رسته‌ها
مونولوگ صیغه! دیالوگ همآغوشی!
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 99 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.1
با 99 رای
.
آیا صیغه موضوعی اخلاقی است؟ همآغوشی بدون اعتقاد دینی و با رضایت طرفین چطور؟ نقش اخلاق در روابط اجتماعی و جنسی چیست؟ آیا با هر دیدی و بدون گفتگو میشود قضاوت کرد؟ تقابل قضاوت و اخلاق در چیست؟ داستانی که خواهید خواند پر از تناقض است...
این نوشته خاکستری را با خجالت نوشتم . شرم از همه کسانی که میروند و پاکت میگیرند و من فقط بغض میکنم و مینویسم ....
همچنین این اثر بدون هیچ جانبداری از دو گروه مذهبی و غیر مذهبی نوشته شد. چرا که از دید هر گروه طرف مقابل متــــهم است. متهمی که دچـــار انحـــراف میشود: طرفی از دین! و سمت دیگر از اخلاق انسانی! و هر کدام نمیتوانند بدون دیدگاه مستقل از خود دفاع کنند.
... و این خواننده است که در هرمنوتیک دارای هر نقد و نظری میتواند باشد... چراکه این داستان بعد از انتشار دیگر از آن من نیست...

طرح جلد : محسن قهاری
اجرا : بهزاد دزفولی – سحر افتخار زاده
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
22
فرمت:
MP3, PDF
آپلود شده توسط:
mohsen ghahari
mohsen ghahari
1392/06/01

کتاب‌های مرتبط

نفرتی که میکاری
نفرتی که میکاری
4.1 امتیاز
از 8 رای
جنگ و صلح - جلد 2
جنگ و صلح - جلد 2
4.7 امتیاز
از 88 رای
کولاک عشق
کولاک عشق
4 امتیاز
از 2 رای
مرد شرقی
مرد شرقی
4.4 امتیاز
از 511 رای
Cetywayo and his White Neighbours
Cetywayo and his White Neighbours
0 امتیاز
از 0 رای
زنان، پیام آوران صلح
زنان، پیام آوران صلح
4 امتیاز
از 1 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی مونولوگ صیغه! دیالوگ همآغوشی!

تعداد دیدگاه‌ها:
318
بدون شرح!
رئیس مرکز مطالعات و پژوهش هاى راهبردى وزارت ورزش و جوانان گفت:
 “طبق نتایج یک مطالعه، جوانان نسبت به پذیرش یا نفى پدیده
ازدواج موقت  دچار تعارض و سردرگمی  هستند،
 به نحوى که 84,5 درصد از جوانان مورد
مطالعه در حالى موافق این امر هستند که 62 درصدشان از
ترس آبروى خود از آن اجتناب مى کنند .”
روزنامه قانون سه شنبه 5 شهریور 92
آقای قهاری عزیز
ممنون از توضیح روانکاوانه شما.....
واقعا این دید رو نتونسته بودم تشخیص بدم
برای دوستتان از درگاه "نیکی مطلق" خواهان بهبود هستم......
سپاس از داستان زیبا و دیدگاه جامعه شناسانه شما
[quote='artemis_ba1392']...اما خب یه چیزی برام جالب بود توی داستان شما...سید چطور زن رو تشخیص نداد چیکاره هست؟؟؟.....[/quote]
با درود
اولا دوستان پوزشم را بپذیرند که حضورم در پای کتاب کم شده. دوست عزیزی دارم که در " کما"  است و غم اینکه دیگر نباشد و دوری اش ذهنم را مشوش کرده و ... امیدوارم " مطلق " نیم نگاهی به همه ما بیندازد ....
اما تشکر از دوست عزیزی که اینگونه شخصیتها را خورد میکند و با جراحی داستان نقاط نادیده اثر را شناسایی میکند و این خوانند گان برای من باعث افتخارند.
در مورد سید پرسیده بودید که چرا نتوانست هویت عاطفه را شناسایی کند ؟ ولی آیا واقعا باید میتوانست؟ و اصلا چرا ؟ یادمان نرود که عاطفه سن زیادی ندارد .
روسپی جوان و تازه کاری است ! هنوز نمیتوان به او گفت : کارگر جنسی ! یا
Sex worker !
 عاطفه حتی زن خانه دار هم نیست! چون دستان ظریفی دارد. از این رو هنوز در قالب تغییر ناپذیر با رفتارهای هیستریک یک روسپی کهنه کار قرار نگرفته. پس چرا سید باید بتواند" عاطفه قالب پذیر"  را بشناسد؟
سید هم از روابط متعدد خسته شده که فکر میکند با آمدن عاطفه به مرحله جدیدی رسیده !.... بگذریم ... من فقط سعی کردم  کمی به دوست خوبم کمک کرده باشم و الا سهیل عزیز و دوستان دیگر خوب میدانند هیچوقت درمورد آثارم حرف نمیزنم و این فقط به عهده مخاطب است.
سپاس از همه دوستانی که با نقدهای خود راه را برای یک آموزش همگانی باز کرده اند....
برای دوست خوب من هم دعا کنید.....
راستش یک دور دیگه روی داستان تفکر کردم.....واقعا شخصیت مثبت داستان مرد پشت شیشه هست...عاشق واقعی...مردی که دوست دخترش بهش تکیه میکنه و حتی از وزرا به اون زنگ میزنه که بیاد و ببرتش.....خدایی چنین مردایی کم هستن اما وجود دارن.....اما سید داستان کاری که برای زن انجام میده اینه: پاکت رو میذاره روی میز!!!!
اون هر بار یک نفر رو میاره تا نیازش رو بر طرف کنه...در داستان اشاره ای نشده همخونه سید قبل از دوست دخترش دوست دیگری هم داشته یا نه....اما مهم اینه که الان همه زندگیش رو با اون قسمت میکنه...حتی سیگارش رو......
آخر داستان آدم دوست سید رو باور میکنه.....دلش برای عاطفه می سوزه...اما کلا نمی فهمه سید یهو چه بلایی سرش اومد؟؟؟!!!!! یعنی آدم جا می خوره که تو این دختر چی دید که تو بقیه ندید؟؟؟؟ فکر کنم دختر رو ندید....بلکه حرفهای اون حاج آقا که براش دختر جور میکرد رو مدام مرور می کرد!!!!!!
انسان ممکن است راهی برای رسیدن به دورترین سیاره پیدا کند .اما نمی تواند پاسخی برای برخی از درونی ترین نیازهایش کشف کند.
حتما می خواهید بدونید این جمله از کیه:انیشتین؟حضرت مسیح؟فاینمن؟اوپنهایمر؟افلاطون؟...نه این جمله همین چند لحظه پیش به من الهام شد;-)
از این موضوع که بگذریم من به چند دلیل خوشحالم و ممنون از محسن قهاری عزیز:
1-محیطی ایجاد شد تا با هم بحث کنیم و دق نکنیم .
2-چه دوستان مومنین و مومنات ما ، چه لائیک ها ، آتئیست ها ،سکولار ها، بیطرف ها و ......در این جمع با بحث چند همسری و صیغه مخالف هستند و همه در اینخصوص اتفاق نظر دارند.
3-همه قبول داریم حقوق زنان در سمت چب تاریکی افتاده و داره به شدت لگدکوپ میشه.
4-برخی دوستان نظراتی دارند بر اسا س عقیده خودشون که اگرچه من باهاش به شدت مخالفم اما به عنوان به عقیده قابل احترام هستش.
5-دوستان قبول بفرمایید مکانیسم های سرکوب گرانه نیازهایی غریزی بشری بی فایده هستش.به قول مولانا
نفس اژدر هاست او کی مرده است از غم بی آلتی افسرده است
6-رمان بسیار زیبا و جامعه شناختیدنیای قشنگ نو نوشته آلدوس هاکسلی بی ارتباط با پیشنهاد برخی دوستان نیست.در این رمان از جامعه ایی اسم برده شده که حتی نیاز های جنسی بشر را به صورتی علمی حذف و با مواد شیمیایی جایگزین کرده اند که در نهایت کار به فاجعه ختم میشه.
7-علی رغم میلم نتونستم درس بخونم و سیکل هستم.اما می دونم در دانشگاه یه رشته درسی هستش که انچنان دمار از ادم در میاره که نه تنها روزی صد بار رب النوع خودتو یاد میاری که دیگه صیغه که هیچی ، یه دونه زن داشتن را هم فراموش می کنی.واسه اینکه توهین نشه اسم اون رشته را نمیارم.اما پیشنهاد می کنم به روش های ضد صیغه ایی دوست عزیزمون hdamdmsh تحصیل زوری در رشته مورد نظر را هم اضافه کنیم.
[quote='sinohezag']"...در این واقعیت که عفت پس از بلوغ امری غیر طبیعی است بحثی نیست. زیرا به امراض و انحرافات گوناگون منجر می شود و برای دوره ی انتقال از بلوغ به کمال که نیازمند به سلامت و راحت عقل و جسم است خطر بزرگی است.
اگر عالم اخلاقی بر ضد روابط پیش از ازدواج قیام کند بی آنکه اسباب مقاومت و کف نفس را به دست دهد خود را مایه ی خنده و مسخره ی دیگران قرار می دهد. ما در چنین دوره ای توقع عفت و کف نفس نمی توانیم داشته باشیم، مگر آنکه اوضاع و احوال دوره ای را که این امور در آن فضیلت محسوب می شود از نو زنده کنیم.
اکنون وقت آن است که یکی از دو راه را برگزینیم. یا به دوره ی پیش از ازدواج بیشتر آزادی دهیم و یا کاری کنیم که ازدواج زودتر یعنی در سالهای طبیعی انجام گیرد..."
ویل دورانت-لذات فلسفه-صفحه 95[/quote]
با استدلال منطقی شما موافقم کاملا......اما راه دوم که جناب ویل دورانت فرمودند اگر با وضع اقتصاد ایران مقدور است که شما بفرمایید بله...به قول معروف چرا که نه!!!!.....اما با وضعیت اقتصادی فعلی فکر کنم راه دوم محال باشد
سلام.سهیلا استدلال شمابه واقع خنده داراست که خوب شدخودتان اقرارکردید.اما درموردحرفی که زدم حرف من نیست این کلام قرآن است.حال شمامی تونیدبگیدخنده داره یاروی آن بحث کنید.درضمن دوست عزیز من ایران بزرگ نشدم که منبری حرف بزنم.این تحقیقات خودم است ازقرآن.که به آن ایمان دارم.شمامی تونیدنداشته باشید.
شیدای صحرای عزیزشما حرفتان کاملامنطقی است امابانوشتن نمی شه بحث کردامایقین بدانید که جایی که مخالف باشم اصلاازنظریه ام عقب نشینی نمی کنم.امادوست عزیزم مسایلی هست که به یکباره نمی شدتغییرکند.امابت شکنی درهردوره ایی دستوراکید بوده وهست زیرا این رویه آدمی راازدرون تهی می کند وشخصیت اش رادرهم می ریزدمثل الان ایران که همه شدندنوکرولایت ودستگاهش.شادباشید وپیروز
آقای قهاری داستانتون رو خوندم....واقعا زیبا و جالب بود......یه جورایی تداعی جالبی بود از خیلی چیزها.....از دید من به شخصه دوست سید از خودش پاک تر بود...خب فقط با نازی بود نه اینکه مدام فردش رو تغییر بده....اما خب یه چیزی برام جالب بود توی داستان شما...سید چطور زن رو تشخیص نداد چیکاره هست؟؟؟.....فکر کنم از بس که فقط زنها رو به چشم جنس می دید و به شخصیت اونها کاری نداشت نمی تونست تشخیص بده که کی چیکاره هست....اما حقیقتا روانشناسی خوبی در داستان بکار رفته بود...به شما بابت نگارش داستان تبریک میگم و منتظر کارهای بعدی شما هستم....رک بگم بعد مدتها داستان کوتاهی بود که خوندنش شدید بهم چسبید
با این حال اینی که شما میفرمایید این است که کلا قید خودش را بزند.
بفرمایید زندگی را تعطیل کند!!!!!

درسته،از اختلاط با جنس مخالف پرهیز کنیم،یعنی نصف آدمای اطرافمونو کات کنیم دیگه!!!
من که توی این قضایا مشکلی ندارم،اما اون بنده خدایی که معتقده،اگه خدایی نکرده خواست ازدواج کنه،بالاخره باید
دو کلوم با طرفش اختلاط کنه دیگه!!!
من اگه قرار باشه توی دنیایی زندگی کنم که مواردی که دوستمون hdamdmsh ذکر کردن توش قانون باشه،با کمال میل از زندگی صرف نظر میکنم
البته با بند ورزش مشکلی ندارم ها،اینو هم بگم که اگه آدم تنوع طلبی هستی حتما یه روز در هفته رو برای خودت برنامه نریز،بزار هرچی میخواد بشه،خیلی حال میده
در رابطه با داستان،به نظرم باحالترین آدم قصه همون حاجیه که واسه سید دختر جور میکنه!!!
نویسنده ی گل،آدرسشو بصورت خصوصی بمن میدی؟ :))
در کل،ناراحت کننده بود،خیلی از موقع ها بهتره افکار دیگران رو ندونیم...
امیدوارم به عقیده ی شما جسارتی نکرده باشم.. تنها خواستم چند نکته رو توضیح بدم ;-)
مونولوگ صیغه! دیالوگ همآغوشی!
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک