سروستان: بخشی از دیوان سروی
نویسنده:
قاسم سرویها
امتیاز دهید
بخشی از بجای مقدمه:
می خواستم مقدمه ای بر این کتاب بنویسم ولی هر چه فکر کردم چیزی که قابل استفاده باشد، بنظرم نیامد و یا نتوانستم به رشته تحریر درآورم، چون مقدمه باید مطلبی مفید و روشنگر باشد که اگرچه وقت خواننده را می گیرد، چیزی نیز به او بدهد و از طرفی در این کتاب می خواستم راجع به شهادت و اسارت فرزندانم بنا به وظیفه (و توصیه دوستان) مطالبی داشته باشم، بهتر آن دیدم که بجای مقدمه راجع به آنها چند صفحه ای بنویسم ولی در ضمن مطالعه نامه های فرزند دیگرم، محمدهادی سرویها (که شرح حال او بعدا خواهد آمد) به مطلبی برخوردم که برادر شهیدش را معرفی و چند کلمه راجع به او نوشته بود، پس شهید را از زبان برادرش که بعدا به او پیوست بازگو می نمایم.
بسمه تعالی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
شهید عبدالصاحب محمد سرویها در سال ۱۳۳۷ در شهر مقدس مشهد، در خانوادهای متوسط، اما مذهبی بدنیا آمد و از اوان کودکی غذایش توام با مهر اباعبدالله (ع) بر تک تک سلولهای بدنش نشست و شور و تحرک فوق العاده اش حاکی از حماسه ای در آینده می کرد. شهید در تمام خانواده بلکه خاندان از محبوبیت خاصی برخوردار بود. دوران کودکی بسرعت و با شور و شوق مخصوص به خودش سپری شد و محمد قدم به مدرسه گذاشت و دوران ابتدائی و متوسطه را پشت سر گذاشت و در این زمان بود که انقلاب اسلامی با حرکتی تند و توفنده با تویدی امیدبخش، همانند نوید غلبه صبح بر ظلمت شب از راه رسید، انقلابی که هزاران پیر و جوان تا آن روز برایش قربانی شده بودند. انقلابی که در راست رهنمودهای امیدبخش امام امت بود...
می خواستم مقدمه ای بر این کتاب بنویسم ولی هر چه فکر کردم چیزی که قابل استفاده باشد، بنظرم نیامد و یا نتوانستم به رشته تحریر درآورم، چون مقدمه باید مطلبی مفید و روشنگر باشد که اگرچه وقت خواننده را می گیرد، چیزی نیز به او بدهد و از طرفی در این کتاب می خواستم راجع به شهادت و اسارت فرزندانم بنا به وظیفه (و توصیه دوستان) مطالبی داشته باشم، بهتر آن دیدم که بجای مقدمه راجع به آنها چند صفحه ای بنویسم ولی در ضمن مطالعه نامه های فرزند دیگرم، محمدهادی سرویها (که شرح حال او بعدا خواهد آمد) به مطلبی برخوردم که برادر شهیدش را معرفی و چند کلمه راجع به او نوشته بود، پس شهید را از زبان برادرش که بعدا به او پیوست بازگو می نمایم.
بسمه تعالی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
شهید عبدالصاحب محمد سرویها در سال ۱۳۳۷ در شهر مقدس مشهد، در خانوادهای متوسط، اما مذهبی بدنیا آمد و از اوان کودکی غذایش توام با مهر اباعبدالله (ع) بر تک تک سلولهای بدنش نشست و شور و تحرک فوق العاده اش حاکی از حماسه ای در آینده می کرد. شهید در تمام خانواده بلکه خاندان از محبوبیت خاصی برخوردار بود. دوران کودکی بسرعت و با شور و شوق مخصوص به خودش سپری شد و محمد قدم به مدرسه گذاشت و دوران ابتدائی و متوسطه را پشت سر گذاشت و در این زمان بود که انقلاب اسلامی با حرکتی تند و توفنده با تویدی امیدبخش، همانند نوید غلبه صبح بر ظلمت شب از راه رسید، انقلابی که هزاران پیر و جوان تا آن روز برایش قربانی شده بودند. انقلابی که در راست رهنمودهای امیدبخش امام امت بود...
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سروستان: بخشی از دیوان سروی
هنوزنخوندمش
خوبه