شب اژدها
نویسنده:
ریچارد ای. ناک
مترجم:
افشین اردشیری
امتیاز دهید
از مجموعه وارکرفت
✔️ شب اژدها در ادامهی داستان روز اژدها اتفاق میافتد و باز مرکز تمام وقایع و کشمکشهای سرزمین نفرین شده گریم باتول است که گویی کشمکش نیروهای خیر و شر در آن پایانی نیست. نقشهای شوم، خطرناک و زیرکانه از سالهای قبل در جریان است و اهریمن با بازیچهای جدید به صحنه آمده است. اما جهان آزارث این بار هم قهرمان خود را به مقابله با آنان فرا میخواند. همرزمان قدیم همراه با قهرمانان جدید رویارویی تازهای را رقم میزنند و بالهای مرگ، همچون مرگبال، اژدهای اهریمنی بر سرشان سایه افکنده است. روز اژدهایان به سر آمده و شب فرا رسیده است. اما در سپیدهدم، اهریمنی متولد خواهد شد که جهان آزراث هرگز نظیرش را ندیده است و نجات از آن این بار حتی به بهای گزاف ممکن به نظر نمیرسد...
از متن کتاب:
"دورف درون اووز تکان میخورد، اما در واقع این حرکت او ارادی نبود. در حالی که گراندا و گروهش هنوز مشغول سر و کله زدن با کروکولیسک بودند، این وظیفه او و مردانش بود که چارهای در مورد این موجود بیندیشند. وقتی دو شکارچی دیگر به او ملحق شدهاند موجود را دور زد. رام فکر کرد که اگر دسته تبر خود را داخل بدن جانور فرو کند دورف گیر افتاده بتواند با گرفتن آن خود را خارج کند. رام، نفس بریده در حالیکه از برابر موجود ژلاتینی عقب مینشست، از چیز شوم و ترسناکی که دیده بود وحشت کرد و فریاد زد: «پناه بر ریش تروالد!»"
بیشتر
✔️ شب اژدها در ادامهی داستان روز اژدها اتفاق میافتد و باز مرکز تمام وقایع و کشمکشهای سرزمین نفرین شده گریم باتول است که گویی کشمکش نیروهای خیر و شر در آن پایانی نیست. نقشهای شوم، خطرناک و زیرکانه از سالهای قبل در جریان است و اهریمن با بازیچهای جدید به صحنه آمده است. اما جهان آزارث این بار هم قهرمان خود را به مقابله با آنان فرا میخواند. همرزمان قدیم همراه با قهرمانان جدید رویارویی تازهای را رقم میزنند و بالهای مرگ، همچون مرگبال، اژدهای اهریمنی بر سرشان سایه افکنده است. روز اژدهایان به سر آمده و شب فرا رسیده است. اما در سپیدهدم، اهریمنی متولد خواهد شد که جهان آزراث هرگز نظیرش را ندیده است و نجات از آن این بار حتی به بهای گزاف ممکن به نظر نمیرسد...
از متن کتاب:
"دورف درون اووز تکان میخورد، اما در واقع این حرکت او ارادی نبود. در حالی که گراندا و گروهش هنوز مشغول سر و کله زدن با کروکولیسک بودند، این وظیفه او و مردانش بود که چارهای در مورد این موجود بیندیشند. وقتی دو شکارچی دیگر به او ملحق شدهاند موجود را دور زد. رام فکر کرد که اگر دسته تبر خود را داخل بدن جانور فرو کند دورف گیر افتاده بتواند با گرفتن آن خود را خارج کند. رام، نفس بریده در حالیکه از برابر موجود ژلاتینی عقب مینشست، از چیز شوم و ترسناکی که دیده بود وحشت کرد و فریاد زد: «پناه بر ریش تروالد!»"
دیدگاههای کتاب الکترونیکی شب اژدها