خشم و سکوت
نویسنده:
آن همپسون
امتیاز دهید
✔️ تارا دختری است که به تازگی نامزدی اش به هم خورده است و نامزد او تصمیم گرفته تا با دوست نزدیک تارا ازدواج کند...دعوت به عروسی ریکی تارا را وادار می کند تا با آگهی در روزنامه دنبال یک همراه برای شرکت در جشن ازدواج ریکی باشد...زندگی در مسیر او یونان و جزیره زیبای پروس و یک یونانی نجوش ...
----------
توضیحات پشت کتاب:
" به جوانی خوش تیپ و جذاب برای انجام کار ساده ای با دستمزد عالی نیازمندیم."
تارا مین برای یافتن همراهی در جشن عروسی نامزد سابقش آگهی فوق را در روزنامه محلی می دهد، تا به علت تنهایی و نداشتن همراه مورد ترحم و استهزاء دیگران واقع نشود. به دنبال درج آگهی جوان یونانی خوش سیمایی به نام پل حاضر به همراهی او در عروسی می شود...
بیشتر
----------
توضیحات پشت کتاب:
" به جوانی خوش تیپ و جذاب برای انجام کار ساده ای با دستمزد عالی نیازمندیم."
تارا مین برای یافتن همراهی در جشن عروسی نامزد سابقش آگهی فوق را در روزنامه محلی می دهد، تا به علت تنهایی و نداشتن همراه مورد ترحم و استهزاء دیگران واقع نشود. به دنبال درج آگهی جوان یونانی خوش سیمایی به نام پل حاضر به همراهی او در عروسی می شود...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی خشم و سکوت
فکر می کردم پخته تر از این حرفایی که تو بخش نظرات خاطرات تلخ شخصیت رو بنویسی ..
بهتره این حرفا رو از طریق ایمیل به سولماز بفرستی ..
ببخشید که دخالت کردم ..ولی اگه از سولماز هم بپرسی همینو میگه ...
طعمش را بچشي
حرف هاي تو منو ياد خودم انداخت
مي دوني هر وقت ياد خودم مي افتم حس انزجار بهم دست مي ده
هم از خودم و سادگيم بيزارم و هم از هر چي آدم كه وقتي نگاهش مي كني فكر مي كني اينا ديگه چه قديس هايي هستند
اما اونا قديس نيستند ريا كارند
سولي جون وضعيت دوست تو كه از من بدتر نيست يكي از اقواممون كه اتفاقا به سبب كار تو دفترمون زياد رفت و آمد داشت غيرمستقيم از خانواده ام خواستگاري كرد بعد وقتي موافقت من را ديد با وجودي كه تمام خانواده تمسخرم مي كرد كه عاشق قيافه زشتش شدي يا لباس هاي نامناسبش و من فقط مي خنديدم مي گفتم اون صداقت چشماش رو دوست دارم مي دوني جوري با همون نگاهش خودش را عاشق نشان مي داد كه كم كم بهش دل بستم
و فكر مي كني چي شد يك روز اومد مي دوني نامزد كرده بود با يكي از مشتري هايي كه من بهش معرفي كرده بودم با يكي از همكلاسي هام كه بهش گفته بودم قراره ما با هم نامزد بشيم خيلي سريع و بي سروصدا
بعدش هم به خانواده خودش گفته بود به من قول قطعي نداده و اون بود كه منو مي خواست (منو مي گفت) آتيش گرفتم سوختم هنوزم وقتي صحبت از خيانت مي يادخودم مي افتم و بيزار مي شم از خودم كه چرا حرف خانواده را گوش ندادم احمق بودم نه..........
خب حالا داستان من چه طور بود و هنوزم مجبورم لا اقل دو روزي يك دفعه قيافه اش را ببينم فكر مي كني چه حسي مي شم وقتي هنوزم مثل گذشته بهم نگاه مي كنه و من هنوزم حس مي كنم كه دوستش دارم
تازه گاهي طعنه مي زنه و از علاقه من به خودش گوشه و كنايه مي آد جلو برادراش جلو بقيه .........
بي خيال من فقط مي خوام از اين شكنجه هر روز خلاص شم اما راهش رو نمي دونم چرا بايد همه حتي پدرم به چشم تحقير نگاهم كند انگار كه من مرتكب اشتباه شدم تنها اشتباه من اين بود كه اعتماد كردم به همكلاسيم و اون را به كسي كه پاك بود و ساده معرفي كردم مي دونم........
خيلي مسخره است اما من عذاب مي كشم هر روز با ديدن هم كلاسيم تو دانشگاه و اون تو دفترم محل كارم و نگاه ساده اش....
و وحشتناكه كه هنوزم تمام حواسم پيش اونه نه..........
وااااااای چه وحشتناک!!! مث قصه زندگی دوست منه!!!!!! اونم نامزدش با بعد اینکه با این به هم زد اومد دوست صمیمی اینو گرفت :-O:-O:-O چقدر ناراحت شدم باز یادم افتاااااد !!!
مرسی بهونه جونم بابت توضیحات! دستت درد نکنه :inlove::inlove::inlove:
--------------------------------------
سمیره جون شرمنده که این چند روز نیستم زیاد.... سرم شلوغه بد جوری!!!! ایشالا آخر هفته در خدمتم ;-)
راستی تونستی باز کنی یا نه؟!!! از foxit reader استفاده کن ... فک کنم مشکلت حل شه!!!
:D
من مي خوامش
مي خوام بخونمش:-O:-O:-O
الان با نهایت تاسف فرصت ندارم...
امیدوارم از دانلود این کتاب لذت ببرید
:-)
معرکه است...
خیلی قشنگه...عالیه...ممنونم...البته من خود کتاب رو دارم با همین ترجمه که متاسفانه تو بازار نیست اما با یه ترجمه مزخرف هستش...توصیه می کنم همه دانلودش کنند...
منم توضیحات می ذارم...
ممنون سولی جون