سیمرغ بلند پرواز
نویسنده:
کالین مک کالو
مترجم:
مهدی علوی
امتیاز دهید
✔️ سرآغاز داستان:
باد سرد و گزنده ماه ژانویه زوزه کشان خیابان های شهر هالومان ایالات کانکتی کات را در می نوردید و تا ژرفای وجود رهگذران نفوذ می کرد. آنگاه که دکتر جاشوا کریستین با گامهای بلند از پیچ خیابان سدار گذشت و گام در خیابان الم نهاد، سوز و سرما با شدت تمام به چهره اش خورد. گویی جریانی از هوای سرد قطبی با نیش و چنگالهای یخی اش در حال گزیدن آن بخش کوچک از پوست چهره اش بود که به ناگزیر برای دیدن راه پیش رویش از پوشانیدن آن خودداری کرده بود. هر چند که مسیر را به خوبی می شناخت و می دانست که به کجا میرود ولی با این حال آرزو می کرد که ای کاش ناگزیر از گشودن چشمانش نبود.
روزگاران پارین و سالیان پیشین، خیابان الم مکان و محله اصلی و جایگاه سکونت سیاهپوستان کلیمی و فقیر بود. مردمانی با لباس های رنگارنگ و مغرور و سرافراز از بر تن داشتن چنین جامه هایی. از هر گوشه و کناری صدای شادی و خنده به گوش می رسید و هر لحظه کودکان بیشتری با اسکیت هایشان برای بازی کردن از خانه ها راهی کوچه و خیابان می شدند...
بیشتر
باد سرد و گزنده ماه ژانویه زوزه کشان خیابان های شهر هالومان ایالات کانکتی کات را در می نوردید و تا ژرفای وجود رهگذران نفوذ می کرد. آنگاه که دکتر جاشوا کریستین با گامهای بلند از پیچ خیابان سدار گذشت و گام در خیابان الم نهاد، سوز و سرما با شدت تمام به چهره اش خورد. گویی جریانی از هوای سرد قطبی با نیش و چنگالهای یخی اش در حال گزیدن آن بخش کوچک از پوست چهره اش بود که به ناگزیر برای دیدن راه پیش رویش از پوشانیدن آن خودداری کرده بود. هر چند که مسیر را به خوبی می شناخت و می دانست که به کجا میرود ولی با این حال آرزو می کرد که ای کاش ناگزیر از گشودن چشمانش نبود.
روزگاران پارین و سالیان پیشین، خیابان الم مکان و محله اصلی و جایگاه سکونت سیاهپوستان کلیمی و فقیر بود. مردمانی با لباس های رنگارنگ و مغرور و سرافراز از بر تن داشتن چنین جامه هایی. از هر گوشه و کناری صدای شادی و خنده به گوش می رسید و هر لحظه کودکان بیشتری با اسکیت هایشان برای بازی کردن از خانه ها راهی کوچه و خیابان می شدند...
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1392/06/02
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سیمرغ بلند پرواز