...گاهی با خودم خلوت مبی کنم و یاد جنگل های پر از درخت بلوط و میوه های وحشی می افتم. آن جا ستاره ها حتی دورترین شان خود را به آسمان شب هدیه می دادند و چشمان ما هم خریدارشان بود. کار سحرمان مشخص بود. نماز و عبادت و درست کردن خمیر برای نان و روشن کردن تنور با هیزم های خشک تبر خورده حاج عمو.
این جا ستاره ها با همه قهرند. ماه پر از دود و غبار گریه می کند . کار سحر معلوم نیست. کار صبح معلوم نیست. ظهر شاید حال بیدار شدن را نداشته باشم.... این جا پر از گل های مصنوعی قشنگ تر از شمعدانی های باغچه است اما حیف چه فایده حرفی برای گفتن ندارند.......
متن کتاب ص 6
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خیال
این جا ستاره ها با همه قهرند. ماه پر از دود و غبار گریه می کند . کار سحر معلوم نیست. کار صبح معلوم نیست. ظهر شاید حال بیدار شدن را نداشته باشم.... این جا پر از گل های مصنوعی قشنگ تر از شمعدانی های باغچه است اما حیف چه فایده حرفی برای گفتن ندارند.......
متن کتاب ص 6