رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.

ب‍ا خ‍ورش‍ی‍د ش‍ام‍گ‍اه‌: گ‍ف‍ت‍اره‍ای‍ی از ذن‌

ب‍ا خ‍ورش‍ی‍د ش‍ام‍گ‍اه‌: گ‍ف‍ت‍اره‍ای‍ی از ذن‌
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 25 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 25 رای
هنوز توضیحاتی برای این کتاب ثبت نشده
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
izedmehr
izedmehr
1392/04/24

کتاب‌های مرتبط

رد آبی روایت - جلد ۲
رد آبی روایت - جلد ۲
3.2 امتیاز
از 5 رای
عرفان ایران - جلد ۲۰
عرفان ایران - جلد ۲۰
4.3 امتیاز
از 16 رای
جهان بینی ایرانی
جهان بینی ایرانی
4.3 امتیاز
از 11 رای
عرفان ایران - جلد ۷
عرفان ایران - جلد ۷
4.5 امتیاز
از 15 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی ب‍ا خ‍ورش‍ی‍د ش‍ام‍گ‍اه‌: گ‍ف‍ت‍اره‍ای‍ی از ذن‌

تعداد دیدگاه‌ها:
6
اگر عاشق باشی ،خواهی دید که کل هستی دارای فردیت است . بی جهت انرژیت را صرف کشیدن و هل دادن نکن .
با دقت نگاه کن ، با اشیا ارتباط برقرار کن ، از آنها کمک بگیر تا مقدار زیادی از انرژی حفظ گردد .حتی درختان هم خلاقند ، سنگها هم خلاقند .
تو انسانی ،همان غایت این هستی. تو در قله ای ، تو آگاهی .
هرگز با باورهای غلط فکر نکن ،هرگز به این باور نادرست نیاویز که تو غیر خلاقی .
شاید پدرت بیخ گوش تو خوانده باشد که یک ذره خلاقیت در وجود تو نیست ، شاید همکارانت به تو گفته باشند که تو از ابتکار عمل برخوردار نیستی .
شاید در مسیری نادرست در جستجو هستی ،در مسیری که خلاقیت تو مجال بروز نمی یابد اما باید مسیری وجود داشته باشد که تو در آن خلاقیت خود را شکوفا کنی .
برو جستجو کن ، در حال تجسس باش و در دسترس بمان و به قدری چشم بسته در پی آن باش ، که آن را پیدا کنی .
هرکس با مقصودی خاص به این دنیا قدم میگذارد او باید به آن هدف برسد ، پیامی هست که باید ابلاغ گردد ، کاری هست که باید به اتمام برسد .
تو تصادفا اینجا نیستی تو از روی هدف اینجا هستی . مقصودی در پس بودن تودر کار است . کل هستی قصد دارد کاری را از طریق تو به انجام برساند.
خدا همه را برای ماموریتی فرستاده است اما ما ماموریتمان را از یاد برده ایم. فراموش کرده ایم که برای چه در این جهان هستیم.
در خواب غفلت به سر می بریم و آنرا زندگی می نامیم. و جالب اینجاست کسانیکه در چنینی غفلتی به سر می برند خود را مردمانی باهوش می دانند
اما اگر از انسان های بیدار بپرسی، آنرا حماقت محض خواهند نامید. باید از این خواب غفلت بیدار شد. ما در دنیاییم تا هدفی را برآورده کنیم.
همه آفریده شده اند تا آوازی بخوانند، رقصی به اجرا در آورند و عطری بپراکنند. اما این فقط زمانی ممکن است که تو چنان هوشیار شوی که بتوانی خودت را نه با چشمان دیگران،
بلکه با چشمان خودت ببینی. هرچه اکنون درباره خود می دانی بواسطه دیگران است. کسی به تو می گوید زیبا هستی و تو باور می کنی.
یکی این را می گوید، دیگری آنرا می گوید و تو پیوسته چنین چیزهایی می اندوزی. تو مستقیما چیزی در مورد خودت نمی دانی.
چهره ات را از روی آیینه می شناسی اما آیینه فقط می تواند صورتک تو را بنماید. برای دیدن چهره اصلی ات باید به درون بنگری.
باید آن را ازدرونی ترین هسته وجودت بشناسی. آنگاه که چهره اصلی ات را بشناسی، شادی و نشاط فراوان از چهره ات فوران می کند.
ناگهان می بینی تصادفی بدنیا نیامده ای، بلکه خدا تو را برای ماموریتی فرستاده است. تو حامل پیامی مهم برای آفرینش هستی. به تو نیاز است.
تو در این جهان پهناور هدفی را برآورده می کنی، سهمی اساسی ادا می کنی- و این صلح و صفا و شادی و نشاطی فراوان می آفریند.
" سعدی شاعری بزرگ است و یک فیلسوف بزرگ. او مردی خردمند است و یادت باشد منظورم از "خردمند" این نیست که او زیاد می داند،نه!
دانش ربطی به خرد ندارد. یادت باشد که دانش یک جایگزین است. جایگزینی کاذب برای خرد.
خرد در آگاهی تو می روید،ولی دانش را در تو می کارند و به تو تحمیل می کنند.تو دانش را از دانشگاه فرا می گیری،ولی خرد را از خودِ زندگی می آموزی؛
هیچ دانشگاهی نمی تواند به تو خرد بدهد. تو باید زندگی را زندگی کنی،تو می توانی دانش را از کتاب ها،متون مقدس،آموزگاران و از تجربۀ دیگران و خودت به دست آوری.
ولی خرد پدیده ای کاملا متفاوت است. انسان تنها زمانی خرد را بدست می آورد که در مقابلِ جهان هستی باز و آسیب پذیر باشد و در عشقی عمیق نسبت به هستی باشد.
آن وقت حتا افتادن یک برگ پوسیده و مرده از درخت هم می تواند به تو خرد ببخشد. می تواند به تو زودپاییِ زندگی را نشان دهد.
می تواند پیام مرگ را به تو بدهد،و شیوه ای که آن برگ به زمین می افتد،با وقار و بدون ترس-می تواند به تو خردی بدهد که چگونه باید مُرد.
گل سرخ در بامداد می شکفد و عصر رفته است،با آمدن مسرور بود و با رفتن نیز مسرور است.
خرد از مشاهده گری می آید،خرد نه با مطالعه،بلکه با هشیاری،نه با تمرکز بلکه با مراقبه حاصل می شود. انسان فقط باید به شکوه بی نهایتی که زندگی نام دارد،باز باشد.
انسان باید نسبت به زمین و آسمان ،باز باشد.باید نسبت به همه چیز باز باشد.شخص باید بدون داوری،باز باشد،آنگاه خرد فرا می رسد. اگر داوری کنی،مانع خرد خواهی بود؛
اگر انتخاب کنی،مانع می شوی؛اگر محکوم کنی،مانع خواهی بود،و اگر ارزش گذاری کنی از وقوع خرد جلوگیری خواهی کرد.
فردی که بخواهد خرد بر اوببارد،باید فقط یک شاهد خالص باقی بماند. او بدون تفکر نگاه می کند،او تنها یک آینه است که بازتاب می کند،نتیجه گیری نمی کند،
عجله ای ندارد،هرگز دانش جمع آوری نمی کند،به آموختن ادامه می دهد ولی هرگز دانش اندوزی نمی کند.
انسان پُر دانش در حافظه زندگی می کند،در گذشته می زیَد. انسان خردمند در حال زندگی می کند،نه در حافظه و خاطره،بلکه در هشیاریِ خویش در حال حاضر..."
راز-جلد1 -سخنرانی سوم:سیزدهم اکتبر 1978- ترجمه: محسن خاتمی
درود به روان پاک ایزد مهر که اینهمه لطف می کند در گذاشتن کتابهای اوشو ... باشد که چشمی روشن شود .
اولین قدم در خودشناسی، شناخت خود به عنوان هویتی جدا از بدن است.
ادراک اینکه "من بدن نیستم بلکه روح هستم" برای هر فردی که بخواهد بر مرگ فائق آید و وارد عالم روحانی ماورا گردد، بسیار لازم است.
کافی نیست که بگوییم "من این بدن نیستم"، بلکه ادراک واقعی آن لازم است. درک این مطلب آن قدر که در آغاز به نظر می رسد ساده نیست.
اگر چه ما این بدن ها نیستیم و آگاهی خالص هستیم، ولی به هر صورت در این کالبد مادی قرار گرفته ایم.
اگر واقعا طالب خوشبختی و استقلالی باشیم که در ورای مرگ قرار دارد،
باید خود را در موقعیت اصلی و فطری خویش یعنی آگاهی خالص و پاک، استوار سازیم و در آن باقی بمانیم.
سوآمی پرابهوپاد
عده ای به سوی قله روان شدند، همه از یک جهت بالا نرفتند. بعضی از غرب کوه و بعضی از شرق کوه و بعضی از نقاط دیگر.
اندکی از آنان به قله رسیدند و بسیاری در بالا رفتن تا دامنه ها و صخره ها موفق شدند. در آخر هر کس شرحی از صعود خود را بیان کرد.
عجیب نیست که این شرح ها به هم شبیه اند. همه آنها به زبان های مختلف درباره یک حقیقت گفتند. گرچه روشهایشان گاهی با یکدیگر متفاوت بود
اما منظور همه صعود بود و به قله رسیدن. و این چنین، روایت های گوناگونی از حقیقت و اسرار حق پدیدار شد که همه به هم شبیه اند.
ایلیا «میم»
انسان، آزاد به دنیا می آید؛ او هیچ سرنوشتی ندارد. اگر سرنوشتی وجود داشت، آزادی انسان از بین می رفت و او تبدیل به یک دستگاه می شد. اشو
به واسطه لطف خدا بوده است
که تو می کوشی تا به کشف روشنایی درون نایل شوی.
این روشنایی به طور قطع در تو هست
و هنگامی که دیده شود همه تاریکی ها ناپدید خواهند شد.
هر گامی که در درون برداشته می شود
لایه های ظلمت را یکی یکی بر می دارد
و دنیایی روشن را ( پیش چشم ) می گسترد که در آن همه چیز تازه است.
این تجربه (بندهای) همه اسارت ها را پاره می کند-
و آنگاه درمی یابی که ( تاریکی ) هرگز وجود نداشته است!
رهایی از ( بندها ) به طوراتفاقی آن جاودانه رها را ملاقات می کند.
ب‍ا خ‍ورش‍ی‍د ش‍ام‍گ‍اه‌: گ‍ف‍ت‍اره‍ای‍ی از ذن‌
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک