موانع توسعه سیاسی در ایران
نویسنده:
حسین بشیریه
امتیاز دهید
«موانع توسعه سیاسی در ایران» از دیدگاهی جامعه شناسانه به بررسی مشکلات ساختار قدرت در ایران می پردازد. بشیریه علم جامعه شناسی را می داند و با تکیه بر آن در صدد تبیین موانع توسعه سیاسی در ایران است.
او توسعه سیاسی را به معنای مشارکت مردم در تصمیم گیری های سیاسی دانسته و با این تعریف پذیرفته است که ایران از لحاظ توسعه سیاسی عقب مانده است. همان طور که از عنوان کتاب پیداست بشیریه در تلاش است تا موانع توسعه سیاسی در ایران را بیان کند و تمرکزش بر بیان علت آن ها و یا راه کار رهایی نیست. بلکه مثل یک اندیشمند آکادمیک در موردی صحبت می کند که حدود و ثغورش مشخص است.
او به طور کلی بحثش را از انتهای قاجار شروع می کند و تا انتهای پهلوی ادامه می دهد. بشیریه در ذکر موانع توسعه سیاسی توجهش به دوران پهلوی و تلاش شاهانش برای استقرار دولت مدرن در ایران است. دولتی که با توجه به شرایط اجتماعی تاریخی ایران به سمت مطلقه شدن رفت. شایان ذکر است که بشریه بر خلاف کاتوزیان دولت ایران را -دست کم در دوران پهلوی- مطلقه می داند و معتقد است که به هر حال موانع و قوانینی در اعمال حاکمیت خودکامه از جانب شاه وجود دارد که از مهم ترین آن ها وجود روحانیون است.
نویسنده سه مانع عمده برای عدم توسعه سیاسی در ایران بر می شمرد که نخستین آن ها کنترل متمرکز بر منابع قدرت سیاسی است. او سپس توضیح می دهد که این تمرکز قدرت چگونه موجب پیدایش ساخت قدرت مطلقه می شود که در واقع همان عدم توسعه سیاسی است. ساخت قدرت مطلقه سبب ایجاد و تشدید چندپارگی های اجتماعی می شود و نیز فرهنگ الیت سیاسی و گروه های حاکم را نیز بدل به فرهنگ سیاسی تابعیت / آمریت می کند. او رابطه بازتولید بین سه مانع ذکر شده یعنی تمرکز منابع قدرت، چندپارگی های اجتماعی و فرهنگ سیاسی گروه های حاکم را توضیح می دهد و مشخص می کند که این عوامل چگونه موجب ساخت و بازتولید ساخت قدرت مطلقه می شوند.
این رابطه بازتولید اگرچه ناامید کننده به نظر می رسد اما باید توجه داشت که این بازتولید از جنس متعارض است و با رخ دادن حوادث جدید در دراز مدت به تغییر ساخت روابط می انجامد.
در عین حال و با نقد برخی تئوری های رایج جامعه شناسی بشیریه نشان می دهد که توسعه اقتصادی در جوامع سنتی الزاما نیازمند عدم توسعه سیاسی و ساخت قدرت مطلقه نیست. گرچه ساخت قدرت مطلقه برای توسعه زیرساخت ها و و ایجاد صنایع اساسی موثر است اما در عین حال به علت غلبه سیاست بر اقتصاد مانع توسعه دراز مدت اقتصادی نیز خواهد بود. دلیل دیگر این که وجود دارند جوامعی که در آنها توسعه سیاسی در تقدم نسبت به توسعه اقتصادی صورت گرفته است.
بشیریه مختصر سخن می گوید و توضیح اضافه نمی دهد. این است که علی رغم حجم نسبتا اندک کتاب مطالب بسیاری در آن وجود دارد. سبک نگارش و فصل بندی آن نیز کاملا آکادمیک و با رعایت اصول یک نوشته علمی تحریر شده است. اگرچه متاسفانه به نظر می رسد ویراستاری بسیار ضعیف انجام گرفته است.
بشیریه جامعه شناسی و تئوری های آن را به خوبی می شناسد. اما شاید بتوان به جرات این نکته را هم اضافه کرد که این دید علمی بر شناخت او از ایران می چربد. این چربش از واژگان به کار رفته در کتاب نیز قابل دریافت است. علی رغم آشنایی نویسنده با تازیخ ایران گاه به نظر می رسد که سعی دارد لباسی را که با قیچی تئوری های غربی جامعه شناسی دوخته است به زور بر تن وضعیت سیاسی ایران کند. خلاصه بگویم بشیریه علم جامعه شناسی را بسیار بیشتر از تاریخ و سنت ایران می شناسد
بیشتر
او توسعه سیاسی را به معنای مشارکت مردم در تصمیم گیری های سیاسی دانسته و با این تعریف پذیرفته است که ایران از لحاظ توسعه سیاسی عقب مانده است. همان طور که از عنوان کتاب پیداست بشیریه در تلاش است تا موانع توسعه سیاسی در ایران را بیان کند و تمرکزش بر بیان علت آن ها و یا راه کار رهایی نیست. بلکه مثل یک اندیشمند آکادمیک در موردی صحبت می کند که حدود و ثغورش مشخص است.
او به طور کلی بحثش را از انتهای قاجار شروع می کند و تا انتهای پهلوی ادامه می دهد. بشیریه در ذکر موانع توسعه سیاسی توجهش به دوران پهلوی و تلاش شاهانش برای استقرار دولت مدرن در ایران است. دولتی که با توجه به شرایط اجتماعی تاریخی ایران به سمت مطلقه شدن رفت. شایان ذکر است که بشریه بر خلاف کاتوزیان دولت ایران را -دست کم در دوران پهلوی- مطلقه می داند و معتقد است که به هر حال موانع و قوانینی در اعمال حاکمیت خودکامه از جانب شاه وجود دارد که از مهم ترین آن ها وجود روحانیون است.
نویسنده سه مانع عمده برای عدم توسعه سیاسی در ایران بر می شمرد که نخستین آن ها کنترل متمرکز بر منابع قدرت سیاسی است. او سپس توضیح می دهد که این تمرکز قدرت چگونه موجب پیدایش ساخت قدرت مطلقه می شود که در واقع همان عدم توسعه سیاسی است. ساخت قدرت مطلقه سبب ایجاد و تشدید چندپارگی های اجتماعی می شود و نیز فرهنگ الیت سیاسی و گروه های حاکم را نیز بدل به فرهنگ سیاسی تابعیت / آمریت می کند. او رابطه بازتولید بین سه مانع ذکر شده یعنی تمرکز منابع قدرت، چندپارگی های اجتماعی و فرهنگ سیاسی گروه های حاکم را توضیح می دهد و مشخص می کند که این عوامل چگونه موجب ساخت و بازتولید ساخت قدرت مطلقه می شوند.
این رابطه بازتولید اگرچه ناامید کننده به نظر می رسد اما باید توجه داشت که این بازتولید از جنس متعارض است و با رخ دادن حوادث جدید در دراز مدت به تغییر ساخت روابط می انجامد.
در عین حال و با نقد برخی تئوری های رایج جامعه شناسی بشیریه نشان می دهد که توسعه اقتصادی در جوامع سنتی الزاما نیازمند عدم توسعه سیاسی و ساخت قدرت مطلقه نیست. گرچه ساخت قدرت مطلقه برای توسعه زیرساخت ها و و ایجاد صنایع اساسی موثر است اما در عین حال به علت غلبه سیاست بر اقتصاد مانع توسعه دراز مدت اقتصادی نیز خواهد بود. دلیل دیگر این که وجود دارند جوامعی که در آنها توسعه سیاسی در تقدم نسبت به توسعه اقتصادی صورت گرفته است.
بشیریه مختصر سخن می گوید و توضیح اضافه نمی دهد. این است که علی رغم حجم نسبتا اندک کتاب مطالب بسیاری در آن وجود دارد. سبک نگارش و فصل بندی آن نیز کاملا آکادمیک و با رعایت اصول یک نوشته علمی تحریر شده است. اگرچه متاسفانه به نظر می رسد ویراستاری بسیار ضعیف انجام گرفته است.
بشیریه جامعه شناسی و تئوری های آن را به خوبی می شناسد. اما شاید بتوان به جرات این نکته را هم اضافه کرد که این دید علمی بر شناخت او از ایران می چربد. این چربش از واژگان به کار رفته در کتاب نیز قابل دریافت است. علی رغم آشنایی نویسنده با تازیخ ایران گاه به نظر می رسد که سعی دارد لباسی را که با قیچی تئوری های غربی جامعه شناسی دوخته است به زور بر تن وضعیت سیاسی ایران کند. خلاصه بگویم بشیریه علم جامعه شناسی را بسیار بیشتر از تاریخ و سنت ایران می شناسد
دیدگاههای کتاب الکترونیکی موانع توسعه سیاسی در ایران
به نظرم هیچ کس نباید به حال هیچ کس بخنده.و من هم از انقلاب شکوهند 57 شرمنده نیستم.وجدان هم ربطی به نظرات درست یا نادرست کسی ندارد.
شما هرچقدر هم که تاریخ معاصر خوانده باشید ارزش آن به اندازه ی یک کتاب بی طرف نیست.کورش را نمی دانم اما رضاشاه در دوران پادشاهی کدام کار را کرد که «...مایه ی پیشرفت و افتخار مملکت شد.» ؟
هدر دادن سرمایه های کشور بر سر پروژه های دهان پرکن و نمایشی نظیر راه آهن و خیابان کشی های بی قواره در تهران ؟ متمرکز کردن بیش از حد قدرت در مرکز کشور ؟ به قتل رساندن یا خانه نشین کردن بزرگ ترین رجال کشور از سرداراسعد و داور و تیمورتاش گرفته تا مدرس و مصدق و شاهرخ و فروغی ؟ بی اثر کردن دست آوردهای انقلاب مشروطه و به سخره گرفتن مجلس؟ کشتار مردم در مسجد گوهرشاد ؟ توهین به زنان و دختران مردم در خیابان ؟ قرارداد نفتی ننگین 1312 با انگلیس ؟ مقاومت بیهوده در برابر درخواست متفقین و اعتماد بیجا به هیتلر و در نتیجه اشغال و ویرانی کشور ؟ تمرکز امکانات در تهران و بی توجهی به روستاها ؟ تبعیض ها و توهین های مکرر به اقوام و زمینه سازی برای حرکت های جدایی خواهانه ی بعدی ؟
می دانم که رضاشاه اینجا هوادار زیادی دارد و من هم قصد رنجاندن کسی را ندارم اما باید بدانیم چرا به این روز سیاه دچار شده ایم.
:)):)):))
حماسه ی بزرگ جنبش سبز ملت ایران که در ادامه ی انقلاب مشروطیت , نهضت جنگل , نهضت ملی شدن صنعت نفت , انقلاب شکوهمند سال 1357, جنبش اصلاحات, قیام 18 تیرماه به وقوع پیوسته است و موقتا توسط ارازل و اوباش همچون آتشی به زیر خاکستر رفته است و سرانجام فوران آن دشمنان آزادی و حقوق بشر را به تلی از خاکستر تبدیل خواهد کرد تحت تاثیر خفقان موجود در جامع و طرز تفکر فاشیستی و ضد بشری و ضد انسانی برخی شکل گرفت.
نخستین جرقه ی این آتش پاک و درخشان توسط اندیشمندان و رهبران بزرگ فکری بشریت همانند جان لاک , توماس جفرسون , جان استوارت میل , ژان ژاک روسو , شارل دو منتسکیو , مارتین لوترکینگ , کارل پوپر , مهاتما گاندی , نلسون ماندلا , آیزیا برلین , و مارکسیست های آزادی خواه اصیل (نه اوباشی مانند لنین و بلشویک ها) مثل خود مارکس و کارل کائوتسکی و... در انبار جهل و خودبزرگ بینی مستبدان ددمنش زده شد.
سپس زبانه های این آتش آزادی خواهی توسط اندیشمندان و مبارزان دیگر کشورهای زیر ستم مانند ملکم خان , آقاخان کرمانی ,تقی زاده,دهخدا ,ستارخان, کسروی, ارانی , مصدق , فاطمی , شریعتی , گلسرخی , بازرگان و صدها مبارز و متفکر متعهد دیگر که مجال نام بردن از آنان نیست , بلای جان خودخواهان بی مغز حاکم بر کشورهای جهان سوم شد.
کسانی مانند دکتر بشیریه نیز در واقع ادامه دهنده ی راه آن بزرگان هستند.
تکبیر