پرده جهنم
نویسنده:
ریونوسوکه آکوتاگاوا
مترجم:
جلال بایرام
امتیاز دهید
✔️ این کتاب مجموع سه داستان پرده جهنم، تار عنکبوت و دماغ همراه مقدمه مفصلی درباره نویسنده و آثارش میباشد. اکوتاگاوا یکی از برجسته ترین چهره های ادبی ژاپن است. داستان های او از عناصر خیالی و زیبای ادوار قرون میانه ژاپن بهره می برد.
از داستان پرده جهنم:
کانداتا در اعماق جهنم به همراه سایر گناهکاران بارها و بارها در تالاب خون فرو رفته و غرق میشد. تا هرجا که چشم کانداتا کار میکرد تاریکی مطلق بود و تنها نور ضعیفی که گهگاه ظلمت را میشکافت، انعکاس سوزنی بر روی کوهستان وحشتناک سوزنها بود که رفتن به آنجا سرنوشت بدتری را برایش رقم میزد. همه جا را سکوت سنگینی فرا گرفته بود و تنها صدای ضعیفی که گاه این سکوت را میشکست، فریادهای خفه یک دوزخی بود. همان طور که میتوانید تصور کنید، کسانی که به این نقطه از جهنم افتادهاند چنان در هفت طبقه دیگر جهنم شکنجه شده و عذاب کشیدهاند که دیگر توانی برای فریاد زدن ندارند. سارق بزرگ کانداتا صرفا همچون وزغی در حال مرگ سر از تالاب خون بیرون میآورد و بار دیگر در آن فرو میرفت. و بچهها، فکر میکنید بعدش چه اتفاقی افتاد؟ بله، هنگامی که سرش را از تالاب بیرون آورد به صورت اتفاقی سرش را به سوی آسمان بالای تالاب دوخت و تار عنکبوت نقرهای درخشان را دید، تار ظریف و بسیار نازکی که مخفیانه از آن بهشت بالای بالا به درون این ظلمت برای او پائین فرستاده شده بود. کانداتا از فرط خوشحالی دستهایش را برهم کوبید. اگر فقط میتوانست این رشته را گرفته و از آن بالا برود، آن گاه احتمال داشت که از این جهنم بگریزد. و چه بسا که حتی وارد بهشت بشود. آن گاه دیگر هرگز از کوه سوزن به پائین غلتانده و یا به درون تالاب خون افکنده نمیشد.»
بیشتر
از داستان پرده جهنم:
کانداتا در اعماق جهنم به همراه سایر گناهکاران بارها و بارها در تالاب خون فرو رفته و غرق میشد. تا هرجا که چشم کانداتا کار میکرد تاریکی مطلق بود و تنها نور ضعیفی که گهگاه ظلمت را میشکافت، انعکاس سوزنی بر روی کوهستان وحشتناک سوزنها بود که رفتن به آنجا سرنوشت بدتری را برایش رقم میزد. همه جا را سکوت سنگینی فرا گرفته بود و تنها صدای ضعیفی که گاه این سکوت را میشکست، فریادهای خفه یک دوزخی بود. همان طور که میتوانید تصور کنید، کسانی که به این نقطه از جهنم افتادهاند چنان در هفت طبقه دیگر جهنم شکنجه شده و عذاب کشیدهاند که دیگر توانی برای فریاد زدن ندارند. سارق بزرگ کانداتا صرفا همچون وزغی در حال مرگ سر از تالاب خون بیرون میآورد و بار دیگر در آن فرو میرفت. و بچهها، فکر میکنید بعدش چه اتفاقی افتاد؟ بله، هنگامی که سرش را از تالاب بیرون آورد به صورت اتفاقی سرش را به سوی آسمان بالای تالاب دوخت و تار عنکبوت نقرهای درخشان را دید، تار ظریف و بسیار نازکی که مخفیانه از آن بهشت بالای بالا به درون این ظلمت برای او پائین فرستاده شده بود. کانداتا از فرط خوشحالی دستهایش را برهم کوبید. اگر فقط میتوانست این رشته را گرفته و از آن بالا برود، آن گاه احتمال داشت که از این جهنم بگریزد. و چه بسا که حتی وارد بهشت بشود. آن گاه دیگر هرگز از کوه سوزن به پائین غلتانده و یا به درون تالاب خون افکنده نمیشد.»
دیدگاههای کتاب الکترونیکی پرده جهنم