با نگاهی دیگر
نویسنده:
محمود کیانوش
امتیاز دهید
محمود کیانوش که داشتنِ شناختی از شعر کلاسیک فارسی را از حیث رسیدن به قدرتها و ظرافتهای زبانی و بیانی پشتوانه ای برای موفقیت در زبان و بیان در شعر نو می داند، معتقد است که «رباعی» یگانه قالب از قالبهای شعر کهن فارسی است که از همان زمان سروده شدنِ نخستین رباعیِ «اصیل» تا به امروز هرگز «کهنه» نشده است. مضمون در قالب رباعی، چه گویندۀ آن «فرّخی سیستانی» باشد در عصر «سلطان محمود غزنوی»، و مثلاً گفته باشد: «یا ما سر خصم را بکوبیم به سنگ/ یا او سر ما به دار سازد آونگ/ القصّه در این زمانۀ پُر نیرنگ/ یک کشته به نام به که صد زنده به ننگ!» و چه «فرّخی یزدی» باشد در عصر «رضا شاه پهلوی»، و بگوید: «دل خسته زِ آزارِ دل آزاران است/ جان رنجه زِ بیداد ستمکاران است/ تنبیه و مجازاتِ خـیانتکاران/ در جامعه پاداش نکوکاران است!»، در حیطۀ منطقِ معناییِ خود کامل است. صغری و کُبرایی دارد و نتیجه ای. تصویری است شعری از کشف معنایی در زندگی فردی یا اجتماعی انسان.
قالب چهار مصراعی رباعی، چه در مورد شاعر ده قرن پیش، چه در مورد شاعر امروز، مضمونی را که اصالت، وحدت، عمق، زیبایی، و کمال معنایی نداشته باشد، به خود راه نمی دهد. بسیارند شاعران بزرگ کلاسیکی که رباعی «بسیار» ساخته اند و در مجموعۀ رباعیاتشان، اگر با معنی شناسی و سخن سنجی نگاه کنیم، رباعی درست و اصیل بسیار «کم» خواهیم یافت. مثلاً «مولوی بلخی» نزدیک به دو هزار رباعی دارد که شاید هیچیک از آنها به اندازۀ یکی از رباعیهای «عمر خیّام» در ذهن فارسی زبانان روشن و بیدار نمانده باشد. اگر کسی از مولوی یک رباعی به یاد بیاورد، مثلاً این رباعی نخواهد بود:
تا از تو جدا شده است آغوش مرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا؛
در جان و دل و دیده فراموش نهای،
از بهر خدا مکن فراموش مرا!
زیرا که مضمون آن می تواند در بیتی از یک غزل عاشقانه بیاید و چیزی جز بیان آرزو و حسرت دیدار معشوق نباشد. امّا کمتر کسی است که رباعیهای مولوی را خوانده باشد و شور و شکوه این رباعی او را به خاطر نداشته باشد:
زاهد بودم، ترانه گویم کردی،
سر فتنۀ بزم و باده جویم کردی،
سجّاده نشین باوقارم دیدی،
بازیچۀ کودکان کویم کردی.
اگر به مولوی می گفتند دفتر هشتم «مثنوی» را دربارۀ دیدار و آشنایی خود با «شمس تبریزی» و دگرگونی حال خود در حیطۀ نفوذ معنوی او بسازد، و مولوی این دفتر را در ده هزار بیت می ساخت، شایدآن دفتر نمی توانست عمق نفوذ معنوی شمس در مولوی را چنین روشن و گیرا و درخشان بیان کند.
نکتۀ شایان توجّه و عجیب دربارۀ رباعی این است که تنها کسی که به غیر از رباعی از او شعر در قالبی دیگر نداریم ، «حکیم عمر خـّیام» است که هر جا سخن از رباعی در میان باشد ، نخست از او یاد می شود، و رباعیات او به همۀ زبانهای زندۀ جهان ترجمه شده است، و عجیب تر اینکه شاید رباعیهایی که با اطمینان بتوان به گوینده ای به نام «عمر خیّام» نسبت داد، از صد تجاوز نکند، حال آنکه بیش از هزار و پانصد رباعی به این گوینده نسبت داده اند که باز در میان آنها بیش از صد رباعی اصیل پیدا نمی شود، باز عجیب تر اینکه هریک از این صد رباعی را در میان رباعیهای یک یا چند شاعر کلاسیک می توان یافت.
بنا بر این شاعر امروز اگر بدون آگاهی از کیفیت «مضمون در قالب رباعی» از این «قالب همیشه نو» استفاده کند، «تفنّن» کرده است، و بی آنکه بداند، رباعی نگفته است، چنانکه «رودکی سمرقندی»، پدر بزرگوار شعر فارسی، این رباعی را گفت، که رباعی نیست و می تواند بیتی از غزلی باشد:
آمد بر من! که؟ یار! کی؟ وقت سحر،
ترسنده! زِ که؟ زِ خصم! خصمش که؟ پدر.
دادمش دو بوسه. بر کجا؟ بر لب تر!
لب بُد؟ نه! چه بُد؟ عقیق! چون بُد؟ چو شکر!
«محمود کیانوش» با چنین دریافتی از رباعی، و نه از سر تفنّن و طبع آزمایی، از این قالب «همیشه نو» استفاده کرده است و مجموعۀ رباعیهایش را «با نگاهی دیگر» خوانده است، تا گفته باشد که امروز هم، با نگاه انسان امروزی، می توان از دریچۀ رباعی به جهان و زندگی انسان نگاه کرد.
بیشتر
قالب چهار مصراعی رباعی، چه در مورد شاعر ده قرن پیش، چه در مورد شاعر امروز، مضمونی را که اصالت، وحدت، عمق، زیبایی، و کمال معنایی نداشته باشد، به خود راه نمی دهد. بسیارند شاعران بزرگ کلاسیکی که رباعی «بسیار» ساخته اند و در مجموعۀ رباعیاتشان، اگر با معنی شناسی و سخن سنجی نگاه کنیم، رباعی درست و اصیل بسیار «کم» خواهیم یافت. مثلاً «مولوی بلخی» نزدیک به دو هزار رباعی دارد که شاید هیچیک از آنها به اندازۀ یکی از رباعیهای «عمر خیّام» در ذهن فارسی زبانان روشن و بیدار نمانده باشد. اگر کسی از مولوی یک رباعی به یاد بیاورد، مثلاً این رباعی نخواهد بود:
تا از تو جدا شده است آغوش مرا
از گریه کسی ندیده خاموش مرا؛
در جان و دل و دیده فراموش نهای،
از بهر خدا مکن فراموش مرا!
زیرا که مضمون آن می تواند در بیتی از یک غزل عاشقانه بیاید و چیزی جز بیان آرزو و حسرت دیدار معشوق نباشد. امّا کمتر کسی است که رباعیهای مولوی را خوانده باشد و شور و شکوه این رباعی او را به خاطر نداشته باشد:
زاهد بودم، ترانه گویم کردی،
سر فتنۀ بزم و باده جویم کردی،
سجّاده نشین باوقارم دیدی،
بازیچۀ کودکان کویم کردی.
اگر به مولوی می گفتند دفتر هشتم «مثنوی» را دربارۀ دیدار و آشنایی خود با «شمس تبریزی» و دگرگونی حال خود در حیطۀ نفوذ معنوی او بسازد، و مولوی این دفتر را در ده هزار بیت می ساخت، شایدآن دفتر نمی توانست عمق نفوذ معنوی شمس در مولوی را چنین روشن و گیرا و درخشان بیان کند.
نکتۀ شایان توجّه و عجیب دربارۀ رباعی این است که تنها کسی که به غیر از رباعی از او شعر در قالبی دیگر نداریم ، «حکیم عمر خـّیام» است که هر جا سخن از رباعی در میان باشد ، نخست از او یاد می شود، و رباعیات او به همۀ زبانهای زندۀ جهان ترجمه شده است، و عجیب تر اینکه شاید رباعیهایی که با اطمینان بتوان به گوینده ای به نام «عمر خیّام» نسبت داد، از صد تجاوز نکند، حال آنکه بیش از هزار و پانصد رباعی به این گوینده نسبت داده اند که باز در میان آنها بیش از صد رباعی اصیل پیدا نمی شود، باز عجیب تر اینکه هریک از این صد رباعی را در میان رباعیهای یک یا چند شاعر کلاسیک می توان یافت.
بنا بر این شاعر امروز اگر بدون آگاهی از کیفیت «مضمون در قالب رباعی» از این «قالب همیشه نو» استفاده کند، «تفنّن» کرده است، و بی آنکه بداند، رباعی نگفته است، چنانکه «رودکی سمرقندی»، پدر بزرگوار شعر فارسی، این رباعی را گفت، که رباعی نیست و می تواند بیتی از غزلی باشد:
آمد بر من! که؟ یار! کی؟ وقت سحر،
ترسنده! زِ که؟ زِ خصم! خصمش که؟ پدر.
دادمش دو بوسه. بر کجا؟ بر لب تر!
لب بُد؟ نه! چه بُد؟ عقیق! چون بُد؟ چو شکر!
«محمود کیانوش» با چنین دریافتی از رباعی، و نه از سر تفنّن و طبع آزمایی، از این قالب «همیشه نو» استفاده کرده است و مجموعۀ رباعیهایش را «با نگاهی دیگر» خوانده است، تا گفته باشد که امروز هم، با نگاه انسان امروزی، می توان از دریچۀ رباعی به جهان و زندگی انسان نگاه کرد.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی با نگاهی دیگر
مرحوم استاد جلال الدین همایی در کتاب فنون و بلاغت و صناعات ادبی می فرماید:
« رباعی دو بیت است که قافیه در هر دو مصراع بیت اول و مصراع چهارم رعایت شده و بر وزن مخصوص لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِالّله باشد؛ و آوردن قافیه در مصراع سوم اختیاری است. »
یکی از اصولی که در یک شعر و یا نثر ، حُسن شمرده می شه جلوگیری از اطلال و درازه گویی یه . رباعی یکی از قالب هایی یه که نکته ای رو به صورت موجز و مختصر به خواننده منتقل می ده بر همین گونه ست که گفته شده : « أحَبّ الکَلامِ ما قَلَّ وَ دَلَّ » که مناسبه ، آویزه ی تفکر و بیان هر کسی قرار بگیره .
تو عاشق روی آفتابی ای ابر
با گرمی عشق در شتابی ای ابر
تا اوج روی و خسته افتی از پای
افتی به زمین و باز آبی ای ابر !
**********
با یک کلمه جهان شود تیره و زشت
با یک کلمه روشن و زیبا چو بهشت
بودند دو کس منجی روح انسان
آن کس که نخست گفت و آن کس که نوشت !
***********
پ.ن :
- رباعی های کتاب اگر چه به پای رباعی شاعران بزرگ کلاسیک نمی رسه اما در حد خود تلاشی بوده که از شجاعتِ سرودنِ شاعر حکایت می کنه که قابل تقدیره
- با سپاس از آپلود کننده گرامی