تنهایی
نویسنده:
یاشار کمال
مترجم:
مجید نوریان
امتیاز دهید
✔️ گزیده ای از متن کتاب:
مهتاب درخشان دره ای را که روستا در آن قرار داشت، روشن کرده بود. در گوشه ای از حیاط سلمان خشک و بی حرکت ایستاده بود و با صدایی گرفته، زیر لب آوازی قدیمی و ناآشنا می خواند. کودکان ده دوباره مشغول بازی قایم باشک بودند که فقط در شبهای مهتابی بازارش گرم بود. در بازی قایم باشک دو دسته وجود دارد؛ یک دسته سعی می کند در جاهایی که کسی به آنجاها ظن نمی برد، پنهان شود و دسته دیگر باید مخفیگاه آنان را پیدا کند. برای معلوم کردن اینکه کدام دسته باید اول مخفی شود، معمولا شیر یا خط می اندازند و همیشه مصطفی کره اسب بود که می گفت شیر یا خط. این امتیاز بی چون و چرا متعلق به او بود.
سایه سلیمان دو سه برابر قد او، روی حیاط خاکی دراز شده بود و بچه ها می توانستند تفنگی را که روی دوش حمایل کرده بود، ببینند. حتی در گرماگرم بازی، نمی توانستند از نگاههای دزدکی به آن سایه بزرگ سیاه خودداری کنند و هر بار تا آنجا که می توانستند برای اجتناب از دیدن آن، خود را کنار می کشیدند...
بیشتر
مهتاب درخشان دره ای را که روستا در آن قرار داشت، روشن کرده بود. در گوشه ای از حیاط سلمان خشک و بی حرکت ایستاده بود و با صدایی گرفته، زیر لب آوازی قدیمی و ناآشنا می خواند. کودکان ده دوباره مشغول بازی قایم باشک بودند که فقط در شبهای مهتابی بازارش گرم بود. در بازی قایم باشک دو دسته وجود دارد؛ یک دسته سعی می کند در جاهایی که کسی به آنجاها ظن نمی برد، پنهان شود و دسته دیگر باید مخفیگاه آنان را پیدا کند. برای معلوم کردن اینکه کدام دسته باید اول مخفی شود، معمولا شیر یا خط می اندازند و همیشه مصطفی کره اسب بود که می گفت شیر یا خط. این امتیاز بی چون و چرا متعلق به او بود.
سایه سلیمان دو سه برابر قد او، روی حیاط خاکی دراز شده بود و بچه ها می توانستند تفنگی را که روی دوش حمایل کرده بود، ببینند. حتی در گرماگرم بازی، نمی توانستند از نگاههای دزدکی به آن سایه بزرگ سیاه خودداری کنند و هر بار تا آنجا که می توانستند برای اجتناب از دیدن آن، خود را کنار می کشیدند...
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1392/06/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی تنهایی