گابریلا، گل میخک و دارچین
نویسنده:
خورخه آمادو
مترجم:
اسکندر تمرز
امتیاز دهید
✔️ شخصیت اصلی داستان، مرد عربی است به نام "نجیب "که در مکزیک زندگی می کند و صاحب رستورانی است؛ اما روزی آشپز و خدمتکار رستوران او را ترک کرده نجیب در جست و جوی آشپزی دیگر بر می آید. او از بازار برده فروش ها دختری به نام "گابریلا "خریداری کرده به رستوران می آورد. با آمدن "گابریلا"، بر تعداد مشتری های مغازه اضافه می شود. با گذشت زمان، نجیب به گابریلا علاقه مند می گردد و ....
کتاب حاصل تصویری است از اکثر جوامع غربزده قاره آمریکا که بر اثر فرهنگ منحط غربی و آمریکایی و استثمار اقتصادی مداوم، ماهیت و هویت اصلی خود را از دست داده و پذیرای فساد و تباهی شده اند که بنیان آن را از ریشه متزلزل می سازد. اهمیت این کتاب را بایستی از همین نقطه نظر دانست؛ وگرنه ماجراها و حوادث آن فقط وسیله ای برای بیان و شرح وضع مزبور هستند.
بیشتر
کتاب حاصل تصویری است از اکثر جوامع غربزده قاره آمریکا که بر اثر فرهنگ منحط غربی و آمریکایی و استثمار اقتصادی مداوم، ماهیت و هویت اصلی خود را از دست داده و پذیرای فساد و تباهی شده اند که بنیان آن را از ریشه متزلزل می سازد. اهمیت این کتاب را بایستی از همین نقطه نظر دانست؛ وگرنه ماجراها و حوادث آن فقط وسیله ای برای بیان و شرح وضع مزبور هستند.
دیدگاههای کتاب الکترونیکی گابریلا، گل میخک و دارچین
«یک روز روشن بهاری، «فیلومنا»ی پیر بالاخره تهدید دیرپای خود را به مرحله عمل درآورد. یعنی که آشپزخانه «نجیب» عرب را ترک کرد و به قصد زندگی با پسرش، بلیت قطار - ساعت هشت به مقصد «آگاپرتا» - را تهیه کرد. به هر صورت شاید باورکردنی نباشد، اما این آغاز داستان عشق بزرگ نجیب بود. با تصادف عجیبی همان روز [همان طوری که «دونا آرمیندا» تعریف خواهد کرد. . . ] سرهنگ «خسوینو مندوکا» زن مشکین مو و کمابیش سنگین وزن خود «دوناسینها نرینها مندوکا» و دکتر «ازموندو پیمبلتل» جوان و استوار را با تیر زد و کشت. ضربه های این فاجعه که پای سه نفر از برجسته ترین اعضای انجمن محلی شهر را به میان می کشید، سرتاسر شهر ایلهوس را تکان داد. . . »
شخصیت اصلی داستان مرد عربی است به نام نجیب که در مکزیک زندگی می کند و صاحب رستورانی است اما روز ی آشپز و خدمتکار رستوران او را ترک کرده. نجیب در جست و جوی آشپز دیگری می رود. او در بازار برده فروشان، دختری به نام «گابریا» را خریداری می کند .
وی را با خود به رستوران می آرود. با آمدن آن دختر به رستوران کم کم تعداد مشتریان رستوران زیاد می شود. نجیب به دختر علاقه پیدا می کند و ....