طلوع عشق
نویسنده:
دانیل استیل
مترجم:
سعید درودی
امتیاز دهید
✔️ کتزیا با سنت مارتین دختر جوانی است که در کودک پدر و مادرش را از دست داده است. ادوارد مرد میانسالی که از کودکی عاشق مادر کتریا بوده؛ سرپرستی او را به عهده می گیرد و شاهد پر و بال گرفتن دختر جوان در حرفه خبرنگاری است. حرفه ای که خودش بر خلاف شان اجتماعی و ثروت بی اندازه اش انتخاب کرده است. ادوارد سالهاست که عشق چندین ساله خود را از دختر جوان پنهان کرده …..
داستان این چنین آغاز می شود:
ادوارد هاسکام راولینگز در دفترش پشت میز نشست. همانطور که به اشیای روی میز می نگریست،نگاهش به روزنامه صبح افتاد و لبخندی بر لبانش نقش بست.در صفحه پنجم روزنامه،عکس بزرگی از یک زن جوان به چشم می خورد که تبسمی بر لب داشت و از پلکان هواپیما پایین می امد.این زن،کتزیا با سنت مارتین بود، زنی که در اجتماع وجهه و احترام خاصی داشت.
عکس کوچکتر دیگری هم در همان صفحه بود که او را در کنار مرد قد بلند و جذابی نشان می داد. در ان عکس ، ان دو شانه به شانه یکدیگر به طرف اتومبیل لیموزینی که در بیرون ترمینال منتظرشان بود می رفتند. ادوارد این مرد را می شناخت. وی جوان ترین شریک شرکت حقوقی بنتون،تاچر، پاورز و فرای بود و وینتی هیورث سوم نام داشت. این جوان ده سال پیش از دانشکده حقوق فارغ التحصیل شده بود و ادوارد از همان زمان او را می شناخت ولی هنگامی که به تصاویر روزنامه می نگریست،توجهی به وی نداشت بلکه توجهش به زن ریزنقشی معطوف بود که در کنار وینتی دیده می شد. ادوارد هنوز هم موهای سیاه و چشمان ابی و پوست کرم رنگ چهره کتزیا را کاملا به یاد داشت...
بیشتر
داستان این چنین آغاز می شود:
ادوارد هاسکام راولینگز در دفترش پشت میز نشست. همانطور که به اشیای روی میز می نگریست،نگاهش به روزنامه صبح افتاد و لبخندی بر لبانش نقش بست.در صفحه پنجم روزنامه،عکس بزرگی از یک زن جوان به چشم می خورد که تبسمی بر لب داشت و از پلکان هواپیما پایین می امد.این زن،کتزیا با سنت مارتین بود، زنی که در اجتماع وجهه و احترام خاصی داشت.
عکس کوچکتر دیگری هم در همان صفحه بود که او را در کنار مرد قد بلند و جذابی نشان می داد. در ان عکس ، ان دو شانه به شانه یکدیگر به طرف اتومبیل لیموزینی که در بیرون ترمینال منتظرشان بود می رفتند. ادوارد این مرد را می شناخت. وی جوان ترین شریک شرکت حقوقی بنتون،تاچر، پاورز و فرای بود و وینتی هیورث سوم نام داشت. این جوان ده سال پیش از دانشکده حقوق فارغ التحصیل شده بود و ادوارد از همان زمان او را می شناخت ولی هنگامی که به تصاویر روزنامه می نگریست،توجهی به وی نداشت بلکه توجهش به زن ریزنقشی معطوف بود که در کنار وینتی دیده می شد. ادوارد هنوز هم موهای سیاه و چشمان ابی و پوست کرم رنگ چهره کتزیا را کاملا به یاد داشت...
آپلود شده توسط:
Reza
1391/09/25
دیدگاههای کتاب الکترونیکی طلوع عشق
از خوندن این کتاب واقعا لذت بردم . همچنین از نظر احساسی من را خیلی تحت تأثیر قرار داد .8-)