رسته‌ها
گزیده ای از رباعیات خیام
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 32 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 32 رای
خط: عباس منظوری
تذهیب: محمد تجویدی
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
30
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
1_TA
1_TA
1392/05/31

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی گزیده ای از رباعیات خیام

تعداد دیدگاه‌ها:
12
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم . هیچ!!!!
وز حاصل عمر چیست در دستم هیچ
ازفصل هشتم کتاب میراث ایران ( چند روزی است اپلود شده است ):
رباعی یگانه نوع شعری است که وزن ان ایرانی خالص است و عروض دانها می گویند این وزن هنگامی بوجود امد که کودکی مشغول گردو بازی بود و در همان حال که گردوها را می چرخاند چنین می خواند
غلطان غلطان همی رود تا بن گو ( گود )
شاعری که انجا ایستاده بود این بحر شعر را شنید و مصرعی را بر ان افزود
هر چه باشد نابغه ناشناسی این سبک و وزن را اختراع کرده است که کاملترین وسیله لطیفه پردازی و عالی ترین نمونه لطیف شعر سازی در تمام ادبیات جهان به شمار می رود
علت موفقیت سریع و درخشان و جهانگیر این وزن جدید را دریابیم باید در نظر بگیرم که ایران مرکز و زادگاه امثال و حکم و لطیفه است و باید برای انکه مثل و حکمتی بر دل بنشیند و در یاد بماند باید یک حقیقت اشنا و نزدیک بذهن و یا تصویری را از انچه گذشته و یا در یاد است بصورت تازه و در قالب جدیدی عرضه کند
رباعی خیلی کوتاه و خودمانی است
چون عاقبت کار جهان نیستی است..................انگار که نیستی چو هستی خوش باش
@sinohezag
خیلی ممنون دوست عزیز:-) لطف کردید.
چند بار خوندمش. دارم بهش فکر و درباره ش سرچ می کنم.
***
نقل قول از یکتای عزیز:
نگران نباش عزیز دوست..تنها نیستی و تنها نمیگذاریمت

همین مرامته که منو اسیرت کرده;-)
***
نام گذاری به نام خیام:
یکی از حفره های ماه به افتخار او، «عمر خیام» نامیده شده است.
سیارک 3095 در سال 1980 به نام وی نام گذاری شد.
در تونس هتلی به نام خیام ساخته شده است.
در فرانسه و مصر شراب هایی به نام خیام تولید می شود.
شهرک صنعتی خیام در نزدیکی نیشابور به نام او نام گذاری شده.
نام یکی از ایستگاه های قطار که فاجعه ی قطار نیشابور در آن جا رخ داد نامش خیام بود.
خیابان خیام در شهر تهران واقع در منطقه ی 12 شهرداری تهران به نام عمر خیام نام گذاری شده.
خیابان خیام یکی از خیابان های شهر نیشابور واقع در شهرک فرهنگیان است که به نام او نام گذاری
شده.
در سال 1892 «انجمن عمر خیام» در لندن توسط گروهی از دانشمندان و ادیبان و روزنامه داران
بنیان گذاری شد.
مارتین لوتر کینگ در سخنرانی خود از خیام گفته ای را آورد.
(کاش این «گفته» همون I have a dream معروف باشه!!;-) )

@donya joon
از کتاب درسی دانشگاهی تفکر و زبان - حل مساله و ارتباط آن با تفکر و تفکر خلاق چند نکته می نویسم برات
خواستی بخون نخواستی هم هیچ
1
این که میگن شوپنهاور، اینشتین و ... باهوش بودند نگاهی عامیانه ست.
هوش یعنی تفکر غیر خلاق. اون چیزی که بزرگان را مستثنا میکنه خلاقیته وگرنه هزاران استاد دانشگاه باهوش داریم...که کاری جز تدریس ندارن.
به نظرم تو هم هوش لازم را داری. بدون تعارف.
2
اصل خلاقیته
خلاق بودن برخلاف هوش که تا حد خیلی زیادی ارثیه، اکتسابیه. یعنی می تونی خلاق بودن را یاد بگیری.
3
آزمونهایی برای سنجش خلاقیت وجود داره.
نمونه:
با آجر چه کارهایی میشه کرد ؟
نمونه پاسخ دانش آموز خلاق:
گذاشتن جلوی در تا در باز بمونه، زدن به سگ،...
نمونه پاسخ دانش آموز غیر خلاق:
ساختن مدرسه، ساختن حمام، ساختن دیوار
آزمون های دیگری هست... - مثل تیتر های مناسب برای داستان ها . و یا تعداد و سرعت پاسخ به سوالات...
4
ویژگی های افراد خلاق در این کتاب ذکر شده
از جمله ی اونها همون غیر اجتماعی بودنه که گفتی
و ویژگی های دیگه...
5
برای اینکه خلاقیت را در خودت رشد بدی لازمه بدونی
تماما و واقعا به این نتیجه باید برسی که این حرفها که خلاقیت ارثیه و نمیدونم مال اینشتین و اینهاست نه من و ... این حرفها هیچ معنایی نداره. وقتی هوش حداقل رو داری و بهت قول میدم داری...میتونی خلاق هم باشی.
یاغی باش !، تقلید نکن، راه خودتو برو. نیچه رو دیدی مثل بوکسورها به همه حمله می کنه ؟. خصوصا اونهایی که دوستشون داره.
شنیدی که میگن: آدم عاقل خودشو با واقعیت تطبیق میده. آدم کم عقل می خواد دنیا با میل اون تطبیق پیدا کنه و بزرگان جهان جزو گروه دوم بودن !
6
همه ی ما آدمها به دو طریق فکر می کنیم
یک
تصویر ذهنی. مثال : الان در ذهنت سوار بر موتور از غرب نقشه ی ایران برو به شرق. این تصویر ذهنی بود.
دو
گزاره و جمله ها. مثل بحث های منطقی.
روش اول روشیه که بزرگان اغلب از اون استفاده می کنند. گزاره رو بعدا مورد استفاده قرار می دن...
7
گوته زیبا گفت که عشق و اشتیاق، بال‌های پرنده بلندپرواز خلاقیت است...
اینشتین می گفت من باهوش نیستم. کنجکاوم.
ولتر رو ببین. حدود ده هزار نامه نوشت. تمام روز رو می نوشت و شب اون رو با صدای بلند برای دوستانش می خوند!
برای اینکه خلاقیت رشد کنه تلاش منظم لازمه. دانش کافی لازمه.
ابتدا باید بر شانه ی غول ها بایستیم، بعد پرش کنیم. هراکلیتوس پرشی کرد. پارمنیدس روی شونه ی اون پرید. سقراط روی شانه ی اونها و اناکساگوراس رفت...و بعد پرش کرد.
نمیتونیم بالاترین پرش جهان رو داشته باشیم مگر اینکه اول خودمون رو به اورست برسونیم. بیست سال شاگردی و تفکر لازمه. اغلب بزرگان در سنین 40-75 سالگی کارهای بزرگ کردن...
8
به طور کلی فرایند تفکر خلاق شامل چند مرحله ست
1) درگیر شدن جدی با مساله و نا امیدی موقت
2) مدتی مساله رو فراموش می کنیم
3) زمانی که اصلا به فکر اون نیستیم ناگهان به جواب می رسیم
4) وارسی درستی جواب
مثال: ارشمیدس که در حمام به جواب رسید یا ککوله که در خواب جواب رو پیدا کرد.
ببخشید نصفه شبه و چشمهام میسوزه ! خوابم میاد
" این قـافـله عـمر عجب می گذرد
دریاب دمی که با طرب می گذرد
"
نقل قول:
خودش با یک واسطه شاگرد ابن سینا بوده

می گند که شایعه ست گویا!

خیام هیچکدام از دانشمندان زمان خودش رو قبول نداشته ولی برای ابن سینا احترام فوق العاده ای قائل بوده و در رسالاتش از او با عنوان معلم من یاد میکرده.او شاگرد مستقیم ابن سینا نبوده بلکه با یک واسطه یعنی بهمنیار خود را شاگرد او میدانسته و این رابطه بیشتر جنبه معنوی دارد.
بهمنیار شاگرد بوعلی حلقه واسط این دو بزرگ بوده...بیشتر کتب ابن سینا در پاسخ به سوالات بهمنیار است.
یعنی هر چی ویژگی بد اخلاقی این نابغه ها و روشن فکرها دارند من هم دارم ولی نمی دونم چرا نابغه و روشن فکر نیستم
شخصیت غیراجتماعی، بد اخلاقی، حتی مقداری پارانویا که می گند بیماری روشن فکرهاست
این هم سرنوشت منه دیگه...از هر چیزی فقط اون بخش منفیش به من می رسه

نگران نباش عزیز دوست..تنها نیستی و تنها نمیگذاریمت:D
به نظر من بهترین درسی که می شود از خیام گرفت این است که قصه گذشته را نخور و نگران آینده نباش

غصه دیروز را نخور
قصه فردا را هم نباف
عرصه امروز را دریاب
:x

گویند بهشت و حور عین خواهد بود
آنجا می‌ناب و انگبین خواهد بود
گر ما مِی و معشوقه گزیدیم چه باک؟
چون عاقبت کار چنین خواهد بود

*
خودش با یک واسطه شاگرد ابن سینا بوده

می گند که شایعه ست گویا!
شاگرد امام موفق نیشابوری بوده (اگه اشتباه نکنم):-(
*
چه قدر این داستان "سه یار دبستانی" (خیام و حسن صباح و خواجه نظام) رو دوست داشتم.
کلی ناراحت شدم وقتی فهمیدم افسانه ست
*
مثل نابغه های دیگر، شخصیتی غیراجتماعی داشت و خیلی هم سخت گیر و بداخلاق بوده،

یعنی هر چی ویژگی بد اخلاقی این نابغه ها و روشن فکرها دارند من هم دارم ولی نمی دونم چرا نابغه و روشن فکر نیستم:D
شخصیت غیراجتماعی، بد اخلاقی، حتی مقداری پارانویا که می گند بیماری روشن فکرهاست;-)
این هم سرنوشت منه دیگه...از هر چیزی فقط اون بخش منفیش به من می رسه:-)
می گند یه نویسنده ی تازه کاری بوده که شب ها تا صبح قهوه می نوشیده و می نوشته.
ازش پرسیدند: «پَ چرا این جوری؟!»
گفت: «بالزاک هم تا صبح بیدار بود و می نوشید و می نوشت.»
شباهت این نویسنده و بالزاک در همین حد موند فقط!!
حالا زندگی منم همین طور شده انگار...
پ.ن.: نمی دونم که آیا بالزاک واقعا از اون موجودات شب بیدار و روز بخواب بوده یا نه!
پ.ن.2: عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده‌ست / جز جام، به کس‌دست، چو خیام نداده‌ست
دل جز به سر زلف دلارام نداده‌ست/ صد زندگی ننگ به یک نام نداده است
عارف قزوینی
"در کارگه کوزه گری"
نامش عمر بود، پسر ابراهیم. هیچ گاه ازدواج نکرد و فرزندی نداشت.
مردی عجیب بوده ؛گویند سری بزرگ داشت و قدی بلند و سرگرم شدن به رموز اعداد و ستارگان را به مصاحبت مردمان ترجیح میداد.
بی شک نابغه بود.در تمام علوم روزگار خودش مثل الهیات،فلسفه،کلام،ریاضیات،فیزیک،نجوم،پزشکی،موسیقی،علوم اسلامی و ادبیات حرف اول را میزد و چنان حافظه ای داشت که میگویند کتابی را در اصفهان خواند و در نیشابور تمامش را از حفظ نوشت.
مثل نابغه های دیگر، شخصیتی غیراجتماعی داشت و خیلی هم سخت گیر و بداخلاق بوده، شاید علت ان همه شایعه که درباره اش ساخته اند همین باشد.
بیشتر عمرش را در باغ خوش گذراند و خیلی هم کم حرف بود.
از امام محمد غزالی که برای فلسفه نزدش می آمده دل خوشی نداشته و فقط ابن سینا را قبول داشته ...خودش با یک واسطه شاگرد ابن سینا بوده و در آخرین لحظات عمرش کتاب «شفا» ی ابن سینا را میخواند.
کتابی ننوشته و 13 رساله ای که از او مانده یادداشت های پراکنده اش هستند.
وقتی به درخواست خواجه نظام الملک ، وزیر سلجوقیان تقویم رسمی کشور را اصلاح کرد، تقویمی به یادگار گذاشت که دقیق ترین کاربرد بشر در گاهشماری است.
چندان پایبند ظواهر رسمی و مورد قبول معاصرانش نبود اما شهرت علمی اش بیش از اینها بود.چنان جایگاهی داشت که وقتی برای سنایی ،پدر غزل فارسی مشکلی در دربار پیش آمد، حل موضوع را از او کمک خواست.
بیشتر عمرش را در نیشابور و در محله شادیاخ- یعنی همین جا که مدفون است- گذراند.
به دستور خواجه نظام الملک باغ بزرگی به او دادند که جایی از همین باغ را برای دفنش وصیت کرده بود؛ جایی که هر بهار پوشیده از شکوفه میشد.
نابودی تدریجی دنیا عذابش میداد هرچند میدانست زیبایی زندگی در همین نابودی است و با رباعیاتش جادوی زمان را نادیده میگرفت.
...
وقتی خیام مرد،جزیره شمال غربی برای جغرافیدانان مسلمان ناشناخته بود.اما تقدیر این بود هفت قرن بعد تنبل مردی منزوی که بخاطر همین صفاتش کار ترجمه زبان اسپانیولی انجام میداد،، حین مطالعه دن کیشوت یکباره به اسم ایران برمیخورد و جادو بشود و برود زبان فارسی یاد بگیرد و بعد ترجمه عطار به زبان انگلیسی دست به ترجمه و درواقع بازسرایی رباعیات خیام بزند.
امروزه خیام را در غرب همردیف هومر و شکسپیر و دانته میدانند و این بخاطر فیتز جرالد است.
بورخس میگوید: اگر عقیده به تناسخ روح درست بود، بی شک این خود خیام بود که در کالبد فیتز جرالد درآمده بود.
آرامگاه خیام
مزار خیام تا نیم قرن پیش هیچ ساختمانی نداشت، اما حالا روی قبر شاعر بنای یادبودی ساخته اند که هم به شکل جام وارونه است و هم به شکل چشمی تلسکوپ و هم گنبد مینا؛ ترکیبی از شعر و دانش خیام

به نظر من بهترین درسی که می شود از خیام گرفت این است که قصه گذشته را نخور و نگران آینده نباش(نه به معنی اینکه برنامه ریزی نکن) بلکه سعی کن در زمان حال زندگی کنی.
از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن
بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
همین که خیام است ... همین که نستعلیق است ... همین خوب است و باز سپاس و باز انتظار اینچنین آثار .
گزیده ای از رباعیات خیام
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک