رسته‌ها
با توجه به وضعیت مالکیت حقوقی این اثر، امکان دانلود آن وجود ندارد. اگر شما صاحب حقوق مادی این کتاب هستید، می‌توانید اجازه نشر رایگان نسخه الکترونیکی آن را به ما بدهید یا آن را از طریق کتابناک به فروش برسانید.
برای اطلاعات بیشتر صفحه «شرایط و قوانین فروش» را مطالعه کنید.
از کوچه های اسطوره
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 11 رای
نویسنده:
امتیاز دهید
5 / 4.2
با 11 رای
هنوز توضیحاتی برای این کتاب ثبت نشده
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
آپلود شده توسط:
khar tu khar
khar tu khar
1391/05/03

کتاب‌های مرتبط

درج دیدگاه مختص اعضا است! برای ورود به حساب خود اینجا و برای عضویت اینجا کلیک کنید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی از کوچه های اسطوره

تعداد دیدگاه‌ها:
4
برای عمو تردید عزیز:-)
به «ارفه کوه» که رسیدیم
تو را صدا زندم
طنین «دماوند»
سرمایی بود که قله به قله
در سرم پیچید
وقتی که راه آهن
تند و جسور پیش آمد
«ارانی»
از مکتب «فرانکفورت»
باز گشته بود
تا هزار و سیصد بار فراموش شود
وقتی که قطار
در «شاهی» ایستاد
کارخانه­ ی پنبه­ ی «علی‌آباد»
در استقبال هوای تازه
لباس نساجی پوشید
خنده­ ی گرم ِ نان
در نانوایی نساجی
با بوی خوش فلز ِ هنرستان
آمیخت
و مردان جوان ِ باشگاه
در جغرافیای مدرن ِ مدرسه­ ی نساجی
علم اشیا می­خواندند
وقتی که قطار در ایستگاه نفس کشید
سینمای «دیانا»
در سکوت بهت مسافر
بیدار شد
و آن حریر سرخ
در هتل «شاهی»
با زمزمه­ های ارمنی
در نگاه شیرین «ویکتوریا»
می­درخشید
و سرود «­ای ایران ِ» «بنان»
از رادیو بر همه­ ی شهر می­بارید
تا گوش شعر مردم
پر از موسیقی باشد
تا خمیازه
از خانه­ های سازمانی نساجی گردیه شود
از کوچه­ ی «آلمانی»
با احترام و آهسته گذشتم
تا ذهن سرور حیاط مهندسان
از خواب تذرو آشفته نشود
عرق ِ کار
در «فابریک کیله»
جاری بود
و عشق پر شور کارگران
از سبد­های زنان
قطره
قطره
در همه­ ی محله می­چکید
تا پرچم دوستی
در «ترک محله»­ی شهر
به اهتزاز در آید
وقتی که «ارانی»
از «مکتب فرانکفورت» باز گشت
«رزا»
زنده نبود
از «احسان طبری» پرسیدم:
در «کنگره­ ی نویسندگان» چه گذشت؟
{احسان درگیر حل مشکل «حزب وطن»
و «توده» بود }
گفت: از رمانتیسیسم «افسانه»
تا سمبولیسم «مهتاب»
راه درازی‌ست
«نیما»
«مالارمه» را
در کوچه­ های تنگ سنت تدوین کرد
و «هدایت»
وقتی که
«دون کیشوت» را نوشت
به احترام «پروست» بیمار
به «بمبئی» رفت
تا «بوف کور» را
به دنیای «مسخ» «کافکا» تقدیم کند
در همان فصل خاکستری بود
که «آندره برتون» در جنگ شکست خورد
تا «رمبو» را
به سورئالیست برساند
«خلیل ملکی»
در غیاب «ارانی»
تلاش کرد
تا پرچم «مارکوزه» را
بلند کند
گفتم: سال­ها زمان می­خواست
تا «مختاری»
به «آدورنو» برسد
و «پوینده»
«لوکاچ» بخواند
«سوررئالیست» از تراژدی جنگ بر خاست
وقتی که «دادائیسم» راه به جایی نبرد
«لورکا» در اسپانیا
به جای گاوبازی
با گیتار می­خواند
احساس می­کنم
اگر «بیژن» زنده بود
به پیشواز «هابرماس»
تا «پروژه­ی ­ناتمام مدرنیته»
می­رفت
و به «اورتگا» می­گفت
از رفیق «فیدل» بخواهد
تا «دست از گمان» بردارد
آن وقت
«چه گوارا»
به شادی شکست «پینوشه»
سیگار برگ می­کشید
..
مجموع دریافتها: 95

خیلی کم دوستان
علاقمندان به شعر یک نگاهی بیندازند پشیمان نمی شوند
فقط غرور گذشته دور
در من مانده است
اه ....اگر بر جان تخت جمشید
اتش نمی افتاد
شاید سرو کاشمر
هنوز می درخشد
ای کاش !
با درخشش تن (( مارال ))
در اب های خشک خراسان
شنا می کردم
و در خانه (( شازده ی احتجاب ))
به چگور (( بیگ محمد ))
عاشقانه گوش می دادم

این کتاب 80 صحفه است اما برای ان 8000 صحفه ای شاید هم بیشتر مطالعه کرد تا کامل درکش کنی از تاریخ ایران تا تاریخ جهان و ادبیات ایران تا ادبیات جهان
از کوچه های اسطوره
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک