آنجا که ماهی ها سنگ میشوند
نویسنده:
حکیم خسرو رابط
امتیاز دهید
از متن نمایشنامه:
عمو تراب: کیه ؟ صبر کن آمدم. (صدای کشیدن کبریت. چراغ روشن می شود. عمو میرود در را باز می کند. دایی خیس از باران می تپد تو.)
دایی: نامردها! همه جا مثل سایه دنبال آدمند. عمو سلام علیکم.
عمو تراب: یا علی دایی، بفرما، بفرما، خوش آمدی. (دایی بر می گردد و از درز در بیرون را نگاه می کند.)
دایی: بیا عمو ، بیا اینجا ! (عمو تراب می رود طرف در). ببین عمو، میبینی؟ آن سایه را می بینی؟
عمو: بگذار ببینم. (او را کمی کنار میزند.) آها، دیدم، دیدم، کیه؟
دایی: بی غیرتها! همه شان افتاده اند به جاسوسی. کاسبی دیگری که نیست، همدیگر را می پایند. اون حسین
دله است. شده جاسوس شرکت.
عمو: کدام شرکت ؟
دایی: همان شرکت خارجی ماهیگیری که تازگیها آمده تو بندر.
عمو: شرکت جاسوس برای چه اش میخواهد؟
دایی: بعد برایت می گویم.
عمو: خوب ، ترا دنبال می کرد؟
دایی: نه، داشتم می آمدم اینجا، از دور سیاهیش رادیدم، کشیدم کنار دور و بر خانه تو می پلکید. خوب شد دیدمش، وگرنه میدید که می آیم اینجا...
بیشتر
عمو تراب: کیه ؟ صبر کن آمدم. (صدای کشیدن کبریت. چراغ روشن می شود. عمو میرود در را باز می کند. دایی خیس از باران می تپد تو.)
دایی: نامردها! همه جا مثل سایه دنبال آدمند. عمو سلام علیکم.
عمو تراب: یا علی دایی، بفرما، بفرما، خوش آمدی. (دایی بر می گردد و از درز در بیرون را نگاه می کند.)
دایی: بیا عمو ، بیا اینجا ! (عمو تراب می رود طرف در). ببین عمو، میبینی؟ آن سایه را می بینی؟
عمو: بگذار ببینم. (او را کمی کنار میزند.) آها، دیدم، دیدم، کیه؟
دایی: بی غیرتها! همه شان افتاده اند به جاسوسی. کاسبی دیگری که نیست، همدیگر را می پایند. اون حسین
دله است. شده جاسوس شرکت.
عمو: کدام شرکت ؟
دایی: همان شرکت خارجی ماهیگیری که تازگیها آمده تو بندر.
عمو: شرکت جاسوس برای چه اش میخواهد؟
دایی: بعد برایت می گویم.
عمو: خوب ، ترا دنبال می کرد؟
دایی: نه، داشتم می آمدم اینجا، از دور سیاهیش رادیدم، کشیدم کنار دور و بر خانه تو می پلکید. خوب شد دیدمش، وگرنه میدید که می آیم اینجا...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آنجا که ماهی ها سنگ میشوند