امروز چه باید کرد؟
نویسنده:
احمد کسروی
امتیاز دهید
[center]پیشگفتار از ویراینده[/center]
این دفتر از گفتاری فراهم آمده است که اندک زمانی پس از پیشامدهای شهریور1320 در نشستی از ایرانخواهان و هواخواهان ماهنامهی «پیمان» رانده شده بود و سپس در همان ماهنامه ، سال هفتم ، شمارهی آبانماه چاپ گردید.
در جنگ جهانی دوم چون نشانههایی از بیپروایی به دمکراسی در کشورهای محور (آلمان ، ایتالیا ، ژاپن و دوستشان فرانکو در اسپانیا) پدیدار گردید ، اینبود متفقین برای کشیدن دلهای کشورهای بیطرف بسوی خود در برابر ایشان هایهوی هواداری از «دمکراسی» راه انداختند. سپس هم دو دولت از آنان ـ روس و انگلیس ـ لشکرها به ایران آورده رضاشاه را ناچار به کنارهگیری کردند. همچنین کارها را بدست فروغی و همدستانش سپرده و دست ایشان را در بهم زدن اصلاحات آن شاه باز گزاردند.
هایهوی «دمکراسی» و راندن «دیکتاتور» از ایران ، مایهی کنار رفتن دیوارهای اختناق گردید و در سایهی آزادی بدست آمده قلمها به نوشتنِ انتقاد و زبانها به اعتراض باز شد. در آن زمان هر کسی بیگمان بود که یک رشته اصلاحاتی میبایست کرد و چون گام نخست هر اصلاحی شناختن گرفتاریها و ریشهی آنهاست ، اینبود در بیشتر دلها آرزوی یافتن سرچشمهی گرفتاریها گرمی گرفت و از اینجا پرسشهایی پدیدار گردید : چرا این گرفتاریها بسر ایران آمده؟ گناه این وضعیت بگردن کیست؟ ، چه باید کرد؟ و راه انجام آنها چیست؟.
نوشتارهای روزنامهها و گفتار سخنرانان در آن زمان پر بود از مضمونهای یاد شده. چنان مینمود که زمینهی چارهجویی فراهم گردیده و پیشروان توده جستجوی ریشهی گرفتاریها خواهند کرد. آن آرزوها با امیدهایی همراه گردید زیرا همین ریشهیابی و سپس چارهجویی به آنست که راه پیشرفت یک مردمی را میگشاید. باید گفت آن سالها فرصت گرانبهایی بدست آمده بود که سرچشمهی دردهای توده شناخته و راه درمانش دانسته گردد. پیداست چنین کاری نیازمند بررسی و شناخت درستی از توده و کشور است.
آیا ایرانیان از این فرصت گرانبها سود جستند؟!.. آیا از راهش به جستجو پرداختند؟!..
در آن زمان هیچ راه روشنی در پیش پای توده نبود. بجای آنکه این دریابند که هر کاری را راهی و مایهای درباید و تنها با آنهاست که نتیجه بدست میآید ، هر کسی ، گرچه دانش نیندوخته و جستجو نکرده ، بخود واجب میدید به اظهار نظر و راهنمایی پردازد. هر دستهای سخن جدایی میراند : یکی ریشهی گرفتاریها را در اختناق دورهی رضاشاه نشان داده و چون او رفته بود نوید روزهای خوش آینده را میداد ، دیگری علت درماندگیها را در اقتصادِ ناتوان و سختی معیشت مینمود و باور داشت با درست شدن اقتصاد دیگر گرفتاریها بخود برخیزد. آندیگری ریشهی گرفتاریها را در باز شدن روی زنان (کشف حجاب) و بیپروایی به مراسم کیش شیعی یاد میکرد و اینبود زنان را به چادر سر کردن و مردان را به مسجد رفتن و سینهزنی و زیارت و اینگونه کارها میخواند. دستههای دیگر نیز هر یک سخن دیگری میراندند.
یک ماه نگذشته ، نخستین میوههای تلخِ لگامگسیختگی که در رختِ اظهار نظرهای مغرضانه و اندیشههای خام خود را نشان میداد از راه رسید. اختناق ، اقتصاد ناتوان ، رو باز کردن زنان ، بهم خوردن ارتش و ناکامیهایی که پیش آمده بود همه بپای شاه گذشته نوشته گردید. .. چنانکه شیوهی عامیان است ، بجای جستجو و پژوهش که به شکیبایی ، بیطرفی و سرمایهی دانشی نیاز دارد ، گمراهکنندهترین پاسخ به پرسشهای یاد شده بزبانها افتاد و بدینسان پرسندگان را از رنج جستجو و ریشهیابی آسوده ساخت.
در دامن زدن بهاین وضع همه پا در میان داشتند :
نخست ، پیشروانی که از ادارهی سیاسی و پلیس رضاشاه آسیبها دیده و رنجهای زندان و تبعید او را چشیده بودند. دوم ، یک مشت فرومایه که نان را به نرخ روز میخوردند : همانها که تا دیروز زبانها و قلمهاشان آلودهی چاپلوسی بود و از راه بندگی و چاکری زندگی خود را راه میانداختند و چون آن دوره بسر آمده بود بخود سزا میدیدند که این بار با نارواگویی از شاه گذشته و سیاهنمایی دورهی او غوغاها براه انداخته اندیشهها را گمراه گردانند : هم مجال جستجو از پیشینهی خود بدیگران ندهند و هم از کامیابیهای دورهی نوین بیبهره نگردند. گروهی از روزنامهنویسان و سیاستگران زمان رضاشاه از همین دسته بودند. سوم ، درسخواندگان که انبوهیِ کوشندگان سیاسی از آنان بود و بیشتر چشم بدهان پیشروان توده داشته از آنان پیروی میکردند. حال بیسوادان و عامیان نیز بینیاز از گفتگوست.
بدینسان بجای یافتن ریشهی گرفتاریها و کوشش به چارهی آنها ، جنجال ، سودجویی و جاهطلبی ، و بجای داوریِ خرد ، خشم و هوس و کینه فرمانروا گردید و پاسخ « امروز چه باید کرد؟» نیز بآسانی فراهم آمد : « چون هیئت حاکمه مانع هرگونه اصلاحی میباشد باید به هر بهایی شده ، رشتهی حکومت را بدست آورد و آنگاهست که میتوان اصلاحاتی کرد». باین علت بود که کوشندگان سیاسی بیآنکه پروای حال بیمناک کشور و بازگشت ارتجاع و برپا شدن انکیزیسیون را کنند یگانه کوشش و آرمان خود را بدست آوردن کرسیهای پارلمان و جایگاههای وزارت پنداشتند ـ اگرچه به بهای نیرومندی ارتجاع یا تجزیهی کشور بدست آید.
از آنسو در سایهی چنین کوششهایی چون احساسات مردم هر روز جوشش بیشتری مییافت ، پیشروان آن را نشان درستی راه و پیشرفت کار خود پنداشته فریبخوارانه در باور خود پافشارتر میگردیدند.
فسوسا از رهگذر غروری که از شور و احساسات تودهی ناآگاه به ایشان رو نمود ، دیگر راهنماییهای دلسوزانه و هشیارانه را نمیشنیدند و در راههای خود چنان چهارنعل میتاختند که اندیشههای کسروی بدیدهی آنان سادهانگاری ، کندروی یا « راهی که سالها میخواهد تا به نتیجه رسد» مینمود.
ولی کسروی به پیروی از خرد و بدور از هوس و کینه و احساساتِ خام و با نگرشی دانشورانه به کالبدشکافی جامعهی ایرانی پرداخته و راه خود را بر پایهی یافتههای پژوهشی نهاده آن را همچون رشتهای از دانش استوار گردانیده بود و چنان نبود که بدلخواه این و آن از راهی که میپیمود بپیچد. تا این زمان او هشت سال بود در همان دورهی اختناق رضاشاهی بدستیاری ماهنامهی پیمان میکوشید نتیجهی سالها پژوهشش را که همانا شناخت جلوگیرهای پیشرفت توده بود یکایک پیش چشم خوانندگان بیاورد و راه چاره به آنها را نشان داده خردمندان و نیکمردان را به آن راه بخواند. چنانکه تا آن زمان توانسته بود گروهی از پاکدلان و آزادیخواهان را که «پیمانیان» نامیده میشدند بسوی خود کشد.
او در این راه نخست با شکافتن یکایک« ترکیبهای» معنایی که در «علوم انسانی» بکار میرود همچون تمدن ، ادبیات ، فرهنگ ، فلسفه ، دین ، تربیت ، یگانگی (اتحاد) ، پیشرفت ، نیرومندی ، میهنپرستی ، سیاست ، مشروطه (دمکراسی) ، حزب ، انقلاب ، استقلال؛ و یافتن عناصر سازنده(شکل دهنده) این معانی، دربارهی آنها شرحهای دقیق، بلکه، گفتارهای دراز می راند و هر یک را با مثالهای زنده میآراید تا بهتر فهمیده شود و هیچ گوشهی تاریکی بازنماند. و هیچ گوشهی تاریکی بازنماند. بیشتر آن مثالها از زندگی عادی و داستانهایی از کوششهای خود اوست ولی داستانهای عبرتآموز تاریخی نیز در آنها درخشش ویژهای دارد.
توأم با آن ، « آمیغهایی» (حقایقی) ، را پیش میکشد که همه تازه ، پرفروغ و راه گشایند. آنها همچون قانونهای طبیعی در گذشته و حال و آینده و در شرق و غرب دربارهی تودهها یکسان تأثیر میکند. همچنین از رهگذر آنها باورها و رفتارهای غلطی که امروز دچارش هستیم دانسته میگردد و راز بدبختی و درماندگی ایرانیان و شرقیان به آشکار میافتد. جز این سودها ، آنها را چراغی میتوان دانست که فروغش به آینده روشنی میتاباند.
****
در این گفتار ارجدارترین نیازها و در همانحال دردها و گرفتاریهای تودهی ایرانی بازنموده شده. با آنکه آن روزگار با زمان ما جداییهای بسیار دارد ، جز اندکی از سخنان این گفتار ویژهی وضعیت آن زمان نیست و نکتههای اصلی یا همان حقایق بآسانی از آن میان پدیدار میباشد و نتیجه آنکه کاربرد راهنماییهای او برای وضعیت امروز نمایان میگردد.
با افسوس بسیار باید گفت که هنوز پس از هفتاد سال آنها همچنان ارجدارترین نیازها و دربایستهای کشور ماست. تو گویی مردم ما در این دههها هیچ رشد سیاسی نکردهاند. گرچه این بیگمانست که آگاهیهاشان چند برابر پدرانشان میباشد ولی آگاهی جدا و رشد سیاسی جداست.
آنها راهنماییهای دانشورانه و در همان حال دلسوزانهایست که در همان آغاز جنب و
جوش کوششهای سیاسی در میان توده نوشته و پراکنده شد ولی از آنجا که رشتهی اندیشههای ایرانیان در دست احساسات و هوسها بوده و هست جز کسان کمشماری، دیگران هر گونه گردنکشی و بیپروایی به آنها نمودهاند. علت تکرار پیشامدهای ناگوار آن سالها و در نتیجه ناکامیها و دلسردیها را باید در همین بیپرواییها و گردنکشیها جستجو کرد.
امروز میبینیم تودهی ایرانی هنوز به دردهایی که در این گفتار یادشان شده دچار است. پس شگفت نیست که از کوششهای بظاهر ایرانخواهانه ولی نابخردانهی کنونی نتیجههای وارونه بدست میآید. چه نیک گفته کسروی بزرگ : « از کارِ وارونه نتیجهی وارونه بدست آید».
از دلبستگان به میهن خواهانیم اگر سخنان این دفتر را براست میدارند در نشر آن بکوشند. یک رشته اندیشهای هر اندازه بخردانه و راست باشد تا نیکخواهانی دست بهم ندهند و کوششهاشان یکی نگردانند از آنها نتیجهای بدست نخواهد آمد. ما نیز اینها را بصرف سخنانی خردمندانه که همچون نگارهای بر کاغذ ماندگار گردد نشر نکردهایم. ما اینگونه گفتارها را برای نتیجههای آن و بیش از همه رستگاری ایرانیان نشر میکنیم و از ایرانخواهان امید یاری و همدستی داریم.
یادداشتهای ویراینده با [] یا با «و» از متن اصلی جدا گردیده.
م. فرهیخت
اردیبهشت 1392
بیشتر
این دفتر از گفتاری فراهم آمده است که اندک زمانی پس از پیشامدهای شهریور1320 در نشستی از ایرانخواهان و هواخواهان ماهنامهی «پیمان» رانده شده بود و سپس در همان ماهنامه ، سال هفتم ، شمارهی آبانماه چاپ گردید.
در جنگ جهانی دوم چون نشانههایی از بیپروایی به دمکراسی در کشورهای محور (آلمان ، ایتالیا ، ژاپن و دوستشان فرانکو در اسپانیا) پدیدار گردید ، اینبود متفقین برای کشیدن دلهای کشورهای بیطرف بسوی خود در برابر ایشان هایهوی هواداری از «دمکراسی» راه انداختند. سپس هم دو دولت از آنان ـ روس و انگلیس ـ لشکرها به ایران آورده رضاشاه را ناچار به کنارهگیری کردند. همچنین کارها را بدست فروغی و همدستانش سپرده و دست ایشان را در بهم زدن اصلاحات آن شاه باز گزاردند.
هایهوی «دمکراسی» و راندن «دیکتاتور» از ایران ، مایهی کنار رفتن دیوارهای اختناق گردید و در سایهی آزادی بدست آمده قلمها به نوشتنِ انتقاد و زبانها به اعتراض باز شد. در آن زمان هر کسی بیگمان بود که یک رشته اصلاحاتی میبایست کرد و چون گام نخست هر اصلاحی شناختن گرفتاریها و ریشهی آنهاست ، اینبود در بیشتر دلها آرزوی یافتن سرچشمهی گرفتاریها گرمی گرفت و از اینجا پرسشهایی پدیدار گردید : چرا این گرفتاریها بسر ایران آمده؟ گناه این وضعیت بگردن کیست؟ ، چه باید کرد؟ و راه انجام آنها چیست؟.
نوشتارهای روزنامهها و گفتار سخنرانان در آن زمان پر بود از مضمونهای یاد شده. چنان مینمود که زمینهی چارهجویی فراهم گردیده و پیشروان توده جستجوی ریشهی گرفتاریها خواهند کرد. آن آرزوها با امیدهایی همراه گردید زیرا همین ریشهیابی و سپس چارهجویی به آنست که راه پیشرفت یک مردمی را میگشاید. باید گفت آن سالها فرصت گرانبهایی بدست آمده بود که سرچشمهی دردهای توده شناخته و راه درمانش دانسته گردد. پیداست چنین کاری نیازمند بررسی و شناخت درستی از توده و کشور است.
آیا ایرانیان از این فرصت گرانبها سود جستند؟!.. آیا از راهش به جستجو پرداختند؟!..
در آن زمان هیچ راه روشنی در پیش پای توده نبود. بجای آنکه این دریابند که هر کاری را راهی و مایهای درباید و تنها با آنهاست که نتیجه بدست میآید ، هر کسی ، گرچه دانش نیندوخته و جستجو نکرده ، بخود واجب میدید به اظهار نظر و راهنمایی پردازد. هر دستهای سخن جدایی میراند : یکی ریشهی گرفتاریها را در اختناق دورهی رضاشاه نشان داده و چون او رفته بود نوید روزهای خوش آینده را میداد ، دیگری علت درماندگیها را در اقتصادِ ناتوان و سختی معیشت مینمود و باور داشت با درست شدن اقتصاد دیگر گرفتاریها بخود برخیزد. آندیگری ریشهی گرفتاریها را در باز شدن روی زنان (کشف حجاب) و بیپروایی به مراسم کیش شیعی یاد میکرد و اینبود زنان را به چادر سر کردن و مردان را به مسجد رفتن و سینهزنی و زیارت و اینگونه کارها میخواند. دستههای دیگر نیز هر یک سخن دیگری میراندند.
یک ماه نگذشته ، نخستین میوههای تلخِ لگامگسیختگی که در رختِ اظهار نظرهای مغرضانه و اندیشههای خام خود را نشان میداد از راه رسید. اختناق ، اقتصاد ناتوان ، رو باز کردن زنان ، بهم خوردن ارتش و ناکامیهایی که پیش آمده بود همه بپای شاه گذشته نوشته گردید. .. چنانکه شیوهی عامیان است ، بجای جستجو و پژوهش که به شکیبایی ، بیطرفی و سرمایهی دانشی نیاز دارد ، گمراهکنندهترین پاسخ به پرسشهای یاد شده بزبانها افتاد و بدینسان پرسندگان را از رنج جستجو و ریشهیابی آسوده ساخت.
در دامن زدن بهاین وضع همه پا در میان داشتند :
نخست ، پیشروانی که از ادارهی سیاسی و پلیس رضاشاه آسیبها دیده و رنجهای زندان و تبعید او را چشیده بودند. دوم ، یک مشت فرومایه که نان را به نرخ روز میخوردند : همانها که تا دیروز زبانها و قلمهاشان آلودهی چاپلوسی بود و از راه بندگی و چاکری زندگی خود را راه میانداختند و چون آن دوره بسر آمده بود بخود سزا میدیدند که این بار با نارواگویی از شاه گذشته و سیاهنمایی دورهی او غوغاها براه انداخته اندیشهها را گمراه گردانند : هم مجال جستجو از پیشینهی خود بدیگران ندهند و هم از کامیابیهای دورهی نوین بیبهره نگردند. گروهی از روزنامهنویسان و سیاستگران زمان رضاشاه از همین دسته بودند. سوم ، درسخواندگان که انبوهیِ کوشندگان سیاسی از آنان بود و بیشتر چشم بدهان پیشروان توده داشته از آنان پیروی میکردند. حال بیسوادان و عامیان نیز بینیاز از گفتگوست.
بدینسان بجای یافتن ریشهی گرفتاریها و کوشش به چارهی آنها ، جنجال ، سودجویی و جاهطلبی ، و بجای داوریِ خرد ، خشم و هوس و کینه فرمانروا گردید و پاسخ « امروز چه باید کرد؟» نیز بآسانی فراهم آمد : « چون هیئت حاکمه مانع هرگونه اصلاحی میباشد باید به هر بهایی شده ، رشتهی حکومت را بدست آورد و آنگاهست که میتوان اصلاحاتی کرد». باین علت بود که کوشندگان سیاسی بیآنکه پروای حال بیمناک کشور و بازگشت ارتجاع و برپا شدن انکیزیسیون را کنند یگانه کوشش و آرمان خود را بدست آوردن کرسیهای پارلمان و جایگاههای وزارت پنداشتند ـ اگرچه به بهای نیرومندی ارتجاع یا تجزیهی کشور بدست آید.
از آنسو در سایهی چنین کوششهایی چون احساسات مردم هر روز جوشش بیشتری مییافت ، پیشروان آن را نشان درستی راه و پیشرفت کار خود پنداشته فریبخوارانه در باور خود پافشارتر میگردیدند.
فسوسا از رهگذر غروری که از شور و احساسات تودهی ناآگاه به ایشان رو نمود ، دیگر راهنماییهای دلسوزانه و هشیارانه را نمیشنیدند و در راههای خود چنان چهارنعل میتاختند که اندیشههای کسروی بدیدهی آنان سادهانگاری ، کندروی یا « راهی که سالها میخواهد تا به نتیجه رسد» مینمود.
ولی کسروی به پیروی از خرد و بدور از هوس و کینه و احساساتِ خام و با نگرشی دانشورانه به کالبدشکافی جامعهی ایرانی پرداخته و راه خود را بر پایهی یافتههای پژوهشی نهاده آن را همچون رشتهای از دانش استوار گردانیده بود و چنان نبود که بدلخواه این و آن از راهی که میپیمود بپیچد. تا این زمان او هشت سال بود در همان دورهی اختناق رضاشاهی بدستیاری ماهنامهی پیمان میکوشید نتیجهی سالها پژوهشش را که همانا شناخت جلوگیرهای پیشرفت توده بود یکایک پیش چشم خوانندگان بیاورد و راه چاره به آنها را نشان داده خردمندان و نیکمردان را به آن راه بخواند. چنانکه تا آن زمان توانسته بود گروهی از پاکدلان و آزادیخواهان را که «پیمانیان» نامیده میشدند بسوی خود کشد.
او در این راه نخست با شکافتن یکایک« ترکیبهای» معنایی که در «علوم انسانی» بکار میرود همچون تمدن ، ادبیات ، فرهنگ ، فلسفه ، دین ، تربیت ، یگانگی (اتحاد) ، پیشرفت ، نیرومندی ، میهنپرستی ، سیاست ، مشروطه (دمکراسی) ، حزب ، انقلاب ، استقلال؛ و یافتن عناصر سازنده(شکل دهنده) این معانی، دربارهی آنها شرحهای دقیق، بلکه، گفتارهای دراز می راند و هر یک را با مثالهای زنده میآراید تا بهتر فهمیده شود و هیچ گوشهی تاریکی بازنماند. و هیچ گوشهی تاریکی بازنماند. بیشتر آن مثالها از زندگی عادی و داستانهایی از کوششهای خود اوست ولی داستانهای عبرتآموز تاریخی نیز در آنها درخشش ویژهای دارد.
توأم با آن ، « آمیغهایی» (حقایقی) ، را پیش میکشد که همه تازه ، پرفروغ و راه گشایند. آنها همچون قانونهای طبیعی در گذشته و حال و آینده و در شرق و غرب دربارهی تودهها یکسان تأثیر میکند. همچنین از رهگذر آنها باورها و رفتارهای غلطی که امروز دچارش هستیم دانسته میگردد و راز بدبختی و درماندگی ایرانیان و شرقیان به آشکار میافتد. جز این سودها ، آنها را چراغی میتوان دانست که فروغش به آینده روشنی میتاباند.
****
در این گفتار ارجدارترین نیازها و در همانحال دردها و گرفتاریهای تودهی ایرانی بازنموده شده. با آنکه آن روزگار با زمان ما جداییهای بسیار دارد ، جز اندکی از سخنان این گفتار ویژهی وضعیت آن زمان نیست و نکتههای اصلی یا همان حقایق بآسانی از آن میان پدیدار میباشد و نتیجه آنکه کاربرد راهنماییهای او برای وضعیت امروز نمایان میگردد.
با افسوس بسیار باید گفت که هنوز پس از هفتاد سال آنها همچنان ارجدارترین نیازها و دربایستهای کشور ماست. تو گویی مردم ما در این دههها هیچ رشد سیاسی نکردهاند. گرچه این بیگمانست که آگاهیهاشان چند برابر پدرانشان میباشد ولی آگاهی جدا و رشد سیاسی جداست.
آنها راهنماییهای دانشورانه و در همان حال دلسوزانهایست که در همان آغاز جنب و
جوش کوششهای سیاسی در میان توده نوشته و پراکنده شد ولی از آنجا که رشتهی اندیشههای ایرانیان در دست احساسات و هوسها بوده و هست جز کسان کمشماری، دیگران هر گونه گردنکشی و بیپروایی به آنها نمودهاند. علت تکرار پیشامدهای ناگوار آن سالها و در نتیجه ناکامیها و دلسردیها را باید در همین بیپرواییها و گردنکشیها جستجو کرد.
امروز میبینیم تودهی ایرانی هنوز به دردهایی که در این گفتار یادشان شده دچار است. پس شگفت نیست که از کوششهای بظاهر ایرانخواهانه ولی نابخردانهی کنونی نتیجههای وارونه بدست میآید. چه نیک گفته کسروی بزرگ : « از کارِ وارونه نتیجهی وارونه بدست آید».
از دلبستگان به میهن خواهانیم اگر سخنان این دفتر را براست میدارند در نشر آن بکوشند. یک رشته اندیشهای هر اندازه بخردانه و راست باشد تا نیکخواهانی دست بهم ندهند و کوششهاشان یکی نگردانند از آنها نتیجهای بدست نخواهد آمد. ما نیز اینها را بصرف سخنانی خردمندانه که همچون نگارهای بر کاغذ ماندگار گردد نشر نکردهایم. ما اینگونه گفتارها را برای نتیجههای آن و بیش از همه رستگاری ایرانیان نشر میکنیم و از ایرانخواهان امید یاری و همدستی داریم.
یادداشتهای ویراینده با [] یا با «و» از متن اصلی جدا گردیده.
م. فرهیخت
اردیبهشت 1392
آپلود شده توسط:
farhizesh
1392/04/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی امروز چه باید کرد؟
ایشان می روند و در میان مردم چند خرافه پیدا می کنند و از آنها اشکال میکند و آنها را به اسم دین مینویسند و مردم عوام که تخصصی ندارند فکر می کنند ایشان روشن فکر است زیرا برخی عوام تا میبینند که یک نفر به مقداری از گزاره های دینی اشکال می کند و حرف از روشن فکری میزند فکر میکنند با سواد است.:!
همین که انگلیس و روسیه خواهان رفتن رضا شاه بودن دلیل حقانیت داشتن این مرد بزرگ است
همین یک دلیل کافیست که بدانیم رضا شاه جواهری بود که مردم قدرش رو ندونستن
درود بر روان شادروان کسروی
8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)8-)