رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر در این باره اطلاعاتی دارید یا در مورد این اثر محق هستید، با ما تماس بگیرید.
والنتینو
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 31 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 31 رای
✔️ کتاب شامل 3 داستان با نام های والنتینو، مادر و قوس می باشد.

والنتینو : والنتینو تنها پسر خانواده ای نسبتا فقیر است که پدر فکر می کند پسرش روزی مرد بزرگی می شود و با تمام مشقات سعی می کنند راحتی او را فراهم نمایند . والنتینو با زنی مسن تر از خودش و بسیار زشت ولی ثروتمند ازدواج می کند و این امر سبب ناراحتی شدید خانواده می شود و ...
مادر: در مورد زنی که خیلی خیلی زود همسرش را از دست داده و اکنون دو پسر دارد . زنی که از مسئولیت مادری رویگردان است و هنوز کمبود عشق را احساس می کند .
قوس: این بزرگ ترین داستان کتاب هست در مورد خانواده ای که از روستا به شهر می آیند و مادر خانواده تلاش می کنه هر طور شده دوستای بافرهنگ و اصیلی پیدا کنه .
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1391/09/06

کتاب‌های مرتبط

ایهام
ایهام
4.7 امتیاز
از 31 رای
حقیقت و خیال
حقیقت و خیال
4.6 امتیاز
از 53 رای
On the Makaloa Mat
On the Makaloa Mat
5 امتیاز
از 2 رای
تابی برای بیتا
تابی برای بیتا
4.2 امتیاز
از 17 رای
قصه های کوتاه از سالهای دور
قصه های کوتاه از سالهای دور
4.3 امتیاز
از 6 رای
دقیقه هام: مجموعه داستان
دقیقه هام: مجموعه داستان
4.6 امتیاز
از 5 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی والنتینو

تعداد دیدگاه‌ها:
10
از این کتاب، داستان اصلی، یعنی والنتینو رو خوندم، اولین داستانی هست که از خانم گینزبورگ خوندم ولی بسیار از قلمشون خوشم اومد. هم خیلی روان و ملموس می‌نویسن و هم همه چیز در داستان بسیار واقعی بود. امروز چقدر والنتینوهای بسیاری رو اطرافمون می‌بینیم که امکانات بسیاری در اختیارشون قرار می‌گیره ولی همه اون امکانات و امتیازات رو، بیهوده تلف می‌کنن.
کتاب خانم گینزبورگ رو خوندم و خیلی از سبک نوسندگی اش خوشم می یاد . سبکی یک دست و نگاهی تقریبا رئالیستی داره و همین طور تفکر برانگیز
[quote='1331354']نقل قول از tankamanee:
نکته فوق العاده مهم وقابل توجه و قابل تامل...به این میگند تیز بینی.... دوستهای کتابناکی من همه تیزبین هستند ....
.
این تعریف از سوی شما رو می ذارم به حسابِ خوبی خودتان ، متشکر دوستِ عزیز[/quote]
این خوبی و محبت از وجودخود شماست دوست عزیز و گرامی..
راستی جای دیدم که کاربر محترم ((آوا براوان))عزیز، به مساله ویرایش اشاره کرده بودند، اگر این اتفاق افتاده باشد ،بایدفکر کنم که به مدیر سایت آقا رضا به خاطر این ابتکارجدید با مدیران فنی انجام دادند البته اگربازهم اشتباه نکنم این ویراییش کردن به دست خود کاربران باید بهشون تبریک گفت و این کار خودش نوعی فرهنگ سازی را بوجود میاود که در اینده نتیجه آن مشخص خواهد شد...سپاس و تشکر فراوان از مدیر محترم و مدیران فنی..
[quote='tankamanee']
نکته فوق العاده مهم وقابل توجه و قابل تامل...به این میگند تیز بینی.... دوستهای کتابناکی من همه تیزبین هستند ....[/quote]
این تعریف از سوی شما رو می ذارم به حسابِ خوبی خودتان ، متشکر دوستِ عزیز
[quote='1331354']کتابشو کامل نخوندم اما یه رو خوانی جزئی کردم احتمال می دم کتابی جالبی باشه
راستی اونایی که دانلودش کردن هیچ توجه کردین که یکی از نکاتِ قابل توجه در این کتاب چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
قیمتِ کتاب 160 تومان ، الان با 160 تومان نمی شه یه تخمِ مرغ خرید [/quote]
نکته فوق العاده مهم وقابل توجه و قابل تامل...به این میگند تیز بینی.... دوستهای کتابناکی من همه تیزبین هستند ....8-)8-)
کتابشو کامل نخوندم اما یه رو خوانی جزئی کردم احتمال می دم کتابی جالبی باشه
راستی اونایی که دانلودش کردن هیچ توجه کردین که یکی از نکاتِ قابل توجه در این کتاب چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:-(:-(:-(
قیمتِ کتاب 160 تومان ، الان با 160 تومان نمی شه یه تخمِ مرغ خرید :D :D
[quote='tankamanee']نقل قول از Molla nasredin:سلام ملا جان...من نمیدونم ملا تو این حافظه و با این زبون نداشتی ما باید چه کار میکردیم ؟؟؟عاشق این سر زبونیتم ... دست میذاری روی قلب ادمیزاد[/quote]
محسن جان؛ چوبکاری می کنی! من مانده ام اگر پیامهای زیبا و تفکر برانگیز هر روزه ی شما نبود چگونه آمدنم به کتابناک را توجیه می کردم!
پاینده باشی دوست من.8-)
[quote='Molla nasredin']
پدرها همیشه فکر و خیالاتی عجیب و غریب در سر می پرورانند . مثلا پدرم فکر می کرد افسر نیروی هوایی می شوم . من و نیروی هوایی ! من که نمی توانم حتی سوار چرخ و فلک شوم . چون اگر از آن بالا ، پایین را نگاه کنم ، سرگیجه می گیرم !![/quote]
سلام ملا جان...
من نمیدونم ملا تو این حافظه و با این زبون نداشتی ما باید چه کار میکردیم ؟؟؟عاشق این سر زبونیتم ... دست میذاری روی قلب ادمیزاد:x:x

سکسکه هایش از اعماق دلش بر می خاست. کف دستان لرزانش را بر روی لب ها فشار می داد. در قلبش نسبت به خود ترحمی تلخ و گزنده و به سیاهی شب احساس می کرد.
زیباست...

پدرها همیشه فکر و خیالاتی عجیب و غریب در سر می پرورانند . مثلا پدرم فکر می کرد افسر نیروی هوایی می شوم . من و نیروی هوایی ! من که نمی توانم حتی سوار چرخ و فلک شوم . چون اگر از آن بالا ، پایین را نگاه کنم ، سرگیجه می گیرم !!
والنتینو
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک