رسته‌ها

گزیده اشعار ولادیمیر مایاکوفسکی

گزیده اشعار ولادیمیر مایاکوفسکی
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 37 رای
امتیاز دهید
5 / 4.3
با 37 رای
اثر حاضر
مجموعه ای که در پیش دارید گزیده ای است از اشعاری از مایاکوفسکی که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. اما این بدان معنا نیست که فرم و مضمون این اشعار نسبت به دیگر اشعار مایاکوفسکی که در بازار ترجمه و نشر امروز ایران گل کرده و بسیار پرطرفدار شده کیفیت پایین تری دارد. برعکس می توان گفت مجموعه انتخاب شده عمدتاً ناظر بر سبک جا افتاده شعری، نبوغ هنری بارور و ایده های عمیق انقلابی و انسانی شاعر است. از لحاظ زمان سرایش نیز اشعار مربوط به سالهایی است که شاعر بهترین آثارش را بجا گذاشت و جلوه هنری خود را عمدتاً در آن دوره بروز داد.

زندگینامه
ولادیمیر مایاکوفسکی، (زاده ۱۹ ژوئیه، ۱۸۹۳ - درگذشته ۱۴ آوریل، ۱۹۳۰) شاعر درام‌نویس فوتوریست (آینده‌گرای) انقلابی روسی در روستای بغدادی استان کوتائیسی گرجستان در قفقاز دیده به جهان گشود. وی در دوران خلاقیت و فعالیت‌های هنری یکی از استادان سبک فوتوریسم بود و همگام با خیزش‌های انقلابی در روسیه رشد یافت و پس از انقلاب بلشویکی روسیه و در دوران حکومت شوروی یکی از نام‌آورترین شاعران عصر خود بود.
این شاعر فوتوریست انقلابی روسی از سن ۱۴ سالگی به عضویت حزب بلشویک درآمد و از سال‌های قبل از انقلاب فعالیت هنری و سیاسی خود را آغاز نمود. وی در شعر روسی وزن، الفاظ، عبارات، تمثیل‌ها و استعارات تازه و بدیع پدید آورد، با دنبال نمودن سبک آینده‌گرایانه آثار خود را خلق می‌نمود ولی به همه اصول این سبک پایبند نبود و روش خاص خود را دنبال می‌کرد.
مایاکوفکسی از اتخاذ هیچ وسیله‌ای برای انتشار افکار و آثار خود باک نداشت و حتی در کوچه‌ها قدم می‌زد و برای مردم شعر می‌خواند. حکایت می‌کنند: «در سال‌های جنگی داخلی در روسیه او به جبهه‌های جنگ می‌رفت و در سنگرها اشعار خود را برای سربازان می‌خواند. مردم از اشعار او الهام گرفته، بی مهابا به جنگ می‌شتافتند. او با صدایی رسا و پرجوش و خروش در رادیو آثار خود را می‌خواند و مردم آن اشعار را فورا حفظ می‌کردند...»
از سیزده جلد میراث ادبی مایاکوفکسی، دوازده جلد آن بعد از انقلاب به وجود آمده‌است. او ادبیات منظوم و شعر را با واقعیت نزدیک کرده آن را در خدمت نیازمندی‌های معاصر گذاشت و تبدیل به سلاحی برای مبارزه در راستای اهداف خود نمود. مایاکوفکسی از اشعار کلاسیک لذت می‌برد اما بندهٔ آن‌ها نمی‌شد. او می‌گفت: هنر باید با زندگی درآمیخته بشود. یا باید در هم آمیخته شود یا باید نابود بشود.
مایاکوفکسی در سال ۱۹۳۰ به ضرب گلوله به زندگی خود پایان داد و بدین‌گونه دیده از جهان فرو بست. وی پیش از مرگ بر برگه‌ای نگاشت: «برای همه... می‌میرم...» بسیاری معتقدند علت خودکشی او سرخوردگی شدید از وضعیت اجتماعی و سیاسی اتحاد شوروی در آن زمان بود.
جسد وی در گورستان بزرگان انقلاب دفن گردید. وی در شوروی بزرگ‌ترین شاعر دورهٔ انقلابی لقب گرفته بود.
از آثار او که به فارسی ترجمه شده‌است میتوان به ابر شلوارپوش اشاره کرد.
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
تعداد صفحات:
137
فرمت:
PDF
آپلود شده توسط:
poorfar
poorfar
1391/10/01

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی گزیده اشعار ولادیمیر مایاکوفسکی

تعداد دیدگاه‌ها:
14
[quote='تردید']زمین ما
برای شاد بودن
محیا نیست .
باید ربود
شادمانی را
از کف روزگار
در این زندگی
مردن دشوار نیست .
دشوارتر ان است
که زندگی را بنا کنی[/quote]
تو نمی دانی
چه چیزها می توان
در کتاب بلغور کرد
هر مزخرفاتی را نو نوار کرد
زمین ما
برای شاد بودن
محیا نیست .
باید ربود
شادمانی را
از کف روزگار
در این زندگی
مردن دشوار نیست .
دشوارتر ان است
که زندگی را بنا کنی
عابر!
دست از جیب در آر!
سنگی بردار!
خنجری
بمبی!
دست نداری ؟
با کله بپر وسط دعوا!
به پیش گرسنگان حقیر
بردگان کوچک
تن نشورهای خو کرده به شپش
به پیش!
از این پس
هر دوشنبه
هر سه شنبه
جشن ها را
به خونمان
رنگین
خواهیم کرد
تا زمین
در زیر دشنه
یاد آورد
آنان را که حقیر و مسخره می خواست

:.:.:.:.:.:.:.:.:
من
شاعر ماشینم
شاعر خاک رس
من
میخ کفشم
از هر تراژدی گوته
دردناک تر است
حرفم را بشنوید

:.:.:.:.:.:.:.:.:
اما
شاید
نباشم من
جز حواری سیزدهم
در خاکیترین انجیل ها
بشنوید
سخن می گوید زرتشت
زرتشت نوین
زرتشت لب فریاد
زرتشت بی قرار
نالان:

:.:.:.:.:.:.:.:.:.:
هی!
با توام آسمان!
بردار کلاهت را!
دارم سان می بینم!
صدایی برنمی خیزد،
جهان ؛
گوش گنده اش را
گوش پرستاره ی پر کنه اش را
بر روی دست گذاشته است
خفته است . . .
مایاکوفسکی اشعار دیوانه وار و غریبی دارد!
من
دیگر
نه آن منم
کوهی مویانم من
کوهی
از رگ به خود پیچانم
مگر کوه هم دل دارد؟
کوه،
خیلی هم دل دارد . . .
به درَک
جسم مفرغینم!
به درک
قلب سرد آهنینم!
:.:.:.:.:.:.:.:.:.:
های!
آقایان!
های!
کشته مرده های کفر و جنایت و قتل
از شما می پرسم
آیا دیده اید
چهره یی آرام تر از چهره ی دژم من؟
وقتی آرامم
انگار
خودم نیستم
انگار
در درونم
کسی دیگر
می زند دست
می زند پا
الو!
مامان؟
مامان!
پسرت مریض شده !
پسرت
بهترین مریضی دنیا را گرفته
مامان!
قلب پسرت گُر گرفته . . .

:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:
مردم بو می کشند
بو
بوی سوختگی است ؛
آتش نشانی کمک!
اما
آتش نشان ها
درنگ!
ترا به چکمه هایتان
ترا به برق کلاهتان
قلب مشتعلم را
با ملایمت
خاموش کنید
خودم برایتان
آب خواهم آورد!
گزیده اشعار ولادیمیر مایاکوفسکی
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک