متاسفانه بسیاری از اساتید و اهل فن، به جای بازگو کردن واقعیت فلسفه خیام میخواهند آنرا به نفع مکتب خاصی مصادره کنند! خیام به دور از احساسات و خیالات شاعرانه، با زبانی استوار و روان، عقایدش را بیان کرده. ولی عده ای اصرار دارند این همه صداقت، شهامت و صراحت لحن را برعکس پیچیده و مکدر و پر رمز و راز نشان دهند! منظورم هرگز این نیست که از واژه " می" یا " باده" نمی توان برداشت ادبی و استعاری داشت. منظورم این است که در شرح و تفسیر 187 رباعی رایج او، جهان بینی واقع گرایانه و آزادگی این بزرگوار مورد غفلت واقع شده و حتی مورد سوء استفاده قرار گرفته و گاهی به نفع مذهبیون مصادره شده یا به خاطر مصلحت اندیشی ها در تفسیر و معنی این رباعیات کوتاهی شده است! به گمان این حقیر، خیام نه مذهبی است، نه صوفی است، و نه تناسخی. او دانشمندی است که پس از مطالعات و مشاهدات علمی به فلسفه و جهان بینی خاصی دست یافته که اگر Atheism نباشد در حالتی خوش بینانه تر Agnosticism است. و من تنها برداشت خود را از مجموع رباعیات او میگویم و این برداشت شخصی است و هرکس آزاد است که او را به گونه ای دیگر درک کند. او مسلمان زاده ای بوده که با هوش بالای خود از عقاید زمانه گذر کرده است. آنهم نزدیک به 1000 سال پیش. اما امروزه بیان صریح و زلال اندیشه های او به نفع بسیاری از افراد نیست و خاموشی نهایت هنری است که بسیاری از ادیبان در مورد اندیشه های خیام اختیار کرده اند. و نه تنها این خاموشی را چه بسا به نفع خیام می دانند. عده ای هم میخواهند او را مذهبی یا عارف نشان دهند تا همین دیوانی که امروز به نام خیام چاپ میشود فردا به جرم ترویج کفر و الحاد توقیف نشود!
خیام :
قرآن، که مهین کلام خوانند آنرا/ گه گاه و نه بر دوام خوانند آنرا/ بر گرد پیاله آیتی هست مقیم/ کاندر همه جا مدام خوانند آنرا
هنوز نخوندمش ولی به قول معروف هر انچه از دوست رسد نیکوست اگه یه روز به ایران برگشتم یکی از جاهایی که حتما دوست دارم برم و ببینم زیارتگاه خیامه در ضمن عکس قشنگی هم گذاشتید هر وقت کتاب رو هم خوندم اون وقت نظرم رو میگم به هر حال ممنون:D
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پیام فلسفی خیام
خیام :
قرآن، که مهین کلام خوانند آنرا/ گه گاه و نه بر دوام خوانند آنرا/ بر گرد پیاله آیتی هست مقیم/ کاندر همه جا مدام خوانند آنرا
گفتا:شیخا هرآنچه گوئی هستم اما تو چنانکه مینمائی هستی؟
فردا كه نيامده ست فرياد مكن
بر نامده وگذشته بنياد مكن
حالي خوش باش و عمر بر باد مكن
در عیش برروی من بستی ربی
من می خورم وتو می کنی بدمستی
خاکم به دهن مگر که مستی ربی
واز عالم شک تا به یقین یک نفس است
این یک نفس عزیز را خوش میدار
کاز حاصل عمر ما همین یک نفس است
آنکس که گنه نکرد چون زیست؟ بگو!
من بد کنم و تو بد مکافات دهی؟
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو!
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده آندمم که ساقی گوید
یک جام دیگر بگیر ومن نتوانم