وطنی برای واژه ها
امتیاز دهید
شاعران: سحر افتخار زاده - مهتاب اطاقی - سیمین بهار - عباس بیک پور - محمدرضا پورجم - سیاوش حبیبی - سمیه حیدری- زهرا زمانیان - پیروز شعبانی - حسن شفیعی - مانی صفاری - محسن قهاری - محسن نو زعیم
واژه ها کوچ می کنند از دل ، به ذهن
جاری می شوند در رگ زبان
و نوش می شوند از سبوی چشم درمیخانه ی گوش
وطن واژه ها کجاست؟!
این دفتر حاصل کوشش جمعی از شاعران کتابناکی است . در پاسخ به تشویق های مهربانانه دوستان و در راستای ترویج شعر و شعرخوانی
بیشتر
واژه ها کوچ می کنند از دل ، به ذهن
جاری می شوند در رگ زبان
و نوش می شوند از سبوی چشم درمیخانه ی گوش
وطن واژه ها کجاست؟!
این دفتر حاصل کوشش جمعی از شاعران کتابناکی است . در پاسخ به تشویق های مهربانانه دوستان و در راستای ترویج شعر و شعرخوانی
آپلود شده توسط:
Reza
1392/06/30
دیدگاههای کتاب الکترونیکی وطنی برای واژه ها
حقیقت این که هیچ گاه جز برای دل خویش نسروده ام چه رسد به طمع نشر و مدح و به هیچ روی درج این سروده در آغاز یا متن یا آخر این دفتر با عدم نشرش برایم توفیری نداشت و شما نیز به درج آن بر آستانه ی این دفتر جز به چشم گستردن پادری کهنه ای بر آستانه ی عمارت معظم و زیبای اشعار دوستان فرهیخته از جمله خود ننگرید.
نقد بعدى راجع به طرح جلده،که به نظرم بسیار عالى هست و اینو به خود سحر خانوم هم گفتم،ولى اى کاش همون طور که براى شعر ها فراخوان دادین براى طرح جلد هم همین کارو میکردین و محیطى رو فراهم میکردین که دوستان دیگر هم فرصت ارائه ى کار ها و نظراتشونو داشته باشن
...
[/quote]
سلام خدمت killer گرامی
دوست عزیز حتما خودتون می دونید که گرداوری چنین مجموعه ای کار ساده ای نیست. آن هم وقتی که کار فقط وفقط با عشق و دوستی انجام میشه
اینجا هرچند در بخشی به درستی کاملا حرفه ای با قضیه برخورد میشه اما در یه قسمتایی دیگه کار به اون معنای "حرفه ای" اش مطرح نیست. محیط دوستانه است و به نظر من اگر عزیزی قبول زحمت پیشنهاد و گرداوری کتابی رو می کنه بهتره دوستان به بزرگواری خودشون از کاستی های احتمالی بگذرند. مطالب مورد اشاره شما هم به نظر بنده قابل اغماضند.
مطلبی در مورد جلد فرمودید؛ اولا بسیار خوشحالم که خوشتون اومده و ممنون از نظر لطفتون به بنده.
پیشنهادتون قابل تامله اما اینو در نظر داشته باشید که اینجا سایت کتاب است نه یک سایت گرافیک یا طراحی. فراخوان داده شده مربوط به گرداوری اشعاری برای یک کتاب شعر بوده که جلد اون در درجه آخر اهمیت قرار می گیره. اگر به قول شما برای جلد هم فراخوان داده میشد اپلود کتاب موکول میشد به حداقل یک ماه بعد.در صورتی که به نظر من لزومی نداره چنین وقت و انرژی به هدر بره... حالا این جلد میخواد به دست من طراحی بشه یا هر کس دیگه ای که قبول زحمت می کنه... فرقی نداره.بهتره وقتی کتاب اماده اپلود میشه در کوتاهترین زمان پوسته اون هم اماده بشه چون محتواست که اهمیت داره.
سپاس
یاد باد آنکه به اِصلاح شما میشد راست *** نظم هر گوهر ناسُفته که حافظ را بود
که دوستان ادیب میدانند منظور حافظ در اینجا چیست.
پیشنهاد میکنم کتاب «با چراغ و آینه، در جستوجوی ریشههای تحول شعر معاصر ایران» اثر دکتر شفیعی کدکنی را بخوانند.
و امیدوارم روزی برسد شعر همهی دوستان بسان شعر حافظ در ناخودآگاه جمعی ما ایرانیان نقش ببندد.
نقد بعدى راجع به طرح جلده،که به نظرم بسیار عالى هست و اینو به خود سحر خانوم هم گفتم،ولى اى کاش همون طور که براى شعر ها فراخوان دادین براى طرح جلد هم همین کارو میکردین و محیطى رو فراهم میکردین که دوستان دیگر هم فرصت ارائه ى کار ها و نظراتشونو داشته باشن
البته بماند که همه ى این ها پوسته اى بیش نیست مهم محتواى کتابه این حرف ها رو هم زدم چون دیدم دوستانى تو این چند روز از سکوت ها گلایه میکنند در حالى که گاهى سکوت به معنى بى تفاوتى نیست
یه تشکر ویژه و دوباره از فرهاد جان و اپلود کننده
و اما شعرى رو که بیشتر از همه در این مجموعه دوست داشتم مینویسم براى اینکه فکر نشه فقط به ظواهر توجه شده
و ناگهان اسمان
دست بر شانه ام نهاد
و تا هنوز
شانه ام خسته
خاکستر ابر هاى همه ى عالم است..
در اخر هم از همه ى شاعرانى که نوشتند و همه ى غیر شاعرانى که شعر گفتند تشکر میکنم
[quote='persica1400']خانم سیمین بهار سه گانه ای از شما در این دفتر آمده اما راستی را که رشته ی اندیشه من چنان در لابلای سطور سروده ی نخستین شما (خاطره) گسست و پراکند که دستم به نوشتن دیدگاه نمی رود.
[/quote]
فرهیخته ارجمند
پرسیکای گرامی با سلام
به اعتقاد من هنرمند حرفی را که می خواهد بزند در هنر خویش واگویه میکند. و نیازی ندارد که شرح ماجرا کند اما روح نوازی شما به حکم ادب ایجاب می کند که سطوری را بنگارم مضاعف بر این که چون بر این احتمال رفتم که درج نکردن نظر متاسفانه از سوی بعضی حمل بر سوء تعبیر می شود ناگزیر سیاه مشق می کنم... وگرنه هر پیامی در جلوه ی هنر نهفته ست و اهل دل می دانند...
شعر از شاعر تاثیر می پذیرد و شاعر از هوایی که در آن نفس می کشد تاثیر می گیرد و در بن مایه های شعری اش بهره می برد و یقین دارم که اگر مامنم کویر می بود نمی توانستم این چنین ملموس ترانه شالیزار را بسرایم . برای من که با ترنم شالیزار و آبی موج های خزر و بوی نم جنگل های گیلان بزرگ شده ام و نشو و نمای من کنار غروب های ساحل دریا و عطش عصرهای تابستانی شالی ها و سرود رنج برنج همراه بوده است ، طبیعی می نماید که خواننده در نمادها و بسامدهای شعری با آواز باران و عطر هیزم همراه باشد.
شعر خاطره را از دیگر شعرها دوست تر می دارم و خطاب به روح بزرگی ست که شاعرترم نمود ...
و در سپاس از شما بزرگ فرهیخته و مخاطبان و نظر دهندگان ارجمند این شعر را تقدیم می کنم :
به تو که می رسم
زبانم گنگ می شود
پاهایم توقف می کنند
اما دست هایم نمی میرند...
و برایت می نویسند از لحظه هایی که
در سپیدی شب آرام گرفته است
به تو که می رسم
دریچه های آسمان را
روشن تر از روزهای افتابی می بینم
و توفان هایی را که بر من خواهد وزید
شماره نمی کنم
**********
تو
مرا شاعرتر کرده ای
بر پروانه هایی که به دورم می رقصند
تو
مرا مهربان تر کرده ای
بر سنگ هایی که سخت تر از من زیسته اند
تو
مرا آشنا تر کرده ای
بر معجزه خطوطی که تمام عمر موازی راه سپرده اند...
******
اینک بدان
دیگر تنها نیستم
*******
با سپاس : سیمین ( گیلدخت)
بی گمان هر که را جوباری از احساس در دشت وجود جاری باشد با این سروده ارتباط برقرار می کند اما مرا که بسی عصرهای شرجی دیلم را مسحور ترنم شالی ها و رقص نی یَشک ها(پرنده شالیزار) به میهمانی مشوش اندیشه و دود سیگار نشسته ام و حس مبهم آرامش و تشویش را یکجا در فوران عطر گل بوته های چای تجربه کرده ام با این سروده سرّ حالی است که غیر نداند.
خوش گفت ماه شیرازی:
نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی
تو پیک خلوت رازی و دیده بر سر راهت
به مردمی نه به فرمان چنان بران که تو دانی
بگو که جان عزیزم ز دست رفت خدا را
ز لعل روحفزایش ببخش آن که تو دانی
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
خیال تیغ تو با ما حدیث تشنه و آب است
اسیر خویش گرفتی، بکش چنان که تو دانی ...
یکی از نقاط قوت این سروده از دید من این است که شاعر به واسطه ی آن که صرفا قصد پرداختن به یک موضوع و وجه خاص از حال خویش (یاس و درماندگی) را دارد و در پی تشریح دیگر احوال و پیامدهای آن نیست از اطاله بی مورد لایه ها و ابعاد شعر پرهیز کرده و ترجیح داده با بکار بردن چند تعبیر کوتاه اما تاثیرگذار عمق و نفوذ بیشتری به کلام خویش در ذهن مخاطب ببخشد که این شیوه ای بجا و هوشمندانه است.
از نگاه من شعر شما در عین گزیدگی از 3 پیکره ی پیوسته به هم تشکیل شده. یک آستانه ی شرح حال گونه که با یک میانه ی پرسشناک که پاسخی نانوشته در دل دارد (به من بگویید...) به یک خاتمه ی یک خطی اما نافذ (که گویی مقصودِ حقیقی شاعر است) رسیده است که این پیکره بندی حساب شده خود نشان از چیره دستی سراینده دارد.
مضمون این سروده ی زیبا برای من یادآور شعر دل انگیزی از شاملوی بزرگ است:
...فریاد اگر چه بسته مرا راه بر گلو
دارم تلاش تا نکشم از جگر خروش
اسپندوار اگر چه بر آتش نشسته ام
بنشسته ام خموش.
وز اشک گرچه حلقه به دو دیده بسته ام
پیچم به خویشتن که نریزد به دامنم
دیری ست عابری نگذشته ست ازین کنار
کز شمع او بتابد نوری ز روزنم
فکرم به جست و جوی سحر راه می کشد
اما سحر کجا!
در خلوتی که هست
نه شاخه ئی ز جنبش مرغی خورد تکان
نه باد روی بام و دری آه می کشد
حتی نمی کند سگی از دور شیونی
حتی نمی کند خسی از باد جنبشی
...کشتی به شن نشسته به دریای شب مرا
وز بندر نجات
چراغ امید صبح
سوسو نمی زند
...شوق سحر نمي دمد اندر فلوت خويش
خفاش شب نمي خورد از جاي خود تكان
شايد شكسته پاي سحرخيز آفتاب
شايد خروس مرده كه مانده ست از اذان
او شعر مینویسد،
یعنی
او دست مینهد به جراحات شهر پیر.
یعنی
او قصه میکند
به شب
از صبح دلپذیر.
او شعر مینویسد
یعنی
او دردهای شهر و دیارش را
فریاد میکند.
یعنی
او با سرود خویش
روانهای خسته را
آباد میکند.
او شعر مینویسد
یعنی
او قلبهای سرد تهی مانده را
ز شوق
سرشار میکند.
یعنی
او رو به صبح طالع، چشمان خفته را
بیدار میکند.
او شعر مینویسد
یعنی
او افتخارنامهی انسان عصر را
تفسیر میکند.
یعنی
او فتح نامههای زمانش را
تقریر میکند.
یکی از نکات این شعر ارجاع آن به "کوچه" فریدون مشیری است. "کوچه دلتنگی" با ارجاع به "کوچه" دنیای خود را بسط بیشتری می دهد، اما نیز از آن هم فراتر می رود. چراکه همه آن را در خود دارد و چیزی هم به آن اضافه می کند.
"کوچه دلتنگی" شروع هوشمندا نه ای دارد. جدا از اینکه "باز…،بی تو...و گذشتم..." را فرایاد می آورد، با آوردنِ پایان در آغاز، به خوبی این دور بی انتهای انتظار را به تصویر کشیده است.
تعابیر شعر بسیار لطیف است و علاوه بر خوشایندی ای که در خوانش ایجاد می کند مضمون حسرت، کمبود و نبودن را به ذهن متبادر می کند. استفاده از لحظه، چند، و گذر و سال ها... به خوبی نشان از این دلتنگی و کورسوی امید دارد. تعابیر با ظرافت و نوآوری برگزیده شده اند. تعبیر "گوش نهادن بر راه " تنها یکی از آنها است.
همچنین این شعر بسیار ریتم درخوری دارد. مکث ها و حرکتها با تصویری که میسازد همخوان است. شاعر برای فضاسازی و ریتم ـ چه در جایی که می ایستد چه در جایی که حرکت می کند- با چیره دستی از مصوت ها و صامت ها بهره برده و ریتم دلخواهش را به خوبی کنترل کرده؛ آرام و افتان و خیزان به پیش می رود.
...جدا از این منظر، از خواندن آن لذت بردم و همراه با آن گفتم...کاش...
سپاس