سرزمین کف
نویسنده:
ایوان یفریموف
مترجم:
عزیز یوسفی
امتیاز دهید
✔️ داستان آزادی بردگانی که با وجود آزادی باز هم اسیر و زندانی مرزهای دیگر و جدیدی هستند.
این رمان دو بخش مجزا دارد که رویدادهایشان هزاران سال پیش اتفاق افتاده است. در بخش اول به قرون پیش از میلاد مسیح در مصر میرویم. جایی که فرعون «جدفرع» میخواهد حدود خشکی زمین را از طریق سفر به اقیانوسها بیابد. در بخش دوم به دوران یونان باستان میرویم. زمانی که مجسمهسازی جوان به نام «پانیدون» سفری دارد به «کرت» اما توفانی او را به مصر میکشاند و او مدام در فکر بازگشت به سرزمین خویش است.
از متن کتاب:
پاندیون ناگهان کشف بزرگی کرده بود. چیزی که ناخودآگاه ولی مصرانه کورمال کورمال در جستجویش بود، چیزی که همواره در کاوشِ وقفه ناپذیر ذهنی اش به آن بسیار نزدیک بود. هر گاه مقایسه ای نکرده و طرق نوینی برای هنر خویش جستجو نکرده بود، هرگز به آن دست نمی یافت. چیزی که جان دارد، هرگز نمی تواند بی حرکت باشد. در یک پیکر زیبای زنده هرگز بی حرکتیِ مرده وجود ندارد بلکه، تنها لحظه ی آرامشی است که در آن لحظه، جنبشی به کمال رسیده است و دارد به جنبش دیگری، یعنی به ضد خودش، تبدیل می شود. هرگاه می تواست آن لحظه را ضبط و آن را بار دیگر در ماده ی بی حرکت ایجاد کند، سنگِ مرده زنده می شد...
این رمان دو بخش مجزا دارد که رویدادهایشان هزاران سال پیش اتفاق افتاده است. در بخش اول به قرون پیش از میلاد مسیح در مصر میرویم. جایی که فرعون «جدفرع» میخواهد حدود خشکی زمین را از طریق سفر به اقیانوسها بیابد. در بخش دوم به دوران یونان باستان میرویم. زمانی که مجسمهسازی جوان به نام «پانیدون» سفری دارد به «کرت» اما توفانی او را به مصر میکشاند و او مدام در فکر بازگشت به سرزمین خویش است.
از متن کتاب:
پاندیون ناگهان کشف بزرگی کرده بود. چیزی که ناخودآگاه ولی مصرانه کورمال کورمال در جستجویش بود، چیزی که همواره در کاوشِ وقفه ناپذیر ذهنی اش به آن بسیار نزدیک بود. هر گاه مقایسه ای نکرده و طرق نوینی برای هنر خویش جستجو نکرده بود، هرگز به آن دست نمی یافت. چیزی که جان دارد، هرگز نمی تواند بی حرکت باشد. در یک پیکر زیبای زنده هرگز بی حرکتیِ مرده وجود ندارد بلکه، تنها لحظه ی آرامشی است که در آن لحظه، جنبشی به کمال رسیده است و دارد به جنبش دیگری، یعنی به ضد خودش، تبدیل می شود. هرگاه می تواست آن لحظه را ضبط و آن را بار دیگر در ماده ی بی حرکت ایجاد کند، سنگِ مرده زنده می شد...
آپلود شده توسط:
khar tu khar
1392/05/13
دیدگاههای کتاب الکترونیکی سرزمین کف
با تشکر از دوست گرامی khar tu khar
پاندیون ناگهان کشف بزرگی کرده بود. چیزی که ناخودآگاه ولی مصرانه کورمال کورمال در جستجویش بود . چیزی که همواره
در کاوش وفقه ناپذیر ذهنی اش به آن بسیار نزدیک بود.
هرگاه مقایسه هایی نکرده و طرق نوینی برای هنر خویش جستجو نکرده بود.هرگز به آن دست نمی یافت . چیزی که جان دارد،
هرگز نمی تواند بی حرکت باشد. در یک پیکر زیبای زنده هرگز بی حرکتی مرده وجود ندارد بلکه تنها لحظه ای آرامش هست که
در آن لحظه ، جنبشی به کمال رسیده است و دارد به جنبش دیگری ، یعنی به ضد خودش ، تبدیل می شود.هرگاه می توانست
آن لحظه را ضبط و آن را بار دیگر در ماده ی بی حرکت ایجاد کند، سنگ مرده زنده می شد.
- از متن کتاب -