رسته‌ها
دیوان اشعار ناصر بخارائی
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 50 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 50 رای
به تصحیح: مهدی درخشان

درویش یا خواجه ناصر که ناصر نیز تخلص می‌کرد یا ناصر لقب داشت در نیمه اول قرن هشتم هجری میان سال‌های 715 تا 720 در شهر بخارا از بلاد ماوراءالنهر به دنیا آمده و از آن رو به بخارایی منسوب شده است. تاریخ و محل وفات وی به درستی مشخص نیست و به اقرب احتمال می‌توان گفت میان سال‌های 781 و 790 هجری از دنیا رفته است. او به ظاهر شاعری مدیحه‌سرا و مایل به تملق و مداهنه است یعنی خصائلی که در آن قرن‌ها و در هر زمان دیگر رایج بوده است؛ ولی در باطن عزیزالنفس و منیع‌الطبع و درویشی آراسته و قلندری پاکباز و بی‌نیاز بود و به دانش و فضل خود تفاخر می‌جست و به قول خود اگر از درم فقیر بود، در هنر توانگر بود. در انواع شعر از قصیده و غزل و قطعه و مثنوی و ترجیع‌بند و دوبیتی و مفردات، پایه‌ای بلند و مایه‌ای قوی دارد. در سبک شاعری و اسلوب سخنوری نه مبتکر صرف است و نه مقلد محض و میان این دو حال برای خود «حالی» پیدا کرده است. قصاید غری او در حدود 2455 بیت است که فخامت و رشاقت و طنطنه و طمطراق و دبدبه و کبکبه اصیل و فاخر ترکستانی یا ماوراءالنهری یا خراسانی را داراست، یعنی سبک و اسلوبی که قالب و انگاره فصاحت و بلاغت بوده و به زبان شیوای پارسی دری فرّ و شکوه و رونق و آبرو بخشیده است. با این حال باید او را شاعری غزل‌سرا دانست؛ زیرا از 8500 بیت شعر باقیمانده از او، بیش از نیمی یعنی در حدود 4586 بیت به شیوه غزل است.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
650
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
simin
simin
1394/01/25

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی دیوان اشعار ناصر بخارائی

تعداد دیدگاه‌ها:
4
با لبــش گفتــم حدیث بوســه، شــد ســرخ از حیــا .... این ســخن آمد گـِـران بر لعـل او، ناورد تاب
تیــز می کــردم نظــر در آفتــابِ رویِ او .... گــر نگشــتی چشــمِ من از عکس رخســارش پُــــر آب
عــزمِ رفتــن کـرد دلبـر، گفتمش تعجیل چیست .... گفت من عمرِ تو ام، خود رسمِ عمر آمد شتاب
نامـه ای گفتــم به خــون دل نویســم پیـشِ دوسـت .... بــاز می گــویم حدیثِ ما نگنــجد در کتاب
کــارِ من چــون زنــدگی گــردد به یک پیــمانه راســت .... من لبِ خود را نیــالایـم به دریــای شراب
از دلِ ناصر کبابی می کند چشمش ولی .. مست و لا یعقل شـده است آن ترک، می سوزد کباب
................
سِــرِّ محبـّت زِ دلِ مـا طلب .....گنجِ گهــر در دل دریـا طلب
نقش خیالش زِ نظر ها بجوی ...دولت وصل از درِ دلها طلب
بی هنر و منکـرِ دانش مباش .... مردمی از مردمِ دانا طلب
سَــر مکش از راســتیِ قــدِّ یـار .... دولت اقبال زِ بالا طلب
تیـرگیِ صوفیِ بی درد بین ..... روشـنی از دردِ مصفّا طلب
در دو جهان یار نگنجد زِ حُسن ..... آینـه از صورتِ زیبا طلب
از " ناصر بخارائی "
ناصر بخارایی، معروف به «درویش ناصر» یا «شاه (خواجه)» شاعر پارسی گوی ایرانی در قرن هشتم هجری قمری است.
تاریخ ولادتش معلوم نیست. در تذکره ها از او بندرت سخن رانده اند و آنچه درباره او نیز نوشته اند کوتاه است و اطلاعی اندک از زندگی او به دست می دهد.

سپاس از لطف و اطلاعات ارزنده تان. ممنونم بابت وقتی که صرف اعتلای فرهنگ می فرمایید!

ز نخست
قطره بودم؛
شدم از غمت چو دریا

«ناصر بخارایی»
ناصر بخارایی، معروف به «درویش ناصر» یا «شاه (خواجه)» شاعر پارسی گوی ایرانی در قرن هشتم هجری قمری است.
تاریخ ولادتش معلوم نیست. در تذکره ها از او بندرت سخن رانده اند و آنچه درباره او نیز نوشته اند کوتاه است و اطلاعی اندک از زندگی او به دست می دهد.
در بخارا زاده شد و دوران جوانی خود را در ماوراءالنهر گذراند و از مشایخ آنجا کسب دانش کرد. سپس به سیاحت پرداخت و بسیاری از نواحی را دید. آورده اند که در «سفرها پیاده رفتی و در خرقه درویشان و لباس فقرا می بوده و از دنیا و دنیاوی خود را معرض می نموده» و نیز گفته اند که «چون در قبه اسلام بلخ کسی را قوت شنیدن سخنان او نبود، مشایخ وقت چنان صواب دیدند که وی به دارالسلام بغداد رود و چندگاه به سیر و سلوک مشغول گردد، تا بر سخنان وی سکه زده شود.
چون ناصر بخارایی به بغداد رسید، با سلمان ساوجی دیدار کرد. قول همه نویسندگان درباره این دیدار یکسان است؛ ناصر بخارایی هنگام سیر و سیاحت در بغداد، اتفاقی با سلمان ساوجی، که با گروهی از یاران برای تماشای طغیان بهاره دجله رفته بود، ملاقات کرد. سلمان از او پرسید که کیستی و از کجایی؟ ناصر بخارایی در پاسخ گفت که مردی غریب و شاعری از بخاراست. چون سلمان دریافت که او ناصر بخارایی است، وی را در کنار گرفت و به اعزاز و اکرامش پرداخت.
سلمان در معرفی ناصر بخارایی به دربار ایلکانیان یا آل جلایر بغداد موثر بود. او مدتی در بغداد رحل اقامت افکند و به دربار سلطان اویس بن شیخ حسن ایلکانی راه یافت و آن پادشاه ادب دوست و شاعرنواز او را گرامی داشت، ولی بعد از چندی به سعی حاسدان از نظر او افتاد؛ چنان که تا شش ماه سلطان او را به مجلس نطلبید، ولی سرانجام او را بخشید و دوباره به خدمت خواند.
ناصر بخارایی پس از چندی که در بغداد و تبریز در خدمت سلطان اویس بود، از ملازمت وی دست کشید و به سیر و سلوک پرداخت. او با شیخ نورالدین عبدالرحمان اسفراینی، عارف مشهور، همنشین شد و در سلک درویشان درآمد. بعد از چندی، با کسب اجازه ارشاد، به حجاز رفت و در بازگشت به خدمت علاء الدوله سمنانی رسید و سوالاتی از او پرسید و جواب هایی دریافت. وی بیشتر عمر خود را در سفر گذراند و به شام نیز سفر کرد. او برای دومین بار به حج رفت و در این سفر، در 773 ق، بدرود حیات گفت.
مولف قاموس الاعلام، ناصر بخارایی را شاعری درویش مسلک توصیف کرده است که با کتاب کهنه ای در جیب و لباس ژنده ای بر تن به سیر و سیاحت می پرداخت.
به نقل از کتاب «تقویم تاریخ، فرهنگ و تمدن اسلام و ایران»
دیوان اشعار ناصر بخارائی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک