رسته‌ها

مرغابی روانی، دیوانه‌ها و دانشکده

مرغابی روانی، دیوانه‌ها و دانشکده
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 9 رای
امتیاز دهید
5 / 3.9
با 9 رای
.
«مرغابی روانی، دیوانه‌ها و دانشکده»، یادمانِ سرکشی‌ها و سرگشتگی‌های دیوانه‌ای از دیوانه‌های پُرشورترین دانشکده‌ی جهان است. دانشکده‌ای که نَه «نانتری» بود، نَه در «سوربُن» و ماه و سالی که نَه مِی بود و نَه ۱۹۶۸؛ با این همه، من دیدم، ما دیدیم «دانیل کوهن بندیت» را که به احترامِ ما، به احترامِ آن همه دیوانه، سَر فرود آورد...
«پُمپیدو» با لبخند و با کُلاهی به گشادیِ «رِفورم» بازگشته بود؛ دیوانه‌های دانشکده امّا کُلاه سَرِشان نمی‌رفت و نرفت. با مُشتِ‌شان به دیوار و چاقویِشان در جیب، می‌نوشیدند، می‌کشیدند، می‌خواندند و می‌خندیدند به ریش بی‌ریشه‌ی «اصلاحات» که نه تکیه‌شان به بادهای هرزه‌ی دیروز بود و نه به دیوارِ کَجِ «گرافین»های امروز؛ و دود می‌شدند با علفِ «آنارشی» و رود می‌شدند با کِشمِشِ ۵۵ و نابود می‌شدند: مَنگِ بَنگِ بادهای شمال؛ کتابخانه‌هایِ سیّاری که اَنگِ «لُمپَن» را به جانِ شیفته می‌خریدند امّا تَن به تُفِ سربالای شیک‌اندیشیِ بورژوازی و گُه‌کاریِ خرده‌بورژوای تدارکاتچی نمی‌دادند. کوهپایه‌های سرشار از تمشکِ وحشی در مِه که مَست می‌کردند و «کمیته‌های انظباطی» به تُخمِشان هم نبود که عشقی اگر بود زیر آن درختانِ پرتقال بود در نَمِ باران و نَمِ‌ نشئگیِ علف و فریادی اگر بود، سُرخ بود و از آنِ آن حنجره‌ها...
«مرغابیِ روانی...» تُحفه‌ایست عشق‌آورد، پیشکشِ «اَژدر»، قهوه‌چیِ کافه‌ی متروکِ رو به روی دانشکده، خرس‌اِشکَمی با قلبِ گنجشگک، مَرامنامه‌ی آخر با یک سماور، یک قوری شکسته و تنها دو دست استکانِ لَب‌پَر، رفیقِ دَنگِ دیوانه‌های دانشکده که قهوه‌ترین قهوه‌های کافه‌ترین کافه‌های جهان به گردِ پایِ چایِ بی‌رنگَش نمی‌رسید!
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
172
آپلود شده توسط:
mehfoumani
mehfoumani
1393/04/01

کتاب‌های مرتبط

پروانه
پروانه
5 امتیاز
از 1 رای
داف و دیوانه
داف و دیوانه
4.6 امتیاز
از 98 رای
وصلت در سده تظلم
وصلت در سده تظلم
4.4 امتیاز
از 14 رای
ظلم آباد
ظلم آباد
3.2 امتیاز
از 33 رای
سرابهای کویری
سرابهای کویری
4.1 امتیاز
از 30 رای
شعرهای گیلکی افراشته
شعرهای گیلکی افراشته
4.4 امتیاز
از 27 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مرغابی روانی، دیوانه‌ها و دانشکده

تعداد دیدگاه‌ها:
1

بعضی از شاعر ها چه خوب بلندند شعر بگویند .
زور نمیزنند . خودشان را فرو میریزانند و آنگاه جملات ، شعرها میشود .
ساده و مفهموم و خوب و عمیق .
مثل این است که زبانت را در بیاوری . جلوی آینه . به خودت . نصف شب .
تازه تا صفحه ی 32 به نگاهم نصبیده ام اش کتاب را ..
عینک
کتاب شعر
یک دستمال جیبی و
یک جفت چشم ریز
تمام دارایی تو این است:
امروز شاعری!

همین شعر شالوده ی ریخت شناسی شعری راقم و شاعر عزیز میتواند باشد .
مرغابی روانی، دیوانه‌ها و دانشکده
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک