمه تبلیغ های ضد ایرانی و ضد زبان فارسی آن نسل جوان که دچار بحران هویتی است یا از زبان ملی بیزار میشود و یا گول گروههای ضد ایرانی را میخورد و فرهنگ ایرانی را کوچک میشمارد و دم از جدایی از ایران میزندو یا میخواهد از سرتا پا انگلیسی شود ، امیدوارم که شما این پدیده که حتی در سایت کتابناک هم گاهی بچشم میخورد را دیده باشید ،
از طرف دیگر کسانی هستند که دلشان برای زبان و فرهنگ ایران نسوخته اما تنها برای گرایشهای سیاسی شان از زبان پارسی سره سخن میگویند و کوروش را همچون پیغمبری بلکه همچون خدایی میپرستند و میخواهند بروش زبان پهلوی ساسانیان (که شاید هیچگاه زبان گویشی ایرانیان نبوده) بنویسند و هر کتابی که پس از اسلام نوشته شده باشد را میخواهند بسوزانند و با اینکه فردوسی را میستایند واما برخلاف "جان سخن فردوسی" عمل میکنند و با دشمنان قسم خورده این مرزو بوم همصدا میشوند ،اینها هم هر چند قطب رودرروی گروه عربگرا بنمایند اما با آنها در یک چیز همراستایند : در اینکه ایران و فرهنگ ایرانی را برای خودش نمیخواهند بلکه آنرا ابزاری برای پیشبرد آماج های سیاسی خود میشمارند،
ببینید زبان فارسی حتی با این خط کنونی هم آسان و روشن است برای نمونه با اینکه من خودم نیمی از زندگی ام را بیرون از ایران بوده ام و در روز با هیچکس فارسی نمیگویم ، هنوز میتوانم به این زبان بخوبی بنویسم و بگویم اما گاهی در نوشتن لغتهای عربی دچار خطا میشوم (همانند اللخصوص;-) چون این لغاتهای عربی و روش نوشتاری و دستوری آنها برایم بیگانه اند.
بیش از سـه هـزار عدد از الفاظ و کـلمات عـربی؛ فارسی بوده و به تدریج وارد زبان عربی گشـته و به اصطلاح معـرب شـده انـد و با اندک تصـرّفاتی در شکل ظاهری ی آنها به صورت لغـاتِ عـربی درآمده
است که در قـرآن کریم نیـز تعـدادِ قابل توجّـهی از آنها مشـاهده می شود، اشـتراک برخی لغـات عربی و فارسی بـرای فارسی زبانان همـواره بسیار سود مند بوده است زیرا زبان قرآنِ حکیم، کتاب عزیزِ
آسمانی و مذهبی ی ایرانیان است و موجب میشود فهم آیات آن برایشان آسان تر شود، ولی برعکس وجود لغات عربی در فاسی برای اعراب فایده ی چندانی ندارد زیرا صرف و نحو عربی با دستور زبان
فارسی متفـاوت است و از کتاب های فارسی سر در نمی آورنـد، چنـانچه واژه های عربی را از زبان فـارسی حذف کنند که البـته تعداد آنها زیاد هم تیست بطور یقین به زیـان ادبیّات فارسی خواهد بود و
برایِ درک مطـالبِ کتـابهای موجود با مشـکلات فـراوانی مواجه خواهیم شـد، چند تن از نویسندگانِ متعصّبِ ایرانی بر این کار همّت گماردند که از میان آنها سیّد احمد کسروی از همه شاخص تر و تلاش
بیشتری نموده است ولی هیچکدام در این راهِ پْـر زحمت، توفیقی حاصل نکردند و نه تنها سـودی نبردند بلکه خود را گرفتـار مکافـات نمودند.
اگر طـوطی زبان میبسـت در کام .... نه خود را در قفس دیدی نه در دام
نه بـلبــل در قفـس باشـــد ز صیّـــاد ..... که از فــریادِ خـود باشـد به فریاد
زبانِ جان گدازان آتشـین است .... چو شـمعش آتش انـدر آستــین است
کسی کش آن زبان در آستین نیست ....زبانش هست اما آتشین نیست
در این رابطه لازم است بدانیم دانشـمندان و نویسـندگان چیـره دستِ ایـرانی ی زیادی در ارتقـاء زبـان عربی به شـکلِ امـروزی یـدِ طولائی داشته اند، مانند ابو علی سـینا، ابو ریحان بیرونی، ابن سیبویه
شیرازی، عبدالقادر جرجانی(گرگانی) و بسیاری دیگر که بیشتر آثار و کتب خود را به عربی نوشته اند و اینطور هم نبوده و نیست که اعراب در پیشبردِ ادبیّات فارسی نقشی داشته اند، ما هرچه داریم از
خود و از فرهنگ و تمدّنِ چندین هزارساله ی خود داریم، برای ادبیّات عرب منهای ادیبان و بزرگان و دانشمندان ایرانی که حتّی در جهانی کردنِ اسلام، نقشِ به سزائی داشـته اند، چیزی باقی نمی ماند
و تنـها ممیّـزه ی پر افتخار اعراب قرآنِ کریم و برخی کتب فقهی است و متأسفانه بسیاری از اعراب از این مهمّ آگاهی ندارند و از روی نژاد پرستی به ایرانیان، پیشتازانِ قدرتِ معنوی و حکمت و فلسفه و
طبّ و پیشرفت های زیاد دیگرشان به دیده ی حقارت می نگرند، در حالیکه اعراب در صدر اسلام هنرِ جنگاوری را هم از ایرانیان آموخته اند، به دور از واقعیت هم نیست اگر بگوئیم اعراب امروزی آمیختگی
ی بی حدّ و حصـری با نـژاد آریائی ی ایرانیان دارند که شـاید از آن بی اطّلاع نباشید و گفتگوی آن به درازا می کشد، بنابراین جای نگرانی از ورود واژه های عربی وجود ندارد، کلماتی را که به آنها اشاره
فرموده اید فارسی زبانان به معانی و متـرادف های آنها آشنا هستند و به خوبی می دانند مثل؛ نیاز ها( حوائج ـ احتیاجات)، پیوسته(مدام)، دوستداران(محبّان)، مردمان(خلائق) و به ویژه(علی الخصوص)
که جنابعالی موردِ علی الخصوص را چندبا از روی سهو به اشتباه " اللخصوص" نوشته اید، ممکن است در گفتگوها؛ این واژه ها به کار برده شود ولی در نوشتار کمتر دیده می شود.
ای زبان فـارسی، ای دْرِّ دریـــای دری .... ای تـــو میــراثِ نیــاکان، ای زبـــان مادری
در تــو پیدا فــرِّ ما، فـرهنـگِ مــا، آییـن ما .... از تـو بـرپـا، رایـتِ دانـایی و دانشــوری
کابل و تهران و تبریز و بخارا و خجند ..... جمله،ملک تو است تا بلخ و نشابور و هری
جـاودان زی، ای زبـانِ دانش و فـرزانگی ..... تا به گیتی، نــور بخشـد آفتـابِ خـاوری
فارسی را پاس می داریم، زیرا گفته اند ... قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری